شنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۹۵

اول آنها به دنبال سوسیالیست ها آمدند، سکوت کردم

اول آنها به دنبال سوسیالیست ها آمدند
سکوت کردم
چون فکر کردم من سوسیالیست نیستم

بعد سراغ اعضای اتحادیه های کارگری را گرفتند
سکوت کردم
بعد آنها به دنبال یهودی ها آمدند
سکوت کردم
به این دلیل که من یهودی نبودم

سرانجام،
آنها به سراغ خودم آمدند
کسی نبود اعتراض کند.

First they came for the Socialists, and I did not speak out—
Because I was not a Socialist.
Then they came for the Trade Unionists, and I did not speak out—
Because I was not a Trade Unionist.
Then they came for the Jews, and I did not speak out—
Because I was not a Jew.
Then they came for me—and there was no one left to speak for me.

شعر از مارتین نیمولر (Martin Niemöller (1892–1984
ترجمه: نسیم فکرت
تاریخ: ۲۴ جولای. ۲۰۱۶

جمعه، بهمن ۰۹، ۱۳۹۴

و این قبیل مزخرفات

با عجیب مزخرفاتی که ما گرفتار نیستیم. کشور داره در حال بهم ریختن است، روزانه ده ها سرباز در جبهه های جنگ علیه طالبان جان میسپارند سرخط خبرها نمی شوند اما در باره یک چیز مزخرف بنام "قدوس" در فسبوک هم ویدیو برای تلویزیون شان میسازند و هم یک صفحه را پر می کنند. چقدر اذهان ها تهی از ابتکار و نوآوری شده است. چقدر ما را به مسیر پیش پاافتادگی سوق می دهند. چقدر جامعه دارد اندک انک با استحاله فرهنگ مبتذل و معمولی که از طریق انترنت پخش و نشر می شوند و اندک تاثیر در زندگی روز مره ی مردمی که با گرسنگی و فقر دست به گریبانند، عادت می کنند.

دوشنبه، دی ۱۴، ۱۳۹۴

کتاب "آخرین هزاره، یک مدرسه و آینده افغانستان"

کتاب "آخرین هزاره، یک مدرسه و آینده افغانستان" توسط جیفری استرن (jeffrey Stern) نویسنده و ژورنالیست آمریکایی قرار است به تاریخ ۲۶ جنوری به بازار کتاب عرض شود. 
من دیشب تمامش کردم. اگر فرصتی بود در مورد این کتاب به فارسی خواهم نوشت. اما اینجا می خواهم به دوستان پیشنهاد کنم که خواندن این کتاب را از دست ندهند. برعکس کتابهای که هنوز نگاشته شده اند و می شوند تصویر بدی از وضعیت زنان و در کل وضعیت افغانستان ترسیم می کنند اما این کتاب مملو از امیدها و برنامه های است که دختران جوان هزاره در فقیرترین محله کابل در دستور کار دارند و می خواهند آینده سازان افغانستان باشند.

خواندن این کتاب را از دست ندهید. اگر در غرب زندگی می کنید، همین لحظه می توانید از آمازون دستور خریدش را صادر کنید.

کتاب "آخرین هزاره، یک مدرسه و آینده افغانستان "  توسط جیفری ای استرن

یکشنبه، دی ۰۶، ۱۳۹۴

دلبر سبزه رنگ

من این سبک  - ظاهرا خراسانی است - را بیشتر ترجیح میدهم به آهنگ های افغانی که اکثرا به سبک هندی خوانده می شوند. درود بر هرات و جوانانش مانند اشکان عرب.

