جمعه، دی ۰۲، ۱۴۰۱

تعبیض قومی و دلیل بستن دانشگاه ها بر روی دختران

برای طالبان دلیل بستن دانشگاه ها جدا از اینکه یک مسیلهء عقیدتی است یک مسيله ای دیگر هم است که خیلی ها می دانند اما حاضر نیستند در تلویزیون و مطبوعات در موردش صحبت کنند. آن این است که بستن در دانشگاه ها بر روی زنان ربطی به تبعیض قومی و قبیله ای دارد. تعداد دختران پشتون در دانشگاه ها کشور خیلی کم است. اکثر دخترانی که به دانشگاه ها می روند از میان خانواده های هزاره ها و تاجیک هاست. دختران آنها بیشتر مکتب و مدرسه می روند. به یاد داریم که سال گذشته عمران خان گفته بود "پشتون های افغانستان نمی خواهند دختران شان مدرسه بروند. این فرهنگ آنهاست و ما باید به آن احترام بگذاریم. ما همین مشکل را در مناطق قبایلی پاکستان داریم." این شاید تا حدی دقیق باشد. چیزی که گرداننده صفحه ۲ بی بی سی در این برنامه به آن اشاره کرد. اما مهمانان برنامه درست موفق نشدند به آن پاسخ بدهند.

حرف شکریه بارکزی تا حدی درست است اما دقیق نیست چون درست است زنان پشتون دوشادوش مردان در مزارع کار می کنند اما این کارکردن بر اساس اهمیت دادن و یا احترام گذاشتن به زنان و حقون آنها نیست بلکه از روی نیاز اقتصادی، بهره کشی و کنترول است. میدانیم که مسیله روی آوردن هزاره ها به آموزش به یک موضوع سیاسی و حیثیتی در میان پشتون ها تبدیل شده بود که باعث شد دست به تبعیض سیستماتیک بزنند. ورود به دانشگاه ها را سهمیه بندی کردند. دختران هزاره ها را از خوابگاه ها اخراج کردند، و خیلی محدودیت های دیگر بر آنها اعمال کردند. بهرحال، من فکر می کنم، موضوع بستن دانشگاه ها بر روی دختران باید از نگاه تبعیض قومی و قبیله ای بررسی شود نه عقیدتی و سیاسی هرچند ممکن است مهم باشد اما نقشش کمرنگ است.

یکشنبه، آذر ۲۷، ۱۴۰۱

فوتبال و استعمار

من خوشحال شدم که تیم ملی فوتبال آرژانتین با پیروزی مقابل فرانسه قهرمان جام جهانی ۲۰۲۲ قطر شد. من از شایستگی و از بهترین بازیکن ها و ستاره های آرژانتین می گذرم، یک چیز دیگر برای من حايز اهمیت است. اتفاقا این اصل همیشه در پس ذهنم است. و آن اینکه فوتبال جدا از اینکه یک سرگرمی است سیاسی و تاریخی هم است. آرژانتین یک کشوره مستعمره بوده است. من آرزو می کردم مراکش بالا می آمد و مقابل فرانسه استعمارگر می ایستاد ولی خوب بدی آرزو این است که فقط آرزو باقی می ماند. امیدوارم روزی مراکش به مرحله نهایی برسد. 

پنجشنبه، آذر ۱۷، ۱۴۰۱

دقیق و جامع

میدانید، گاهی وقت از بسکه ما زیاد می دانیم در باره چیزی و کسانی، نمی توانیم آنرا موجز و جامع ارایه کنیم. مثلا وقتی در باره طالبان صحبت می کنیم، نمی توانیم آنرا خلاصه تر و دقیق تر ارایه کنیم که هم خود مان راحت شویم و هم طرف چیزی دستگیرش شود. حالا آن جزییات به کنار. گاهی وقت خوب است ما به دیگران نگاه کنیم، ببینیم آنها در باره ماه و آن کشور مفلوک چه می گویند. من اخیرا اخبار در مورد هک خبرگزاری فارس را دنبال می کردم و از قضاء گذرم به مقاله ای در وب سایت افغانستان انترنشنال افتاد که فکر می کنم همه باید بخوانند. جدا از اینکه خیلی چیزهای دیگر که در این مقاله ذکر شده است دستگیر آدم می شود، یک پاراگراف حایز اهمیت است چون این پاراگراف بصورت دقیق و جامع صورت ذاتی طالبان را توضیح می دهد. شما کافی است همین پاراگراف را حفظ کنید و به دیگران بگویید و بعدش والسلام.

