شنبه، آذر ۰۸، ۱۳۹۳

چرا نیاز به منطق داریم؟

چرا به آن دست از گزارش ها که بنیاد استدلالی شان را آمار تشکیل می دهند بدبین بود؟
اخبار که این روزها در وب سایت های خبری و یا مجلات بنشر می رسند، متاسفانه پراند از این نوع اغلاط. نخست، اینکه یک موضوع ساده را به یک قضیه تعمیم می دهند و در ثانی استدلال شان بر آمار و ارقام استوار می کنند. این نوع اخبار شاید دلیلِ برای اثبات چیزی نداشته باشند جزء اطلاع رسانی اما همان اطلاع رسانی هم ناقص هست و ممکن است تاثیر بدی بر اذهان عامه بگذارد - البته اگر کسی در بند این باشد که زنان چه فکر می کنند.

شنبه، آذر ۰۱، ۱۳۹۳

چرا ایجاد مرکز اسلامی 'ملک عبدالله' در کابل پراهمیت است؟

اخیرا خبرهای در باره اینکه دولت آل سعود برای ایجاد یک مرکز اسلامی در کابل چک سفید امضاء کرده است در صفحات وب منتشر شد. این مرکز قرار است در تپه "مرنجان" در زمینی به مساحت 119 هزار متر مربع ساخته شود که ظاهرا با خوابگاهی با 5000 هزار نفر ظرفیت و 15000 هزار نفر نمازگزار در نوع خود کم نظیر خواهد بود. افغانها، خصوصا آنانیکه در سایت های اجتماعی حضور دارند عکس العمل های آمیخته با قهر - برخی هم هرچند اندک - و خوشی استقبال کردند. گذشته از نگرانی ها، از اقدام دولت عربستان باید استقبال کرد.

با نگاهی گذرا، من به این نتیجه رسیدم که اکثر آنانیکه علیه قرارداد ساخت مرکزی اسلامی "ملک عبدالله" برخروشینده اند هزاره ها هستند و در میان آنان هم عده ای هستند که یا غیرهزاره اند اما شیعه و یا غیرهزاره اند دموکرات.

یکشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۹۳

تلخی ای تعصب و ناشکیبایی

در این اواخر سر و صداهای زیادی بلند شده است نسبت به برداشتن نام فیض محمد کاتب هزاره از جاده پول سوخته - دارالامان. این کار ظاهرا توسط شهرداری کابل صورت گرفته است و ممکن است کسانی دیگر هم در این قضیه دخیل باشند. برای شهرداری کابل و کسانی دیگر، شاید این قضیه خیلی سطحی بنظر رسیده باشد. در ذهن آنها شاید تنها قضیه تغییر نام مطرح بوده است و گویا این مسئله آنقدر دردسرساز هم نیست. علاوه بر این، شاید آنان فکر کردند که دولت حق دارد هر کاری بکند. چیزی که آنها تصورش را نمی کردند، عکس العمل هزاره ها در برابر تصمیم شهرداری و عملکرد آن بود.

شنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۹۳

هر پایانی را آغازی دوباره است

هر آغازی پایانی دارد و هر پایانی زایش آغازی دوباره است. وبلاگ قبلی من عمرش به آخر رسید و رفت. من خیلی در موردش فکر نمی کنم. جز یک دو موردی که آنهم به دلایلی گفتنش ضروری نیست. من وبلاگ نویسی را از سال 2004 شروع کردم، البته تا قبل از آن فقط خواننده وبلاگ ها بودم. آن زمان که من وبلاگ نویس شدم، وبلاگ نویس کم بود. خیلی از وبلاگ های خوبی که در بدو تأسیس شده بودند برای مدت کوتاهِ فعال بودند و متاسفانه زود خاموش شدند..

اکنون که فیسبوک فراگیر شده و وبلاگها تعطیل و نویسندگان آنها به فیسبوک نویسی روی آوردند، شاید این کار من برای خیلی ها شبیه شنا كردن در جریان مخالف آب بماند.من هنوز به قدرت وبلاگ باور دارم و وبلاگ را جایی برای تبادل افکار و نشر ایده ها می پندارم. شاید بگویید فيسبوک جایی بهتری است. شاید برای بعضی ها وسیله ی خوبی برای برقراری ارتباط (که طیبعتا برای همین منظور درست شده است)، آشنایی و پخش و نشر عکس و اخبار کوتاه باشد، اما مطمئنا جایی برای نوشتن و فکر کردن نیست. من فيسبوک را گذاشتم فقط برای اینکه با دوستانم در تماس باشم و شاید گهگاهی لینکی و یا گزیده ای چیزی را نشر کنم اما وبلاگ را هرگز با فیسبوک عوض نمی کنم.

در این وبلاگ قصد دارم هر وقت دلم خواست چیزی بنویسم. عطش بلندپروازی به من دست داده و من نمی خواهم آن را به این آسانی از دست بدهم. وبلاگ "فصل نو" میدانی برای یافتن جرعه های بدیع و گوارای خواهد بود برای عطشم. این فصل را با ایده های نو بروز خواهم کرد. اگر فرصت کردید به من سربزنید و نظرات تان را با من شریک سازید.

contact

نام

ایمیل *

پیام *