چهارشنبه، فروردین ۳۱، ۱۴۰۱

لودگی گستاخانه

 یک لوده بنام ادرس رحمانی آمده در فسبوک نوشته که هزاره کیست! او آمده هزاره ها را معرفی می کند و اینکه چطور شیعه شدند. وقتی وقعی برای یک آدم بی سواد و لوده دادید او گستاخ می شود، گستاخ بی ادب! 

شنبه، فروردین ۲۷، ۱۴۰۱

اشکال در تعریف مهاجرت

امروز از سر همدردی خواستم  با یک مهاجر اوکرانی نگرانی ها و دشواری ها و لذت های مهاجرت و مهاجر بودن را در میان بگذارم. ناگاه متوجه شدم، من، مهاجر افغانستانی، با چندین لایهء زمخت تروپ و کلیشه ها کاملا با یک مهاجر چشم آبی، بلوند و سفید و مهمتر از همه مسیحی زمین تا آسمان فرق دارم. اینجا بود که من متوجه شدم کلمه مهاجر شاید ما را نتواند درست تعریف کند. آنکه می گوید مهاجر داریم تا مهاجر، به این امر منسوب است.

سه‌شنبه، فروردین ۲۳، ۱۴۰۱

چرا باید مخالف انتقال ذخایر ارزی بود؟

 من حقیقا مخالف انتقال و یا آزاد سازی ذخایر ارزی و یا دارایی های دولت قبلی افغانستان به طالبان هستم. به دو دلیل:

1) دولت طالبان قادر به استفاده از این ذخایر نیست و اگر هم باشد آنرا برای مردم عادلانه مصرف نمی کند. تا حالا هزاران تن کمک های سازمان ملل به افغانستان سرازیر شده است اما اکثر مناطق هزاره نشین حتی یک بار هم از آن کمک ها برخوردار نشده است. مثلا، خانواده ها در مناطق جنوبی و شرقی افغنستان مانند جلال آبد و هلمند، 38 تا 42 بار کمک دریافت کردند اما در مناطق مرکزی و شمال حتی یک بوجی برنج و یا یک قوتی روغن دریافت نکرده اند.

2) این پول طالبان نیست و حقیقا از افغانستان هم نیست. اینها کمک های بلاعوض کشورهای کمک کننده غربی است که طالبان حق ندارند از آن برخوردار شود. حتی حق دادخواست به آنها نباید داده شود.

و مخالف این هم هستم که بازماندگان قربانیان یازده سپتامبر از این پول برخوردار شوند چون کسانی که حمله یازده سپتامبر را مرتکب شدند اهل سعودی بودند نه افغانستان.

این ذخایر باید روزی به افغانستان واگذار شود اما نه حالا. میدانیم حکومت طالبان هم پایدار نخواهد بود و این متاسفانه یکی از ویژه گی های آن کشور مفلوک است که باید اذعان کرد.

یکشنبه، فروردین ۲۱، ۱۴۰۱

بزرگترین فقر

 چند روز پیش کتابی توسط جودیت باتلر را ورق می زدم. در مقدمه آن، شعری از والس استیفنس آورده بود. برای چندین دقیقه من فقط به شعر خیره شدم و به فکر فرو رفتم. همان لحظه ازش اسکرین شات گرفتم به چند تا از دوستانم فرستادم. میخواستم بدانم درک آنها از این شعر چیست. سه نفر از آنها زنگ زدند. صحبت ما به درازا کشید. بهرصورت، آن شعر کوتاه این است:

The greatest poverty is not to live In a physical world

to feel that one's desire 

Is too difficult to tell from despair
by: Wallace Stevens

بزرگترین فقر این است که در دنیای واقعی (فزیکی) زندگی نکنیم

اینکه احساس کنیم خواست های ما

از ناامیدی قابل تشخیص نیست

---

چند روز است ذهن من درگیر این شعر است.

یکشنبه، فروردین ۱۴، ۱۴۰۱

ژورنالیسم احمقانه

این عنوان مقاله امروز تاریخ ۳ اپریل توماس فریدمن در روزنامه نیویارک تایمز است: "اوکراین یک جنگ واقعی جهانی است."  این آدم حدود ۳۰۰ هزار دالر سالانه معاش دارد. به من ۳۰۰ دالر بدهد بهتر از این می نویسم. این مقاله  مرا به یاد یک کتاب (؟) یا مقاله‌ای که توسط یک روزنامه نگار افغانستانی نوشته بود انداخت: "افغانستان در کنار آتش." من نخواندم ولی شنیدم سخیداد هاتف رویش طنز نوشته است که خوب است افغانستان داخل آتش نیست، کنارش پروا ندارد. این زمانی بود که افغانستان در جنگ های داخلی می سوخت. حالا به عنوان مقاله آقای فریدمن نگاه کنید. مثل اینکه جنگ واقعی تا هنوز وجود نداشته است. 

شنبه، فروردین ۱۳، ۱۴۰۱

کابل: شهری با رودخانه از گه

پرسید، کابل را چطوری به یاد داری؟

پاسخ داد: شهری با رودخانه ای* پر از گه. کسانی که هم در آن حاشیه آن زندگی می کردند گه در ریه فرو می کردند. حالا هم کسانی آنجا آمدند و بر گردهء مردم سوارند کمتر از گه نیستند. منظورش از دریای کابل بود که تبدیل به دریایی از فاضلاب شده بود که از هر گوشه ای کابل به آن سرازیر می شد.

این را که شنیدم خاطرات خودم را مرور کردم. من هرگز نتوانستم با کابل انسی بر قرار کنم. برای من همان بامیان و کوه های هزاره جات هنوز هم زیبایی های دلپذیر اما غیر قابل دستری است. 

*کابلی ها رودخانه را دریا گفته اند. اشتباهی که حالا جاه افتاده است.

contact

نام

ایمیل *

پیام *