بهادر امینیان معتقد است که گروه طالبان یک فاجعه و باعث شرمساری افغانستان و مسلمانان است. او می‌گوید: «طالبان برای شیعیان افغانستان فاجعه اندوه‌بار بوده است. برای زنان یک کابوسی دامنه‌دار است. (آن‌ها) اصلاً زنان انسان نمی‌دانند... طالبان برای زبان فارسی مصیبت غیرقابل جبران است. طالبان برای جوانان ناامیدی مطلق است. برای فرهنگ و تمدنی ایرانی خانمان برانداز است. برای اقوام افغانستانی به ویژه تاجیک و ازبک فلاکتی ادامه دار است. برای اسلام و مسلمانان می تواند یک شرم باشد، باعث سرشکستگی باشد؛ برای پاکستان عموما یک فاجعه و (باعث) تجزیه است. برای آمریکا میراثی شرمسارانه است. یعنی طالبان یک موجود غیرقابل تحمل است. برای اقتصاد ایران رکود کسادی است».

سه‌شنبه، آذر ۱۵، ۱۴۰۱

بازبینی و اصلاح

ما باید به همه دانستنی های مان نسبت به افغانستان و تاریخ آن شک کنیم، بازبینی کنیم و سرانجام اصلاح. یک نمونه آن همین سرود "وطن عشق تو افتخارم" هست. ما می دانیم که در راه وطن جان نمی دهیم. منظورم اینجا هزاره هاست. برای هزاره ها، افغانستان هیچ وقت وطن نبوده و وطن نخواهد شد. ادعای جان نثاری برای آن وطن معنی نمی دهد وقتی تو شهروند درجه چندم باشی و محکوم به نسل زدایی/نسل کشی باشی. ما باید این آهنگ را از یاد ببریم و هیچ آن را نشنویم. ما را دچار تضاد تاریخی و سیاسی می سازد. ما باید در برابر پروپاگندایی فرهنگی که ساخته قوم و اقوام غالب هست ایستادگی کنیم. افغانستان هیچ وقت برای هزاره ها افتخار نخواهد بود و ادعای جان دان در راهش چیزی نیست جز فریب و ساده لوحی. برای رسیدن به حق، به آنچه که یک انسان هزاره منحیث یک شهروند نیاز دارد رسیدن به این خودآگاهی است که اول باید به دانستن و درک خود نسبت به افغانستان و تاریخش شک کند. این فرصت راه را برای بازبینی و اصلاح دیدگاه و درک خود نسبت به جامعه و تاریخ باز خواهد کرد. این چیزی است که ما هزاره ها در این مرحله از تاریخ نیاز داریم.

پنجشنبه، آذر ۰۳، ۱۴۰۱

با رفری گردنکش چه کنیم؟

امروز بازی فوتبال جام جهانی بین غنا و پرتغال را می دیدم. تیم غنا تیم قدرتمندی است. شاید بهترین تیم در قاره آفریقا باشد. در بازی امروز مقابل پرتغال رفری بنام اسماعیل الفتح که تابعیت آمریکا را دارد یک پنالتی ناحقی را صادر کرد بدون اینکه به var مراجعه کند. خیلی از این نوع داوری ها با یک نوع تعصب خفته ای همراه است. نیاز نیست تعصب نژادیی، فرهنگی و اجتماعی باشد، اینکه فرض کنیم فلان تیم و فلان بازی کن بهترین است و اعتراض اش بیشتر قابل اعتماد است تا یک تیم ضعیف. مثلا نمونه دیگرش شوت آزادی بود که رونالدو وسط دو حریف غنا قرار گرفت و بعد از اینکه توپ را از دست داد دست هایش را بالا انداخت به نشانه اعتراض. رفری که تقریبا چندین متر دور بود بدون معطل خطا گرفت. یعنی رونالدو چون بهترین بازیکن هست اعتراض او متمایز از دیگران است. حتی اگر او ابتکارانه روی زمین بیفتد باید خطا محسوب شود.

