پنجشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۹۸

سانسور و بدترین ترجمه فارسی

این متن زیر را اسد به من فرستاد. اسکرین شات زیر از یکی از صفحات کتاب ترجمه شده هاروکی موراکامی بنام "کافکا در ساحل" گرفته شده است. کتاب در ایران ترجمه شده و ظاهرا مترجم آن مهدی غبرایی است. ممکن است کسانی دیگر هم ترجمه کرده باشند ولی من تنها به نام این آقا برخوردم. غبرایی عنوان کتاب Kafka on the Shore را "کافکا در کرانه" ترجمه کرده است.

میدانیم که در ایران کتابها سانسور می شود. کتاب صد سال تنهایی را من یک بار به فارسی و بعد دوبار به انگلیسی خواندم. بعد متوجه شدم که در ترجمه کتاب چه بلای روی آن آورده اند. قصد شان این بوده که اسلامی اش کنند. بنام اسلامی کردن موضوعات مهم و حساس کتاب را سانسور کردند و همین روش تا الان در ایران ادامه دارد.

نمونه آن همین بریده ای زیر است که از صفحه فارسی شده ای کتاب هاروکی موراکامی برداشته شده است.  این نوع ترجمه نه تنها ضربه به خود اثر و بی احترامی به نویسنده آن به شمار می رود بلکه بی حرمتی به ادبیات و هنر ترجمه است.  ترجمه فارسی آن ظاهرا از انگلیسی به فارسی برگردانده شده است.

کسانی که کتاب های چاپ و ترجمه شده در ایران را می خوانند متوجه باشند که آنها اکثرا تحریف و تعدیل و یا سانسور شده است. کتاب هاروکی موراکامی هم یکی از نمونه های است که در عصر ما اتفاق میفته. 

متن ترجمه شده به فارسی در ایران

متن اصلی به انگلیسی:

 “But that calm won't last long, you know. It's like beasts that never tire, tracking you everywhere you go. They come out at you deep in the forest. They're tough, relentless, merciless, untiring, and they never give up. You might control yourself now, and not masturbate, but they'll get you in the end, as a wet dream. You might dream about raping your sister, your mother. It's not something you can control. It's a power beyond you-and all you can do is accept it. You're afraid of imagination. And even more afraid of dreams. Afraid of the responsibility that begins in dreams. But you have to sleep, and dreams are a part of sleep. When you're awake you can suppress imagination. But you can't suppress dreams”.  

Haruki Murakami, Kafka on the Shore, Translated from the Japanese by Philip Gabriel, 2005, p 127.

ترجمه درست و دقیق متن به فارسی:

«اما خودت می‌دانی که این آرامش دوام نمی‌آورد. همانند جانوری که خسته‌گی را نمی‌فهمد، به هر کجا روی در تعقیب توست. آن‌ها در اعماق جنگل به‌تو سرک می‌کشند. سخت‌‌جان، جبار، سنگ‌دل و خسته‌گی‌ناپذیرند و دست از سرت بر نمی‌دارند. شاید بتوانی خودت را کنترل کنی، خودارضایی نکنی، ولی در نهایت به عنوان یک خوابِ جنسی خیس به سراغت خواهند آمد. ممکن است خوابِ تجاوز به مادر یا خواهرت را ببینی. چیزی نیست که در اختیار تو باشد. نیرویی است فراتر از توان تو. یگانه کاری که از دستت بر می‌آید این است که آن را بپذیری. تو از تخیل‌ات می‌ترسی. و حتا بیش‌تر از آن از خواب‌هایت می‌ترسی. از مسئولیت‌هایی که در عالمِ خواب دامن‌گیرت می‌شوند. ولی باید بخوابی و خواب‌‌دیدن‌ها بخشی از خواب‌اند. در عالم بیداری می‌توانی تخیل‌ات را سرکوب کنی. اما نمی‌توانی خواب‌هایت را سرکوب کنی». منبع: اسد بودا.

