جمعه، دی ۱۰، ۱۴۰۰

پرنویسی آخر سال

من فقط آخر سال پرنویس می شوم. خیلی دوست دارم هر ساعت یک چیزی بنویسم. شاید دلیل اش این باشد که دانشگاه تعطیل است و من از درس و بحث کمی دورم و فرصت برای نوشتن پیدا می کنم آنهم به فارسی. وقتی درسها شروع می شود، من فرصت کمی به فارسی نویسی پیدا می کنم. فارسی نویسی که هیچ حتی فارسی  فکر کردن و خواندن را هم کم میارم. این یادداشت را می نویسم به این امید که این سال ۲۰۲۲ سال پرنویسی و پرفکری ای برای همه باشد. 

فارسی نوشتن برای من خیلی سخت شده بود. حالا کم کم عادی می شود و یا بهتر است بگویم آن عادت وبلاگ نویسی فارسی دهه اول قرن بیست و یکم را دوباره باز می یابم.

پنجشنبه، دی ۰۹، ۱۴۰۰

نامه به یک نامعلوم

امروز برای او نامه نوشتم. مقاله اش را خواندم. مرا برد به کور کوچه های کارته سخی و به آن نانوانی لب کوچه. امیدوارم بخواند و جوابی دهاد. سالها پیش وقتی کابل بودم او را یک بار در یک کافی شاپ که توسط مشینیرهای آمریکایی اداره می شد دیدم. قدی بلند، موهایی دراز سیاه و چشمان براق و متنفذی داشت. یک بار نگاه کردم. با خودم فکر کردم حتی نگاه کردن بر او کار اشتباهی بوده است. سخت از نگاهش ترسیده بودم. نمیدانم اصطلاح سره آن چیست ولی به هزاره گی میشود "قبغده،" تقریبا یعنی زیر چشمی نگاه کردن. او به من قبغده کرد. شاید من هم آدم ترسناکی بودم. آن روز از او ترسیدم. بعدها شنیدم در دانشگاه آمریکایی ها رفت و آمد دارد. ببینم، اقبال این نامه تا چه حد خواهد بود.

چهارشنبه، دی ۰۸، ۱۴۰۰

سقوط یک سوشالایت

امروز بعد از ظهر وقتی شنیدم گیلین مکسویل (Ghislaine Maxwell) منحیث دلال سکس دختران نابالغ مجرم شناخته شده است رفتم سراغ انترنت دیدم یک عالم در موردش نوشته شده است. سخنرانی تدتاک او را دیدم، مصاحبه هایش را شنیدم و خواندم. بعد رفتم جریان دادگاهی و مصاحبه های جیفری اپ اشتین را دیدم، متوجه شدم که یک جایی کار از همان آغاز مشکل داشته است.

گلین کودکی سختی داشته است، حداقل این چیزی است که تا حال بهش اشاره شده است اما در این مورد که او منحیث یک زن در میان مردان قدرتمند چقدر آسیب پذیر بوده و اینکه در دام یک ابله مستبد میفتد، چیزی ننوشته اند.  زندگی او پر از رمز و رازی است که فقط اینجا و آنجا در موردش صحبت شده است. فقط اطلاعات کمی در مورد کودکی و جوانی او میدانیم اما این را نمیدانیم واقعا از دهه نود به بعد وقتی پدرش در یک حادثه رمزآلود غرق شد و بعدا با جفری اپ اشتین معرفی شد دقیقا بر او چه گذشت.  یک نکته ای ظریفی در مقاله ای در سایت بی بی سی ذکر رفته است و آن اینکه گلین در جوانی تمام کوشش را کرد تا خدمت پدر مستبدش را بکند و بعد هم با اپ اشتین معرفی شد دقیقا در خدمت یک مستبد دیگر اما دلال و سوء استفاده جو از دختران نابالغ قرار گرفت.