چهارشنبه، مهر ۱۳، ۱۴۰۱

افراد قبیله ای و شیوه های تحقیر آنها

در کابل، یک پسر پشتون با ما همکار بود. آدم خوبی بود. خوبی به این منظور که نمی خواست ضررش مستقیم به کسی برسد. اما یک رقم می خواست نشان بدهد که او با منی هزاره که در آن اداره کار می کردم فرق دارد. یک روز آمد به من گفت دیشب با یک دختر هزاره خوابیدم. من گفتم. خوب، منظورت چیه؟ گفت منظوری نداشتم فقط خواستم بگویم دیشب یک دختر هزاره را کردم. 

همکاران پشتون و تاجیکم بارها، به زعم خود شان، می خواستند آزارم بدهند می آمدند از این نوع داستان ها به من روایت می کردند. لابد از این راه ها می خواستند چیزهای دیگر به من تفهیم کنند. شاید می خواستند ببینند من احساساتی می شود یا می شکنم، یا احساس حقارت می کنم. پاسخ من به آنها این بود که حتما او هم خوشحال است که یک پشتون یا تاجیک دهن گشاد را گاییده. 

یک دختر هزاره را میشناختم که نامزاد پشتون داشت. یک بار به من گفت هزاره هزاره گفتن زیاد خوب نیست. بعدا متوجه شدم او می ترسد هزاره گفتن روی رابطه اش تاثیر بگذارد. به همین خاطر هیچ وقت علاقمند نبود در مورد نسل کشی هزاره ها و قتل عام هزاره ها صحبت کند. در بهترین حالت، می گفت خوب همه افغانها کشته می شود. به گفته اسد بودا دقیقا همان حرفی را می زد که لشکرانکار می گوید.

جمعه، مهر ۰۸، ۱۴۰۱

درماندگی به این حد!

در باره حادثه امروز در مرکز آموزشی کاج چند بار چیزی نوشتم، پاک کردم، دوباره نوشتم پاک کردم. پر از خشم، پر از انزجار و پر از دردم. ما را می کشند، فرزندان مان را می کشند، در آموزشگاه ها، شفاخانه ها، و در خیابان ها. این قدر درماندگی را کجا ببریم. درماندگی به این حد! 

سه‌شنبه، مهر ۰۵، ۱۴۰۱

سفر کردن و حس غریب شدن

چند روز پیش واشنگتن را ترک کردم. حس غمگینی روی سینه ام نشسته بود. نمی خواستم برگردم. گوش و قلبم مثل اینکه آنجا عادت کرده بود، حالا احساس می کنم خودم را آنجا جاه گذاشتم. همینطور که پشت فرمان نشسته ام و دارم به جلو می روم، حس می کنم یک چیزی در این امتداد پخش می شود: خودم. یک چیزی دارد مرا به عقب می کشد اما میدانم گذشته ای نیست، اکنون که در آن پخش می شوم، به آینده می نگرم که منتظر من است. با خود می گویم، وقتی ۵۰۰ مایل دور شوم، در دشت ها و کوه برسم، شاید این حس دیگر ازش خبری نباشد.

سه‌شنبه، شهریور ۱۵، ۱۴۰۱

اندرزی از شیخ سعدی در مورد نابودی شریر

مرتبط با پست قبلی من نسبت به مرگ مجیب الرحمن انصاری، دوستی که مرا هم نامی است پیام وصلت کرده بود که افق نظر من با شیخ سعدی در مورد از بین رفتن و یا دفع آفت کسانی مثل انصاری و آدم های شریر مثل او تقریبا مشابه از آب درآمده است. حرف آن دوست را غنیمت شمرده یادداشت کردم و امروز صبح  در خیابان وسکانسن در محله ای کهنه شهر بنام جورجتون در واشتنگن دی سی راه افتادم تا قهوه خانه ای پیدا کنم و با یک پیاله قهوه تلخ نفس تازه کنم و کمینه ای در این باب به ثبت برسانم. حالا نشسته ام در کافی شاپ و با کمک قهوه ای تلخ مرا قوتی است فکر کردن و انگشتانم را توانی است تایپ کردن. همین اکنون در پهنه انترنت سر نهادم و به کمک شیخ گوگل آن اندرز شیخ سعدی را جویا شدم تا باشد تجارب و سیرت متقدمان را سر لوح روزگار خویش گردانیده و عمر در محنت نگذاریم. و اینک اندرز شیخ سعدی چنین است:

