در باره حادثه امروز در مرکز آموزشی کاج چند بار چیزی نوشتم، پاک کردم، دوباره نوشتم پاک کردم. پر از خشم، پر از انزجار و پر از دردم. ما را می کشند، فرزندان مان را می کشند، در آموزشگاه ها، شفاخانه ها، و در خیابان ها. این قدر درماندگی را کجا ببریم. درماندگی به این حد!
یادداشت هایی پراکنده یک دانشجوی دکترای انتروپولوژی
جمعه، مهر ۰۸، ۱۴۰۱
سهشنبه، مهر ۰۵، ۱۴۰۱
سفر کردن و حس غریب شدن
چند روز پیش واشنگتن را ترک کردم. حس غمگینی روی سینه ام نشسته بود. نمی خواستم برگردم. گوش و قلبم مثل اینکه آنجا عادت کرده بود، حالا احساس می کنم خودم را آنجا جاه گذاشتم. همینطور که پشت فرمان نشسته ام و دارم به جلو می روم، حس می کنم یک چیزی در این امتداد پخش می شود: خودم. یک چیزی دارد مرا به عقب می کشد اما میدانم گذشته ای نیست، اکنون که در آن پخش می شوم، به آینده می نگرم که منتظر من است. با خود می گویم، وقتی ۵۰۰ مایل دور شوم، در دشت ها و کوه برسم، شاید این حس دیگر ازش خبری نباشد.
سهشنبه، شهریور ۱۵، ۱۴۰۱
اندرزی از شیخ سعدی در مورد نابودی شریر
مرتبط با پست قبلی من نسبت به مرگ مجیب الرحمن انصاری، دوستی که مرا هم نامی است پیام وصلت کرده بود که افق نظر من با شیخ سعدی در مورد از بین رفتن و یا دفع آفت کسانی مثل انصاری و آدم های شریر مثل او تقریبا مشابه از آب درآمده است. حرف آن دوست را غنیمت شمرده یادداشت کردم و امروز صبح در خیابان وسکانسن در محله ای کهنه شهر بنام جورجتون در واشتنگن دی سی راه افتادم تا قهوه خانه ای پیدا کنم و با یک پیاله قهوه تلخ نفس تازه کنم و کمینه ای در این باب به ثبت برسانم. حالا نشسته ام در کافی شاپ و با کمک قهوه ای تلخ مرا قوتی است فکر کردن و انگشتانم را توانی است تایپ کردن. همین اکنون در پهنه انترنت سر نهادم و به کمک شیخ گوگل آن اندرز شیخ سعدی را جویا شدم تا باشد تجارب و سیرت متقدمان را سر لوح روزگار خویش گردانیده و عمر در محنت نگذاریم. و اینک اندرز شیخ سعدی چنین است:
ظالمی را خفته دیدم نیم روز
گفتم این فتنه است خوابش برده به
وآنکه خوابش بهتر از بیداری است
آن چنان بد زندگانی مرده به
یکشنبه، شهریور ۱۳، ۱۴۰۱
کم کردن خشونت تا ریشه کن کردن آن
ادعای که می گویند از بین بردن مجیب الرحمن انصاری به هیچ صورت پایان خشونت نیست تا حدی درست است اما مشکل این نوع اظهار نظرها در این است که خشونت را انتزاعی جلوه می دهد. بگذارید یک مثال بزنم. شما نمی توانید جلو سیلاب را بگیرید ولی می توانید با طرح ریزی دقیق از خطر سیلاب در امان بمانید. مثلا در مسیر سیلاب خانه نمی سازید و خیلی چیزهای دیگر.
می گویند ایده انصاری تکثیر شده است و حالا اگر یک انصاری کشته شده است انصاری های دیگری سبز خواهند کرد. گیریم که این ادعا درست باشد اما یک نکته را باید در نظر گرفت. آن اینکه اگر انصاری را درختی مضری که در حال ریشه دواندن و تکثیر شدن تصور کنیم، حالا از بین رفته است. همین نابودی خودش یک پیروزی است چون ممکن است کسی به آن حد شرارت و بدبختی به پای او نرسد و اگر برسد هم به این زودی ها نخواهد بود. افراطیت و خشونت دینی را نمی توان از ریشه خشک کرد، اما قلع و قمع آن برای کند تر کردن و کمتر سرایت کردن خشونت ای بسا سودمند خواهد بود. دقیقا مثل وایروس کرونا. ما نمی توانیم این مریضی را ریشه کن کنیم ولی می توانیم درجه تاثیر آن را کم کنیم. با نبود یک آدم خبیث شاید آدم ها برای مدتی کمی احساس آرامش کنند.
جمعه، شهریور ۱۱، ۱۴۰۱
شاد شدن از مرگ یک شریر
در سال ۲۰۱۳، وقتی مارگرت تاچر مرد، برخی ها جشن شادی برپا کردند. برای آنها این کار نه تنها مشمیزکننده و خلاف عرف و قواعد اخلاقی نبود بلکه مایه شادی و نشاط هم بود. آنهای که در خیابان ها برای شادی ریخته بودند می گفتند یک شریری که روزگاری در قدرت بود و با پالیسی های مخربش باعث از بین رفتن ساختارهای امنیتی کارگران و لایه های امنیتی زیرین جامعه شده بود، دیگر زنده نیست و شاید از نبودش جهان هم راحت شده باشد، مرگش باید مایه شادی باشد.
امروز در سایت های اجتماعی دیدم خیلی ها از مرگ مجیب الرحمن انصاری شاد شده اند و شادی کرده اند. آیا اخلاقا این کار خوبی است؟ این سوال درستی نیست. سوالی درست تر و دقیق تر این است که آیا کسی که باعث ایجاد نفرت و انزجار و مایه بدبختی و رنج بود نبودنش برای ما آرامش می آورد؟ اگر پاسخ این سوال مثبت است، شادی بر مرگ یک شریر نه تنها یک امر طبیعی است بلکه اخلاقی هم است. ما انسان ها طبیعتا از وضعیتی شاد می شویم وقتی ببینیم رنج ما پایان یافته است. وقتی پای موضوع بقا در میان می آید و اینکه چطور از درد و رنج نجات پیدا کنیم و به زندگی ادامه بدهیم، طبیعتا اخلاق در اینجا هیچ کاربردی ندارد.
نوت: باری من گفته بودم که اخلاقا شاید درست نباشد به مرگ کسی خوشحال بود. اخیرا اما دیگر بر آن باور نیستم.