چهارشنبه، تیر ۰۸، ۱۴۰۱

پایان دادن به مقاومت در بلخاب

برای هزاره ها این مقاومت هزینه بر خواهد بود. در چنین شرایطی احمقانه است که جنبشی و یا مقاومتی علیه طالبان از هزاره جات شکل بگیرد. چنین چیزی خودویرانی است. هزاره ها فعلا در وضعیتی نیستند که دست به مقاومت بزنند. وضعیت هزاره ها اسف بار است. سراسر هزاره جات با خشکسالی و قحطی روبرو است. میدانیم که زندگی مردم وابسته به زمین و حاصلات زراعتی است. علاوه براین، چند روز پیش در خیلی از مناطق هزاره جات برف ناگهانی بارید. مزارع گندم و حبوباب زیر آوار برف گم شدند. در خزان امسال هیچ حاصلی برای گرفتن نخواهد بود. علاوه بر این، کشتزارهای هزاره ها توسط کوچی ها و رمه های شان از بین رفته است. 

برای هزاره ها فعلا مسأله مسأله ای بقا است. اگر هزاره ها از این دوره تار زنده بماند موفقیت بزرگی است. 

برای جلوگیری از قتل عام بیشتر هزاره ها، بهترین راه این است که ریش سفیدان و بزرگان بامیان جمع شوند و مداخله بکنند. مهدی را بگویند که یا تسلیم شود و یا منطقه را ترک کند. در غیر آنصورت مردم منطقه علیه مهدی به پا خیزند. هیچ راه دیگری نیست. 

سه‌شنبه، تیر ۰۷، ۱۴۰۱

وضعیت در بلخاب

خبرهای وحشتناکی از بلخاب می رسد. کشتار مردم بی گناه و سربریدن ها و تار و مار کردن ها. آدم نمی داند چه بگوید. ما میدانیم که بایک گروه جانور و بی رحمی روبرو هستیم. سوال اینجاست که چنین حادثه ای قابل جلوگیری بود یا نه. مطمئنا جواب مثبت خواهد بود. خوب چرا مولوی مهدی نتوانست تصمیم بگیرد از این قتل عام جلوگیری شود؟ این کار ممکن بود. فقط کافی بود، کنار می رفت یا شاید کوتاه می آمد، با طالبان مصالحه می کرد. این فاجعه به وجود نمی آمد. ما دیدیم مردم پنجشیر چه تاوانی پرداختند. برای هزاره ها این تاوان گرانتر خواهد بود. بهتر است راه برای پایان این فاجعه سنجید شود. 

جمعه، تیر ۰۳، ۱۴۰۱

تصویری از دورِ دور

 نگاه کن

می بینی این شب های درازی که پایان ناپذیرند؟

می بینی صداهای پرندگانی که کم کم ناپدید می شوند؟

ببین سپیده دمی را که تار می شود!

و اینجا، بیرون از باغچه خالی

دروازه ای است 

ایستاده در مقابل جنلگزار خاموش

آستانه ای در آنجاست که خاموشانه منتظر است

از خودم می پرسم:

منتظر چه کسی؟

مکث می کنم

صدای خاموشی طنین انداز است

دو باره مکث می کنم

از دور دست ها صدای شکوه مندی طنین انداز است

صدای دوران کودکی خودم

در جنگلزارها هم قد ساقه های بید

در جست و خیزم!

شنبه، خرداد ۲۸، ۱۴۰۱

رو به نیهیلیسم

چند روز پیش، احساس عجیبی به من دست داد. آن اینکه بعد از یک مدتی حس می کنم دیگر آن سنسیبلیتیز (sensibilities) که سالها در من مصرانه زنده بود در حال کاستن است. من دیگر در برابر کشتار آدم های بیگناه نمی لرزم و حتی فکر هم نمی کنم. فکر میکنم این چیزی است که روزانه اتفاق میفتد، هر جایی باشی، شاید داستان همین باشد. دارم فکر میکنم اگر آدم ها یک دیگر را نکشند، شاید این خشک سالی و قحطی همه را نابود کنند. به تغییرات اقلیمی نگاه کنید. به تاثیرات جنگ اوکراین بر اقتصاد و مواد غذایی نگاه کنید. به تکثیر تسلیحات و به تهدیدهای اتمی که فعلا دست کم گرفته می شود  نگاه کنید. همه ما با مرگ معدوم روبرو هستیم.

چهارشنبه، خرداد ۲۵، ۱۴۰۱

روایت فانتزی گونه

فانتزی ابزار قدرتمندی است. زیاد جزییات و شواهد تاریخی نمی خواهد. اگر کسی بتواند در ذهن خود فانتزی باب روز تولید کند موفق است و ای بسا که خوب هم است. در سالهای اخیر، بعضی از هنرمندان زنان افغانستانی از این ژانر استفاده کردند. یکی از آنها ام البنین ارزگانی است مشهور به رادا اکبر. او یک نمایشگاه از پیراهن های باب روز یا عصری (تقریبا ناپوشا) بر قامت زنان مرده و زنده افغان دوخت و آن ها را به نمایش گذاشت. هدف او مشخص بود. می خواست تصویر دیگری از زنان افغان که تحت ستم بوده اند اما ایستادگی کرده اند به نمایش بگذارد. مهم نیست که حالا همه آنها ابرزن بودند یا نبودند مهم این است که روایت ابرزنان ایجاد شود.

عکاسی فاطمه حسینی هم یک کار فوق العاده هنری است. قرار هم نیست همه چیز آنچه هست منحیث حقیقت برهنه ارایه شود. زندگی ما پر است از حقایق برهنه ولی وقتی بتوانیم آنرا به شیوه که دل مان بخواهد ارایه کنیم، چرا نکنیم. این همه خلایق رفته اند از زنان افغان تصویر و روایت ارايه کردند تا وضعیت زنان افغانستان قابل درک شود، حالا با کار یک عکاس و هنرمند فکر نمی کنم چیزی تغییر کند. نقدهای که بر کارهای او کردند هم تا حدی منصفانه و بجا است. خوب نقد نقد است هرچند غیرمنصفانه به نظر برسد. 

دوشنبه، خرداد ۲۳، ۱۴۰۱

فرد و اجتماع

این کتیگوری فرد و اجتماع ظاهرا یکی از آن مقوله های تاریخی است که در هر زمینه و هر بابی بحثش مطرح شده است. چند روز پیش مقاله ای خواندم در همین باب. نتیجه گیری اش این بود که انسان عصر حاضر دارد تنها می شود و این پایان نابودی تدریجی اوست. بعد من از قسمت مأخذ رفتم سراغ یکی از مقاله های دیگر. مقاله در مورد رشد و نموی مغز بود و سرانجام کوچک شدن آن. یافته های مقاله بر اساس یک سری کارهای تجربی روی حافظه کسانی بودند که به انزوا می رفتند. حافظه ای کسانی که رابطه ای محدودی با انسان های دیگر داشتند به مرور زمان کوچکتر شده بود برعکس کسانی که رابطه محکم با خانواده و اطرافیان شان داشتند. خلاصه کلام اینکه تنها نباشیم، ما انسان ها حیوان های اجتماعی هستیم. تنها پرایمتی (primate) هستیم که بقای مان بسته به اجتماع و افراد اطراف ماست.

contact

نام

ایمیل *

پیام *