ظالمی را خفته دیدم نیم روز
گفتم این فتنه است خوابش برده به

وآنکه خوابش بهتر از بیداری است
آن چنان بد زندگانی مرده به

یکشنبه، شهریور ۱۳، ۱۴۰۱

کم کردن خشونت تا ریشه کن کردن آن

ادعای که می گویند از بین بردن مجیب الرحمن انصاری به هیچ صورت پایان خشونت نیست تا حدی درست است اما مشکل این نوع اظهار نظرها در این است که خشونت را انتزاعی جلوه می دهد. بگذارید یک مثال بزنم. شما نمی توانید جلو سیلاب را بگیرید ولی می توانید با طرح ریزی دقیق از خطر سیلاب در امان بمانید. مثلا در مسیر سیلاب خانه نمی سازید و خیلی چیزهای دیگر. 

می گویند ایده انصاری تکثیر شده است و حالا اگر یک انصاری کشته شده است انصاری های دیگری سبز خواهند کرد. گیریم که این ادعا درست باشد اما یک نکته را باید در نظر گرفت. آن اینکه اگر انصاری را درختی مضری که در حال ریشه دواندن و تکثیر شدن تصور کنیم، حالا از بین رفته است. همین نابودی خودش یک پیروزی است چون ممکن است کسی به آن حد شرارت و بدبختی به پای او نرسد و اگر برسد هم به این زودی ها نخواهد بود. افراطیت و خشونت دینی را نمی توان از ریشه خشک کرد، اما  قلع و قمع آن برای کند تر کردن و کمتر سرایت کردن خشونت ای بسا سودمند خواهد بود. دقیقا مثل وایروس کرونا. ما نمی توانیم این مریضی را ریشه کن کنیم ولی می توانیم درجه تاثیر آن را کم کنیم. با نبود یک آدم خبیث شاید آدم ها برای مدتی کمی احساس آرامش کنند.

جمعه، شهریور ۱۱، ۱۴۰۱

شاد شدن از مرگ یک شریر

 در سال ۲۰۱۳، وقتی مارگرت تاچر مرد، برخی ها جشن شادی برپا کردند. برای آنها این کار نه تنها مشمیزکننده و خلاف عرف و قواعد اخلاقی نبود بلکه مایه شادی و نشاط هم بود. آنهای که در خیابان ها برای شادی ریخته بودند می گفتند یک شریری که روزگاری در قدرت بود و با پالیسی های مخربش باعث از بین رفتن ساختارهای امنیتی کارگران و لایه های امنیتی زیرین جامعه شده بود، دیگر زنده نیست و شاید از نبودش جهان هم راحت شده باشد، مرگش باید مایه شادی باشد.

امروز در سایت های اجتماعی دیدم خیلی ها از مرگ مجیب الرحمن انصاری شاد شده اند و شادی کرده اند. آیا اخلاقا این کار خوبی است؟ این سوال درستی نیست. سوالی درست تر و دقیق‌ تر این است که آیا کسی که باعث ایجاد نفرت و انزجار و مایه بدبختی و رنج بود نبودنش برای ما آرامش می آورد؟ اگر پاسخ این سوال مثبت است، شادی بر مرگ یک شریر نه تنها یک امر طبیعی است بلکه اخلاقی هم است. ما انسان ها طبیعتا از وضعیتی شاد می شویم وقتی ببینیم رنج ما پایان یافته است. وقتی پای موضوع بقا در میان می آید و اینکه چطور از درد و رنج نجات پیدا کنیم و به زندگی ادامه بدهیم، طبیعتا اخلاق در اینجا هیچ کاربردی ندارد.

