‏نمایش پست‌ها با برچسب روزانه. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب روزانه. نمایش همه پست‌ها

چهارشنبه، تیر ۱۵، ۱۴۰۱

خواجه ظریف چشتی

من خیلی بدشانسم. امروز در بی بی سی دیدم که کسی بنام خواجه ظریف چشتی در این جهان بوده و پیروان زیادی در هندوستان داشته است. خیلی حیف شد او را کشتند. در یوتیوب رفتم دو سه تا ویدیوی او را دیدم. در یک ویدیو از جادوی انگشتر عقیق صحبت می کنم و در ویدیوی دیگر رقص سماع برپا کرده و در یکی دیگرش دست بر سر و صورت مردم می کشد. در قریه ما سادات می آمدند این کارها می کردند، دست بر سر و صورت خرد و کلان می کشیدند، دستمال به کمر دختران و زنان می بستند و به دهان کودکان تف می کردند. آن زمان این چیزها عادی بود.

خواجه ظریف صدای نرم و جذابی داشت. نحوه سخن گفتن او مرا به یاد رفیع جنید در کابل انداخت. او وقتی شعر و داستان می خواند لحن صوفیانه می گرفت.

بهرحال، بودن کسانی مثل خواجه ظریف برای جامعه مفید است. آنها بهانه ای می شود برای کانون های انطباق ناپذیر اجتماع. خواجه ظریف یک پدیده فرهنگی است همانطور که محمد و کسان دیگر بودند. کاش اندک مسامحتی بودی و این آدم از جور جباران خونخوار رهانیده می شد. حیف شد.

جمعه، تیر ۰۳، ۱۴۰۱

تصویری از دورِ دور

 نگاه کن

می بینی این شب های درازی که پایان ناپذیرند؟

می بینی صداهای پرندگانی که کم کم ناپدید می شوند؟

ببین سپیده دمی را که تار می شود!

و اینجا، بیرون از باغچه خالی

دروازه ای است 

ایستاده در مقابل جنلگزار خاموش

آستانه ای در آنجاست که خاموشانه منتظر است

از خودم می پرسم:

منتظر چه کسی؟

مکث می کنم

صدای خاموشی طنین انداز است

دو باره مکث می کنم

از دور دست ها صدای شکوه مندی طنین انداز است

صدای دوران کودکی خودم

در جنگلزارها هم قد ساقه های بید

در جست و خیزم!

چهارشنبه، فروردین ۳۱، ۱۴۰۱

لودگی گستاخانه

 یک لوده بنام ادرس رحمانی آمده در فسبوک نوشته که هزاره کیست! او آمده هزاره ها را معرفی می کند و اینکه چطور شیعه شدند. وقتی وقعی برای یک آدم بی سواد و لوده دادید او گستاخ می شود، گستاخ بی ادب! 

جمعه، دی ۱۰، ۱۴۰۰

پرنویسی آخر سال

من فقط آخر سال پرنویس می شوم. خیلی دوست دارم هر ساعت یک چیزی بنویسم. شاید دلیل اش این باشد که دانشگاه تعطیل است و من از درس و بحث کمی دورم و فرصت برای نوشتن پیدا می کنم آنهم به فارسی. وقتی درسها شروع می شود، من فرصت کمی به فارسی نویسی پیدا می کنم. فارسی نویسی که هیچ حتی فارسی  فکر کردن و خواندن را هم کم میارم. این یادداشت را می نویسم به این امید که این سال ۲۰۲۲ سال پرنویسی و پرفکری ای برای همه باشد. 

فارسی نوشتن برای من خیلی سخت شده بود. حالا کم کم عادی می شود و یا بهتر است بگویم آن عادت وبلاگ نویسی فارسی دهه اول قرن بیست و یکم را دوباره باز می یابم.

پنجشنبه، دی ۰۹، ۱۴۰۰

نامه به یک نامعلوم

امروز برای او نامه نوشتم. مقاله اش را خواندم. مرا برد به کور کوچه های کارته سخی و به آن نانوانی لب کوچه. امیدوارم بخواند و جوابی دهاد. سالها پیش وقتی کابل بودم او را یک بار در یک کافی شاپ که توسط مشینیرهای آمریکایی اداره می شد دیدم. قدی بلند، موهایی دراز سیاه و چشمان براق و متنفذی داشت. یک بار نگاه کردم. با خودم فکر کردم حتی نگاه کردن بر او کار اشتباهی بوده است. سخت از نگاهش ترسیده بودم. نمیدانم اصطلاح سره آن چیست ولی به هزاره گی میشود "قبغده،" تقریبا یعنی زیر چشمی نگاه کردن. او به من قبغده کرد. شاید من هم آدم ترسناکی بودم. آن روز از او ترسیدم. بعدها شنیدم در دانشگاه آمریکایی ها رفت و آمد دارد. ببینم، اقبال این نامه تا چه حد خواهد بود.

پنجشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۹۹

برای هیچ

بنده خدا کلان ادعا کرده که تز دکترایش را در هاروارد در مورد وحی قرانی نوشته آنهم 800 صفحه، با تاکید روی این عدد. وقتی خلاصه اش را خواندم، خندیدم و حیف خوردم. آدم چقدر عمری و وقتی داشته باشد که 800 صفحه در مورد چیزی بنویسد که ذره ای به بهتر شدن وضعیت و رنج بشر نمیکند که هیچ، گیچ تر هم می کند.

یکشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۹۹

این ذوم لاذوم

 خسته شده ام از این ذوم zoom. باید پایانی برای این دوره نکبت باری وجود داشته باشد. دیروز به خودم دروغ گفتم که نه، حال من خیلی خوبه نسبت به دیگران. بلی، نسبت به دیگران! بعد سریع این جمله را با خودم تکرار کردم: "چقدر خود مان را فریب می دهیم." این خودفریبی هم اثر جانبی این دوره نکبتار است.

چهارشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۹۹

زمانِ غیر اکنون

به یاد می آورم
لحظه ای را
نیمکتی را
در خیابان لوتر
در کنار کتابخانه
روبروی کلیسای لوترن

گاهی اسرار میکردی
"بگذار کمی بپاییم"

زمانِ
غیر اکنون
تنها
پیام آور نستالوژی است

دوشنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۹۹

و این خیابان پایان ناپذیر

 یک روز دیگر
یک سرنوشت دیگر
و این خیابان پایان ناپذیر

نمیدانستم تا وقتی از هم دور شدیم

جمعه، خرداد ۱۰، ۱۳۹۸

عمده ترین مشکل کشورهای اسلامی

عمده ترین مشکل مردمی که در کشورهای اسلامی زنده گی می کنند این است که دو نوع حاکمان بر آنها حکومت می کنند: یک آنهایی که صدها سال پیش مرده اند و دیگری آنهایی که الان زنده اند. مسلمانان هنوز نتوانسته اند با دنیای فعلی خو و عادت کنند. برای اکثر مسلمانان زندگی ایده آل برگشت به ۱۴ قرن قبل، همان زمان محمد و خلفای راشدین است. محمد و خلفا قرن هاست که مرده اند، اما الان مثل یک رژیم مستبد و دژخیم صفت بر روح و روان میلیون ها انسان حکومت می کنند. از این نظر، مسلمانان آزادی و اختیار ندارند و هرآنچه اتفاق میفته، با تکیه و اعتبار حکمرانان مرده است. 

مشکل دیگر مسلمانان حاکمان فعلی است. عملکرد حاکمان فعلی هم تحت تاثیر مردگان است، یعنی بدون مراجعه به مردگان، آنها نمی توانند کار کنند. درست است که چارچوب حکومت های کشورهای اسلامی سکولار و مدرن است اما نباید فراموش کرد که عاملان آن برای گرداندن چرخ نظام نیاز به پذیرش و اعطای جوازی دارند که هنوز در دست مردگان است. 

خلاصه اینکه، تا زمانیکه حکمرانان مرده بر کشورهای اسلامی حکومت کنند، وضعیت مردم تغییر نخواهد کرد.

شنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۹۸

دختران پاکستانی که عروس چینی ها می شوند

این خبر را دیروز در بی بی سی انگلیسی خواندم. چینی ها میروند پاکستان و از آنجا خانم می گیرند. در خیلی موارد، دخترهای که در دام آنها میفتند از اقلیت های مسیحی هستند، گاهی هم مسلمان بودند. پدر و مادرها در بدل ۱۲ هزار دلار یا کمتر دختران شان را عروس مردهای می کنند که زبان همدیگر را نمی فهمند. 
براساس این گزارش، وقتی این دختران به چین می رسند پی میبرند که شوهران شان اصلا آدم های مذهبی نیستند. از آنها مثل برده جنسی استفاده می کنند. با دوستان شان شریک می کنند، کتک می زنند. هرچند همین کارها را مسلمانان هم می کنند اما در مقیاس پاین تر. 

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۹۸

يوغ اسلام

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۹۸

ذهن متوهم مذهبی

وقتی به سخنان و نوشته های بعضی ها - خصوصا در حوزه زبان فارسی - بر میخورم، می بینم نگاه ها چقدر کج و ناقص است، تاسف می خورم. در عصری که ساینس همه چیز را دگرگون کرده است خیلی ها هنوز باور دارند خدای است که همه چیز در دست اوست. وقتی بدن، این فیزیک بیولوژیکی تحت تاثیر محیط قرار میگیره و ملتهب میشود، دلیلش را به خدا ارجاع میدهند. برایش روح میسازند و بال و پر می دهند. این ذهن مذهبی چقدر زندگی و محیط مان را متوهم ساخته است. 

شنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۹۸

شب خوبی

امشب در حاشیه واشنگنتن دی سی هستم. شب خوبی است. بهتر از این نمی تواند باشد. 