جمعه، خرداد ۰۳، ۱۳۹۸

بی بی سی فارسی اطلاعات غلط میدهد

بی بی سی فارسی اطلاعات غلط به خوانندگانش ارايه می کند. خبر کامل را اینجا بخوانید.
نانسی پلوسی رییس مجلس نمایندگان آمریکا خواستار مداخله اعضای دولت و خانواده رئیس جمهوری برای نجات آمریکا شد و با شرورانه خواندن رفتار ئیس جمهوری برای سلامتی او ابراز نگرانی کرد.
خانم پلوسی یک روز بعد از آنکه رئیس جمهوری آمریکا جلسه‌اش را با او به ناگهان ترک کرد گفت آقای ترامپ مشکل مهار اعصاب دارد و قبل از ترک جلسه با مشت روی میز کوبیده است.
این موضع‌گیری نشانه افول بیشتر رابطه میان رئیس جمهوری و حزب دموکرات آمریکاست.
خانم پلوسی روز پنجشنبه به خبرنگاران گفت برای رئیس جمهوری آمریکا و عاقبت به خیر شدن کشورش دعا می‌کند.
بی بی سی فارسی یا مطلب را درست ترجمه نشده یا عمدا دست به تحریف زده است. این خبر تنها یک طرف قضیه را انعکاس داده ولی طرف دیگرش نادیده گرفته است. حقیقت این است که دیروز ترامپ و نانسی پلوسی هر دو جر و بحث کردند و تقریبا به همدیگر ناسزا گفتند. این کشمکش ها برای انتخابات  ریاست جمهوری ۲۰۲۰  است و ممکن است از این بدتر هم بشود. دیروز پلوسی ترامپ را روانی خطاب کرد و ترامپ نانسی را روانی و دیوانه صدا کرد. اینکه بی بی سی تنها یک طرف قضیه را گرفته جایی سوال است. اصل خبر در سایت بی بی سی بخش انگلیسی نشر شده و آنجا هر دو طرف قضیه را انعکاس داده است.

پنجشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۹۸

گی و لزبین در تایوان

خبر قانونی شدن ازدواج گی ها و لزبین ها در تایوان را خواندم. این ویدیو را ببینید. سه زوج در یک روز با هم مراسم ازدواج شان را جشن میگیرند: جنس مخالف، گی و لزبین. این خبر چقدر برای آنهایی که تا حال از این حق بی بهره بودند مسرت آمیز است. تایوان اولین کشور آسیایی است که این حق ابتدایی را به شهروندانش رسمی می کند. این حق هر انسانی است  - از هر جنسی - ولو در هرجایی از دنیا زندگی کند ولی بعضی حکومت ها با همین ابتدایی ترین حقوق انسانی مشکل دارد.

نشانه های ترقی و ترقی خواهی در افق هویت درخشان تایوانی ها جرقه می زند. باشد که این جرقه گوشه های تاریک دیگری آسیا را تحت تاثیر قرار دهد. 

سه‌شنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۹۸

از یاد بردن زبان مادری

نه اینکه ادعا کنم که من نویسندهء خوبی بودم، اما همانقدری که بلد بودم هم از یادم رفته است. زبان یک پروسه سیال است و نیاز به تکرار دارد. هرقدر استفاده شود به همان اندازه روانتر، زیباتر و جذابتر می شود.
الان به بعضی از نوشته هایم که نگاه میکنم از خودم نفرت می کنم. من سالهاست فارسی نخوانده ام و ننوشته ام مگر در صورت ضرورت. الان، نوشتن به فارسی برای من سخت شده است. در خیلی مواقع از انگلیسی ترجمه می کنم. برای من زبان مبدأ انگلیسی شده و این هم خوب است و هم بد. بدی اش اینجاست که من باید ترجمه کنم چون فارسی یادم نمی آید. حسنش اینجاست که من زیاد نیازی به فارسی ندارم.

دوشنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۹۸

The tenacity of prejudice

من خیلی چیزها را به سادگی از یاد می برم، اما بعضی چیزهاست که فراموش کردنش برایم سخت است. چند سال پیش، سال سوم کالج بودم. یک خانم افغان در کافی شاپ کتابخانه کار می کرد. خانمی خوب و خوش اخلاقی بود. اهل شوخی و سر به سر گذاشتن بیهوده بود. گاهی عکس دخترش را به من نشان میداد. میگفت دخترم را میگیری، برت میدم. میدانستم اینها را از شوخی به من میگفت. بعضی وقت ها اگر خوش خلق بود در بدل یک پیاله قهوه کوچک پیاله بزرگ به من میداد. میگفت، نگویی که وطنداری نکردیم.

یک روز، از یکی از همکارانش چیزهای عجیبی در باره اش شنیدم. همکارش به من گفت که من از خانم فلانی پرسیدم که شما هر دوی تان افغان هستید ولی چرا چهره شما فرق دارد. خانم افغان برش گفته که این مردم شهری نیستند، در کوه ها زندگی می کنند و در میان شان آدم خواری رایج است.

 برای چند لحظه گیچ شدم. بعد برش توضیح دادم که نه این طور نیست، شاید او دچار سوء تفاهم شده باشد. در گوگل مپ نشان دادم. گفتم، آری، من از قوم هزاره هستم و اکثر آنها در بلندی ها و کوه های مناطق مرکزی افغانستان زندگی می کنند ولی آدم خواری در میان شان رواج نیست.