نوت: باری من گفته بودم که اخلاقا شاید درست نباشد به مرگ کسی خوشحال بود. اخیرا اما دیگر بر آن باور نیستم. 

سه‌شنبه، شهریور ۰۸، ۱۴۰۱

پرسه ای تمام شب

 دیشب خوابم نبرد، رفتم خیابان ویسکانسن. همینطوری قدم می زدم. بی هیچ دلیلی. سالها قبل در این خیابان کافی شاپی بود که در طبقه ای دومش یک مغازه انتیک فروشی بود. پشت بامی داشت که از آنجا برج های کلیسای اپسکوپل ها را می شد دید. خاطرات زیادی دارم از آن کافی شاپ. دیشب دیدم نشانی از آن باقی نمانده است. یک چیزی دیگر جایش را گرفته بود. عوضش یکی از آن مغازه های زنجیره ای آنجا بود که دیکورش هم تغییر داده بود.

در همسایگی آن، کتابخانه کوچکی بود. یک سری کتاب های کهنه و فرسوده آنجا بود که من ندیدم کسی آن کتابها را ورق بزند مگر اینکه از روی اتفاق نه کنجکاوی دستی رویش کشیده باشد. از یک وجب خاک روی جلدهای کتانی اش می شد این را حدس زد.

دیشب خیابان کاملا آرام و خالی بود. تا آخرش رفتم تا به محله جورجتون رسیدم. آنجا دو نفر در کنار خیابان سیگار می کشیدند. من را که دیدند، دست تکان دادند. منم به نشانه پاسخ دستم را بالا بردم. رفتم نزدیک گفتم این بارها همه بسته اند مثل اینکه نمی دانند آدم های مثل ما اینجا تشنه و سرگردانند. یکش خندید. بعد از چند دقیقه دریافتم آنها منتظر کسی اند. دیروقت به خانه من برگشتم. وقتی خانه رسیدم، کم کم صبح می شد.

جمعه، مرداد ۲۸، ۱۴۰۱

یک آهنگ مزخرف و زن ستیز

یک آهنگ مزخرف بنام "ای وطن" تازه در یوتیوب پخش شده است. متن آهنگ با این شروع می شود "ای وطن مادر مرد آفرین." یعنی اینکه این لامذب مادر این کشور فقط مرد به دنیا می آورد. کسانی که این بازخوانی را کرده متوجه حساسیت سکسیستی و زن ستیزی متن این آهنگ نشده اند حتی زنانی که آنجا سهم گرفته اند. به همان ایده مردسالاری و زن ستیزی آگاهانه و ناآگانه ادامه می دهند چه هنرمند شان است و چه دانشمند شان. محبت همراه با تعصب جنون آمیز نسبت به وطن شان حتی نمی گذارند یک لحظه به این نکته توجه کنند که در آن مملکت نکبت بار کسانی به نام زن و دختر هم زندگی می کنند. در روزگارهای دور یک کسی آمده شعر ملی گرایانه سروده و حالا آن شده سر لوحه حس نستالوژیک وطن دوستی شان.  

جدا از این، این آهنگ بوی نشنالیسم می دهد اما جالب اینجاست که در آن کسانی آهنگ خوانده اند که از افغانستان نیستند یا حتی زندگی نکرده اند (مثلا میگن و مشعل). نکته ای دیگر اینکه هیچ هزاره ای در این آهنگ که همصدا شود دیده نمی شود. معمولا چنین آهنگ ها با طعم نشنالیسم پروژه های دولتی است اما جالب اینجاست که کار دولت را یک شرکت موسیقی خصوصی انجام می دهد. خیلی جالب خواهد که بدانیم کسانی که در باربد هستند و مدیریت می کنند چه کسانی و چه مرامی دارند.