جمعه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۹۸

پست عمه سنگری در باره پسر بی تربیت

من از این به بعد وبلاگ های فعال را می خوانم و تا حدی کوشش میکنم اینجا چیزی بنویسم. امروز تازه وبلاگ عمه سنگری را یافتم. چند تا یادداشتش را خواندم. خیلی روان و زیبا مینویسد. لذت بردم.
یادداشت اخیرش را بخوانید. در مورد یک تجربه تلخی نوشته. من ناراحت شدم. متاسفانه بعضی ما افغان اینطوری هستیم. به گفته ایرانی ها ما بی جنبه ایم. من متاثر شدم از اینکه عمه ی ما اینطور برش بی احترامی شده است. من دقیقا درک می کنم او در چه وضعیتی قرار داشته، اگر من می بودم شاید یک بیخ گوشی محکم حواله آن بچه بی ادب می کردم. 

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۸

پادکست گوگل

امروز تازه دریافتم که گوگول سرویس پادکست هم دارد. به این لینک سر بزنید اگر علاقمند بودید دانلودش کنید. یک برنامه توسط شانکار ویدانتام در NPR ثبت میشه بنام "خرد پنهان" (hidden brain)، پیشنهاد میکنم یک بار بشنوید. هرچند من با خیلی چیزهای که تولیدکننده آن انجام میده موافق نیستم اما برنامه هایش در کل با کیفیت است. من با روش کار او مشکل دارم نه محتوای آن.
برنامه ها معمولا روی موضوعات مختلف از جمله سکس، جنسیت، مذهب و فرهنگ هاست البته از منظرهای مختلف از جمله ساینس، روانشناسی و فلسفه ای تکامل بشری. کسانی که در برنامه ها دعوت می شوند اساتید دانشگاه ها و یا کسانی هستند که در این موضوعات تحقیق آکادمیک کرده اند. برای یک بار شنیدن می ارزد.

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۹۸

آخ درد شکم

چند روزه شکم دردم. میدانم مشکلش چیست اما از سر لجاجت دوا نمی خورم. امروز رفتم دوش، نیمه راه شکمم درد گرفت، مجبور شدم نصف راه را قدم بزنم. در کنار پیاده رو دراز کشیدم. برای چند دقیقه خوابم برد. با زنگ بایسکل بیدار شدم بعد راه برگشت را پیش گرفتم. شکم دردی چیزی بدی است. من هرگاه غذای هندی یا چینای میخورم، انتظار ناراحتی معده ام را باید بکشم. از غذای تند و مرچدار هندی خیلی وقت است که فاصله گرفته ام. اما غذای چینای برعکس شکر میاندازند، حتی همان سوی ساس شان شکر دارد. 

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۹۸

تمرین علیه فراموشی

امروز، تازه متوجه شدم که من نمی توانم به راحتی فارسی بنویسم. نه اینکه فارسی من خوب بود، همان مقداری که بلد بودم هم کم کم از یادم میرود. اینجا می خواهم برگردم و از هر چیزی بنویسم. خوبی نوشتن در اینجا این است که کسی نه لایک می کند و نه زیاد علاقه مند هست کامنت بنویسد. من که تا حدی می خواهم از فضای اجتماعی دور باشم، این فضا بهترین جایی خواهد بود برای تمرین علیه فراموشی زبان مادری. 

جمعه، بهمن ۰۹، ۱۳۹۴

و این قبیل مزخرفات

با عجیب مزخرفاتی که ما گرفتار نیستیم. کشور داره در حال بهم ریختن است، روزانه ده ها سرباز در جبهه های جنگ علیه طالبان جان میسپارند سرخط خبرها نمی شوند اما در باره یک چیز مزخرف بنام "قدوس" در فسبوک هم ویدیو برای تلویزیون شان میسازند و هم یک صفحه را پر می کنند. چقدر اذهان ها تهی از ابتکار و نوآوری شده است. چقدر ما را به مسیر پیش پاافتادگی سوق می دهند. چقدر جامعه دارد اندک انک با استحاله فرهنگ مبتذل و معمولی که از طریق انترنت پخش و نشر می شوند و اندک تاثیر در زندگی روز مره ی مردمی که با گرسنگی و فقر دست به گریبانند، عادت می کنند.

شنبه، دی ۰۵، ۱۳۹۴

Submission to peace

می فرمایند که اسلام یعنی  'submission to peace' (اطاعت و یا فرمانبرداری از صلح) است. این ادعای است اکثر مدافعان اسلام در آمریکا در مباحث و گفتگوهای رسمی و غیررسمی استفاده می کنند. اگر بشود اسلام را آنطوری معنی کنیم، آنوقت می شود گروه طالبان را هم جستجوگران علم و معرفت معنی کنیم. اسلام را آنقدر انعطاف پذیر کرده اند که هرچیز می شود معنی اش کرد.

contact

نام

ایمیل *

پیام *