امروز این خاطره دوباره به یادم آمد. راستش از پی بردن به عمق و ریشه این نوع تعصب عاجزم. نفرت چقدر در بعضی ها ریشه دوانده که حتی بعد از سالها زندگی در آمریکا هنوز نمی توانند روی آن غلبه کنند. الان کوشش میکنم خودم را راضی کنم که ممکن است این خانم افغان چنین حرفی را نگفته و ممکن است آن خانمی که این حرف را به من گفت دچار سوء تفاهم شده باشد. 

شنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۹۸

دختران پاکستانی که عروس چینی ها می شوند

این خبر را دیروز در بی بی سی انگلیسی خواندم. چینی ها میروند پاکستان و از آنجا خانم می گیرند. در خیلی موارد، دخترهای که در دام آنها میفتند از اقلیت های مسیحی هستند، گاهی هم مسلمان بودند. پدر و مادرها در بدل ۱۲ هزار دلار یا کمتر دختران شان را عروس مردهای می کنند که زبان همدیگر را نمی فهمند. 
براساس این گزارش، وقتی این دختران به چین می رسند پی میبرند که شوهران شان اصلا آدم های مذهبی نیستند. از آنها مثل برده جنسی استفاده می کنند. با دوستان شان شریک می کنند، کتک می زنند. هرچند همین کارها را مسلمانان هم می کنند اما در مقیاس پاین تر. 

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۹۸

يوغ اسلام

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۹۸

ذهن متوهم مذهبی

وقتی به سخنان و نوشته های بعضی ها - خصوصا در حوزه زبان فارسی - بر میخورم، می بینم نگاه ها چقدر کج و ناقص است، تاسف می خورم. در عصری که ساینس همه چیز را دگرگون کرده است خیلی ها هنوز باور دارند خدای است که همه چیز در دست اوست. وقتی بدن، این فیزیک بیولوژیکی تحت تاثیر محیط قرار میگیره و ملتهب میشود، دلیلش را به خدا ارجاع میدهند. برایش روح میسازند و بال و پر می دهند. این ذهن مذهبی چقدر زندگی و محیط مان را متوهم ساخته است. 

شنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۹۸

شب خوبی

امشب در حاشیه واشنگنتن دی سی هستم. شب خوبی است. بهتر از این نمی تواند باشد. 

جمعه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۹۸

پست عمه سنگری در باره پسر بی تربیت

من از این به بعد وبلاگ های فعال را می خوانم و تا حدی کوشش میکنم اینجا چیزی بنویسم. امروز تازه وبلاگ عمه سنگری را یافتم. چند تا یادداشتش را خواندم. خیلی روان و زیبا مینویسد. لذت بردم.
یادداشت اخیرش را بخوانید. در مورد یک تجربه تلخی نوشته. من ناراحت شدم. متاسفانه بعضی ما افغان اینطوری هستیم. به گفته ایرانی ها ما بی جنبه ایم. من متاثر شدم از اینکه عمه ی ما اینطور برش بی احترامی شده است. من دقیقا درک می کنم او در چه وضعیتی قرار داشته، اگر من می بودم شاید یک بیخ گوشی محکم حواله آن بچه بی ادب می کردم. 

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۸

پادکست گوگل

امروز تازه دریافتم که گوگول سرویس پادکست هم دارد. به این لینک سر بزنید اگر علاقمند بودید دانلودش کنید. یک برنامه توسط شانکار ویدانتام در NPR ثبت میشه بنام "خرد پنهان" (hidden brain)، پیشنهاد میکنم یک بار بشنوید. هرچند من با خیلی چیزهای که تولیدکننده آن انجام میده موافق نیستم اما برنامه هایش در کل با کیفیت است. من با روش کار او مشکل دارم نه محتوای آن.
برنامه ها معمولا روی موضوعات مختلف از جمله سکس، جنسیت، مذهب و فرهنگ هاست البته از منظرهای مختلف از جمله ساینس، روانشناسی و فلسفه ای تکامل بشری. کسانی که در برنامه ها دعوت می شوند اساتید دانشگاه ها و یا کسانی هستند که در این موضوعات تحقیق آکادمیک کرده اند. برای یک بار شنیدن می ارزد.

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۹۸

آخ درد شکم

چند روزه شکم دردم. میدانم مشکلش چیست اما از سر لجاجت دوا نمی خورم. امروز رفتم دوش، نیمه راه شکمم درد گرفت، مجبور شدم نصف راه را قدم بزنم. در کنار پیاده رو دراز کشیدم. برای چند دقیقه خوابم برد. با زنگ بایسکل بیدار شدم بعد راه برگشت را پیش گرفتم. شکم دردی چیزی بدی است. من هرگاه غذای هندی یا چینای میخورم، انتظار ناراحتی معده ام را باید بکشم. از غذای تند و مرچدار هندی خیلی وقت است که فاصله گرفته ام. اما غذای چینای برعکس شکر میاندازند، حتی همان سوی ساس شان شکر دارد. 

contact

نام

ایمیل *

پیام *