شنبه، دی ۰۵، ۱۳۹۴

ترهات گویی خودویرانگر

به اسمیت میگم زیاد به این واژه مدرن و مدیرنیزم گیر نده، نمیشه به همه چیز قالب ساخت ولی او به self-destructive prattle اش ادامه میده. این -ایزم ها مشکلش اینجاست که فقط در یک محیط و برای عده خاصی و در زمینه خاصی به کار برده میشن. امروز برش پیشنهاد کردم که بیا باهم یک پیاله چای آویشن نوش جان کنیم تا زنگاری -ایزم ها را از ذهن مان پاک کنیم. دنیا و وراجی هایش به هیچ نمی ارزه.

Submission to peace

می فرمایند که اسلام یعنی  'submission to peace' (اطاعت و یا فرمانبرداری از صلح) است. این ادعای است اکثر مدافعان اسلام در آمریکا در مباحث و گفتگوهای رسمی و غیررسمی استفاده می کنند. اگر بشود اسلام را آنطوری معنی کنیم، آنوقت می شود گروه طالبان را هم جستجوگران علم و معرفت معنی کنیم. اسلام را آنقدر انعطاف پذیر کرده اند که هرچیز می شود معنی اش کرد.

فصلی به آخر

سال ۲۰۱۵ به آخر می رسد و به زودی سال نوی را آغاز خواهیم کرد. چه سالهای را که بیهوده پرپر کرده ام و بیهوده برنامه ریزی کرده ام اما هرگز دنبال نکردم. اعتراف می کنم که من هم برای مدتی یک شکست خورده بودم. شکست خورده ای که نمیدانست از ته چاه چطوری بیرون بجهد. الان فکر می کنم آن روزهای تار چقدر بر روح سایه افکنده بودند بی آنکه من متوجه آن بشوم.

*
برگشت به این صفحه سخت و سختر می شود. نوشتن هم انگیزه می خواهد، انگیزه ای که دیگر فکر می کنم برای فارسی نوشتن آنهم در وبلاگ کلا کمرنگ شده است. مدتی در این فکر بودم که شاید بتوانم این وبلاگ را هر روز به روز کنم اما مشغله ها از هر گوشه و کناری دست به دست هم دادند و ورود به اینجا را برای من محدود و محدودتر کردند. 
اکنون من مانده ام و این عالم از سرگردانی ها، تصمیم دارم هر از چندگاهی اینجا بیایم و مشق فارسی بکنم تا حداقل همین فارسی که این اندازه میدانم از یاد نبرم. 

جمعه، فروردین ۲۱، ۱۳۹۴

تظاهرات سرتاسری هزاره های دایاسپورا

امروز و دیروز، هزاره های دایاسپورا، در سرتاسر جهان برای آزادی ۳۱ نفر مسافری که اخیرا در ولایت زابل توسط افراد سیاهپوش و نقابدار ربوده شده اند دست به تظاهرات می زنند. کسانی که در این تظاهرات شرکت می کنند، بد نیست برخی موضوعات اساسی که در طول تاریخ هزاره از آن رنج برده اند را رک و بی پرده به گوش گروه های مدافع حقوق بشر و کشورهای حامی اقلیت ها رسانیده شود. 

چهارشنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۹۴

پرتو قوله بچش!

پرتو قوله بچش!
چطور استی او بیادره؟ تو بتی یک پکه نصوار نی!