جمعه، مرداد ۰۷، ۱۴۰۱

زباله کردن فرهنگ

من مشکل دارم با استدلال سفیدهای که می گویند باید به فرهنگ های مردم حتی اگر بدترین هم باشد احترام گذاشت. بگذارید یک نمونه بیارم. یک مرد افغانستانی که پشتون است بعد از سقوط دولت افغانستان همراه خیلی های دیگر به خارج از کشور انتقال داده شد. او فعلا در یکی از کمپ های مهاجرین در یکی از کشورهای خلیج فارس نگهداری می شود. او دو زن دارد. زن دوم و جوانش را منحیث خواهرش ثبت کرده است. توقع نمی رفت که بیشتر از ۹ ماه در کمپ بماند. بعد از مدتی همسایگانش متوجه شدند که زن جوان دارد شکمش بالا می آید. مردم گمانه زنی را شروع کردند. آیا این مرد با خواهرش می خوابد و حالا حامله اش کرده است!؟ من این قضیه را از نزدیک دنبال کردم.

در طی این مدت، مردکه از شرم، خانم یا خواهرش را حتی از در اطاق نمی گذاشت بیرون شود. مقامات کمپ متوجه شدند اما نمی دانستند چه کار کنند. از خانم اولش شش فرزند دارد. زن دوم/خواهرش چند هفته پیش یک بچه به دنیا آورد. دیروز شنیدم که در هفته آینده قرار است این مرد با دو زن و بچه هایش به آمریکا انتقال داده شوند.

من این مورد و چندین تا از این نوع را با دوستان سفید آمریکایی ام در میان گذاشتم. می گویند این فرهنگ شان است و احترام باید گذاشت. من عمیقا با این نوع دیدگاه مشکل دارم. این نگاه نگاه خطرناک و نابرابر و ناانسانی است. بخشی این نوع نگاه اورینتالیست است. به این معنی که می گویند آخر این آدم ها با ما فرق دارند. این ها عقب مانده و وحشی اند. ما پیشرفته و مدرن هستیم. نمی شود آنها را با ارزش ها و استاندارد انسانی خود مان قرار بدهیم. آنها نقطه تضاد است برای اینکه بدانیم که بین ما و آنها چه فاصله های است که باید طی شود و هرگز هم شاید طی نخواهد شد. بلی، وقتی کسی به شما می گویند فلان چیز فرهنگ فلان مردم است به عمق این نگاه غیرانسانی و نابرابر توجه کنید که چقدر آزار دهنده است. این موضوع مرا عمیقا آزار می دهد. بعضی از فرهنگ ها را باید زباله کرد، از جمله سنت ها و رفتارهای غیرانسانی و مزخرف که در افغانستان رایج است. بخشی این دینی است. آیا دین را هم زباله کرد؟ بلی، دینی که با ارزش های مدرن انسانی مغایرت داشته باشد باید زباله کرد.

پنجشنبه، مرداد ۰۶، ۱۴۰۱

قرن تاریک

قرن ۲۱، قرن تاریکی خواهد بود نه تنهای برای انسان افغانستانی بلکه برای همه مردم در اقصاء نقاط جهان. بخشی از این تاریکی مربوط به تشدید وضعیت اقلیمی خواهد بود اما قربانیان این حوادث یکسان نخواهد بود. کشورهای فقیر و مردمش زیان های بیشتری متحمل خواهند شد. نمونه اش را در افغانستان می بینیم. در طی یک ماه گذشته چندین بار سیلاب آمده و زمین های مردم را زیر آوار خاک و ریگ گم کرده است. در قریه ما دیروز سیلاب آمده، همه چیز را با خودش برده، درخت ها و جویبارها همه و همه زیر آوار سیلاب رفته است. چندین تا ویدیو از ولسوالی جاغوری دیدم. آنها هم همین وضعیت را تجربه کرده اند. این وضعیت ادامه خواهد یافت. مردم فقیرتر و گرسنه تر خواهد شد. در نتیجه امنیت در شهرها بدتر خواهد شد. مردم برای دسترسی به حداقل زندگی دست به جنایت های بی شماری خواهند زد. طالبان یکی از نمونه هاست. آنها تنها برای خدا و اسلام نمی جنگند و اگر جنگیده اند هم از این به بعد اهداف منازعه تغییر خواهد کرد. ما در قرن تاریکی فرو خواهیم رفت. جهان بدی خواهد بود. جنگ اوکراین، تهدیدهای آمریکا و ناتو به امنیت جهانی و گازهای گلخانه ای، همه و همه ما را به نابودی خواهد برد. بدتر اینکه رهبران کشورهای صنعتی غربی گستاختر و خونخوارتر می شوند. نمونه آن را ما در آمریکا و کشورهای غربی علیه چین، کشورهای آسیایی شرقی، ایران و روسیه می بینیم. 