حالا او که 60 سال سن دارد قرار است بقیه عمرش را در زندان بسر ببرد. ورجینیا گیوفری به مجله نیورک گفته است که کار گیلین شنیع تر از پریدیتورهای سکسی دختران نابالغ بوده است. حالا او با خودش بنشیند و با جزییات شرح این ماجرا را بیان کند که کجایی کار مشکل داشت تا ما حداقل بفهمیمم این خانم جذاب چطور در دام چنین بلای افتاد که انجامش به زندان منتهی شد.

به ادامه توهم "خانه"

خانه یک توهم است. خانه می تواند هر کجا باشد. ما خانه ابدی نداریم جزء گور. همانجا هم ابدی نیست. میهن که ما برش خانه میگویم یک مفهوم انتزاعی ملی گرایانه و سیاسی است. این ها برساخت مرزبندی های فرهنگی و سیاسی جهان مدرن است. یک نگاهی به این مرد مراکشی، ابن بتوته، بیاندازید، ببینید این آدم از کجا به کجاها سفر نمی کند. در طی بیشتر از سه دهه، هرجاه می رود آنجا را خانه اش انتخاب می کند. در خاطره اش فقط در یک جایی می نویسد که دوری از پدر و مادر سخت بود. جز آن چیزی از فرهنگ و دیار و چیزهای لوکسی که ما امروز می نویسم او سخن به میان نمی آورد. ما هم می توانیم ابن بتوته مدرن باشیم. آنچه در افغانستان بود از دست رفت. دیگر فکرش را نکنیم. افغانستان برای مان وطن نخواهد شد. در طی ۱۰۰ سال آینده، اگر طالبان و پشتون های انتحصارگر افغانستان را جایی غیرقابل سکونت نکنند، تغییرات محیطی آنرا فراهم خواهد کرد. در طی ده سال آینده اگر در هزاره جات خشکسالی به همین منوال ادامه پیدا کند، شاید همه از قریه های شان کوچ کنند.

سه‌شنبه، دی ۰۷، ۱۴۰۰

توهم "خانه" و "وطن"

 حقیقتا چیزی بنام "خانه" و "میهن" و یا "وطن" وجود ندارد و بصورت تاریخی وجود نداشته است. این ها توهمات مرزبندی های سیاسی جهان مدرن است که در دو صد سال اخیر توسط اروپایی ها ایجاد شده است. آنها از هر طریقی برای جوامع شان جامه دوختند برای انحصار فرهنگ، زبان و مهمتر از همه مردم. تا همین اوایل قرن بیستم، کشورهای در خاورمیانه و آسیا و خیلی از این مرزهای که امروز است وجود نداشت. 

این را به این خاطر نوشتم که بگویم ما انسانها همیشه مهاجر بودیم و مهاجر خواهیم بود. اجداد مان از آفریقا سفر کردند، رفتند آسیا، خاور میانه و بعضی رفتند طرف اروپا. بهر دلیلی امروز و فردا مهاجر خواهیم بود، یا به دلیل جنگ و یا دلیل کمبود منابع و تحولات محیطی. 

بدینسان، بهتر است اندک اندک توهم "میهن" و "وطن" پرستی را از ذهن مان دور کنیم. اینها برساخت سیاست های ملی گرایانه و انسان ستیزانه است که ما را به اقلیمی منحصر می کند که دیگر بصورت فزیکی در آن قرار نداریم. مشخصا، اینجا منظورم مردم هزاره است. ما از سرزمین های مان خیلی وقت هاست راند شده ایم. افغانستان برای مان فقط یک تعلق فزیکی است. بقیه تعلقات و احساسات مان را با خود می بریم هر جا باشیم. به همین خاطر است که من شخصا سالهاست از افغانستان بریده ام. جز صورت فرهنگی، چیز دیگری از آن سرزمین در من وجود ندارد. تا حال، هر جایی بودم، آنجا را خانه برگزیده ام.

contact

نام

ایمیل *

پیام *