منبع عکس اینجا

دوشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۹۴

ژاکت گلدار و شلوار رنگی عبدالله عبدالله

این عکس را جان کری از دیدارش با اشرف غنی و عبدالله عبدالله در کمپ دیوید در تویترش نشر کرده بود. وقتی این عکس را دیدم، مرا واداشت تا به دنبال ویدیواش بگردم. می خواستم ببینم عبدالله عبدالله که با ژاکت گلدار و شلوار آبی رنگ چطور دیده می شود. یک لحظه خواستم به جایی عبدالله من از لباس پوشیدنش خجالت بکشم.
این مرد از بسکه فکر و ذکرش به لباس، موی و کفشش است کدهای نگفته ای دیدارهای دیپلوماتیک را از یاد برده بود. در کمپ دیوید، ظاهرا قرار نبوده که کراوات ببندند اما غیررسمی اش هم این طور نیست که لباس های رنگی و شیک بپوشند. حقیقت این است که بیشتر از این نمیشود از او انتظار داشت. وقتی به حرفها و قول های تو خالی او، و سبک لباس پوشیدن او فکر می کنم بالآخره به این نتیجه می رسم که او بیشتر از این نمی توانست بشود. در سفر آمریکا، آقاي عبدالله ظاهرا مغلوب فریبندگی های ظاهری قضایا شده بود - شاید هم کیف كرده باشد. اما کسی که بیشتر حرفش خریدار داشت اشرف غنی بود، عبدالله در سایه غنی نقشش كمرنگ شده بود. فکر نمی کنم کسی او را جدی گرفته باشد. صحبت های معدودی که هم داشت چیز جالبی درش نبود.

جمعه، فروردین ۰۷، ۱۳۹۴

محمود بلیغ: مرد سازندگی و امید

خبر شدم که محمود بلیغ نامزد وزیر فواید عامه شده است. خوشحال شدم که سرانجام کسی می آید که مرد سازندگی و امید است. به خود بالیدم که او را کمی میشناسم. سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵، او معاون مدیر مسئول هفته نامه اقتدار ملي بود، من و محمد عرفانی به دفتر اقتدار ملی ميرفتيم و ساعت ها هر سه تاي مان صحبت می کردیم، چای می خوردیم و گاهی کارت بازی می کردیم. من از دوست دیرینه ام محمد عرفانی سپاسگزارم از اینکه مرا با آقای بلیغ آشنا کرد.

یادم می آید که محمد به بلیغ می گفت این مهندسی به تو نمی آید. راستی کسی هم باورش نمی شد که محمود بلیغ مهندسی خوانده باشد چون آنزمان، به او منحیث یک نویسنده و تحلیلگر نگاه می کردند. من بعدها، اندک اندک به ابعاد بزرگی و استعداد او پی بردم. آدم های با دانش، صادق و متین عمیق هستند و شناختن آنان زمان می برد. محمود بلیغ یکی از این آدم هاست که من در زندگی ام دیده ام. امیدوارم آنانی که در روزهای آینده در مجلس به او رای می دهند عینک تعصب و هزاره سیتزی را کنار بگذارند و به جای آن، به کارنامه و تخصص آقای بلیغ نگاه کنند.

برای آشنای بیشتر با محمود بلیغ، بیوگرافی اش را اینجا بخوانید و کارنامه کامل او را منحیث مشاور عالی شرکت عمران و همچنین رئیس بنیاد مهرگان عمران در اینجا بخوانید.

دوشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۹۴

اول می کشند، بعد ازش تجلیل می کنند

ویدیوی تشییع جنازه فرخنده را در بی بی سی دیدم، زنان خشمگین فریاد می زنند 'ما همه فرخنده ایم،' ظاهرا، کسانی هم هستند که از گوشهء جیغ می زند الله اکبر؛ همان الله اکبرهای که فرود آمدن سنگ و چوب را بر پیکر فرخنده بدرقه می کردند.  خشم و احساس همه آنهایی که در مراسم تشییع جنازه آن جوان نگون بخت شرکت کردند قابل درک و تحسین است .

بعضی تظاهرکنندگان زن به رسانه ها گفته اند که خواهان عدالتند، خیلی خوب. اما وقتی می گویند افغانستان خطرناک ترین جای برای زنان هستند یعنی که حرف های دیگران را تکرار می کنند. رسانه های غربی وقتی در مورد وضعیت زنان و اطفال افغانستان گزارش می نویسند، یکی از تعبیرهای که همیشه استفاه می شود همین "افغانستان خطرناک ترین جای" را به کار می برند. من مطمئنم زنان در کابل می توانند حرف های خوبتر و جدی تری بزنند به جایی توسل شدن به کلیشه گویی.

contact

نام

ایمیل *

پیام *