دوشنبه، تیر ۲۰، ۱۴۰۱

کاری از مصطفی کیا

آدمی در پیرامونش چقدر بی توجه و فراموشکار است. من تازه کارهای ناتمام و یا تمام شده یادش بخیر مصطفی کیا را کشف می کنم، آنهم به کمک انترنت و یوتیوب. دلیل اش این است که من وقتی برای درس های دانشگاهی به آمریکا آمدم رابطه ام با دوستانم محدود شد. برای مدتی نمیدانستم که کی کجاست و چه کار می کند. در کانال یوتیوب Mustafa Kia که در سال 2010 ایجاد شده است چندین تا ویدیو دیده می شود که ظاهرا بخشی از پروژه های زیردست مصطفی بوده اند. یکی از آنها تریلر مستندی در مورد وبلاگ نویسی در افغانستان است. کسانی که در ویدیوی زیر دیده می شوند دوستان منند. شرایط نابسامان مملکت، هر کدام اینها را به اکناف دنیا پراکنده کرده است به شمول خالق این ویدیو که دیگر زنده نیست.

جمعه، تیر ۱۷، ۱۴۰۱

عکس های مصطفی کیا

این چند تا عکس مصطفی کیا را من از آرشیف عکس هایم پیدا کردم. این عکس ها در سال های 2005 و 2006 گرفته شده اند.




 

مصطفی کیا

این فیلم کوتاه از مصطفی کیا است.

شنیدم مصطفی کیا دوست دیرینه من درگذشته است. در اخبار خواندم که از ارتفاع 1400 متری به تهیگاه پریده به امید اینکه خودش را به طناب که از دو طرف صخره وصل بوده معلق بکند. جزییات اینکه چطوری این کار را کرده روشن نیست ولی در منابع ایتالیایی ذکر شده که ظاهرا با صخره برخورده و جان داده است. معلوم نیست چطوری با صخره برخورد کرده، شاید طناب ناگهان قطع شده، شاید هم (حدث میزنم) آویزان از طناب به صخره برخورد کرده است. من این خبر را که خواندم، مغزم سوت کشید. می خواستم بگویم، مصفطی! بچه عاقل! آخر این چه کاری بود که تو کردی!

خیلی دلم سوخت. من عکس های زیادی از روزها و شب های که هر دوی مان در کوچه و پس کوچه های کارته سخی پرسه می زدیم دارم. من و مصطفی باهم همکار هم بودیم. چه روزهای خوبی بود! خیلی متواضع و با جنبه بود. موسیقی بلد بود و عکاس خوبی هم بود.

چهارشنبه، تیر ۱۵، ۱۴۰۱

خواجه ظریف چشتی

من خیلی بدشانسم. امروز در بی بی سی دیدم که کسی بنام خواجه ظریف چشتی در این جهان بوده و پیروان زیادی در هندوستان داشته است. خیلی حیف شد او را کشتند. در یوتیوب رفتم دو سه تا ویدیوی او را دیدم. در یک ویدیو از جادوی انگشتر عقیق صحبت می کنم و در ویدیوی دیگر رقص سماع برپا کرده و در یکی دیگرش دست بر سر و صورت مردم می کشد. در قریه ما سادات می آمدند این کارها می کردند، دست بر سر و صورت خرد و کلان می کشیدند، دستمال به کمر دختران و زنان می بستند و به دهان کودکان تف می کردند. آن زمان این چیزها عادی بود.

خواجه ظریف صدای نرم و جذابی داشت. نحوه سخن گفتن او مرا به یاد رفیع جنید در کابل انداخت. او وقتی شعر و داستان می خواند لحن صوفیانه می گرفت.

بهرحال، بودن کسانی مثل خواجه ظریف برای جامعه مفید است. آنها بهانه ای می شود برای کانون های انطباق ناپذیر اجتماع. خواجه ظریف یک پدیده فرهنگی است همانطور که محمد و کسان دیگر بودند. کاش اندک مسامحتی بودی و این آدم از جور جباران خونخوار رهانیده می شد. حیف شد.

شنبه، تیر ۱۱، ۱۴۰۱

سازشگری: هنر زنده ماندن

از لحاظ سیاسی، هزاره ها گزینه های محدودی پیش رو دارند و داشته اند. تنها گزینه ای که فعلا هزاره ها را می تواند از نابودی جمعی نجات دهد کنار آمدن با طالبان است. مقاومت و جنگ راه معقولی نیستند.

حالا ممکن است کسی این سوال را از من بپرسه: آقای محترم، منظورت اینه که با طالبان همکاری کنیم؟ ضرورتا نه ولی اگر فایده ای در آن باشد، چرا نه. 

زیر ساخت های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی افغانستان که در طی ۲۰ شکل گرفته بود کاملا فرو ریخته است. اگر همین گروه برای ۱۰ سال و یا بیشتر در قدرت بمانند و امنیت نسبی را دست و پا کنند که در آن زیر ساخت های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دو باره شکل بگیرد، به نفع همه است. هزاره ها باید در این نفع سهم بگیرد. این خودش مبارزه و مقاومت است. و مهم تر از همه، هزاره ها به یک اصل ذاتی که همانا سازگاری و انطباق با وضعیت سیاسی، اجتماعی، و محیطی است عمل کرده است. این همان اصل هنر زنده ماندن برای بقا است که ما انسان ها در طول تاریخ تحول و تکامل مان آن را آموختیم. اگر چنین اصل را هزاره ها در نظر نگیرتد و به آن عمل نکنند، ممکن است تاوان سختی متحمل شوند. 

چهارشنبه، تیر ۰۸، ۱۴۰۱

پایان دادن به مقاومت در بلخاب

برای هزاره ها این مقاومت هزینه بر خواهد بود. در چنین شرایطی احمقانه است که جنبشی و یا مقاومتی علیه طالبان از هزاره جات شکل بگیرد. چنین چیزی خودویرانی است. هزاره ها فعلا در وضعیتی نیستند که دست به مقاومت بزنند. وضعیت هزاره ها اسف بار است. سراسر هزاره جات با خشکسالی و قحطی روبرو است. میدانیم که زندگی مردم وابسته به زمین و حاصلات زراعتی است. علاوه براین، چند روز پیش در خیلی از مناطق هزاره جات برف ناگهانی بارید. مزارع گندم و حبوباب زیر آوار برف گم شدند. در خزان امسال هیچ حاصلی برای گرفتن نخواهد بود. علاوه بر این، کشتزارهای هزاره ها توسط کوچی ها و رمه های شان از بین رفته است. 

برای هزاره ها فعلا مسأله مسأله ای بقا است. اگر هزاره ها از این دوره تار زنده بماند موفقیت بزرگی است. 

برای جلوگیری از قتل عام بیشتر هزاره ها، بهترین راه این است که ریش سفیدان و بزرگان بامیان جمع شوند و مداخله بکنند. مهدی را بگویند که یا تسلیم شود و یا منطقه را ترک کند. در غیر آنصورت مردم منطقه علیه مهدی به پا خیزند. هیچ راه دیگری نیست. 

سه‌شنبه، تیر ۰۷، ۱۴۰۱

وضعیت در بلخاب

خبرهای وحشتناکی از بلخاب می رسد. کشتار مردم بی گناه و سربریدن ها و تار و مار کردن ها. آدم نمی داند چه بگوید. ما میدانیم که بایک گروه جانور و بی رحمی روبرو هستیم. سوال اینجاست که چنین حادثه ای قابل جلوگیری بود یا نه. مطمئنا جواب مثبت خواهد بود. خوب چرا مولوی مهدی نتوانست تصمیم بگیرد از این قتل عام جلوگیری شود؟ این کار ممکن بود. فقط کافی بود، کنار می رفت یا شاید کوتاه می آمد، با طالبان مصالحه می کرد. این فاجعه به وجود نمی آمد. ما دیدیم مردم پنجشیر چه تاوانی پرداختند. برای هزاره ها این تاوان گرانتر خواهد بود. بهتر است راه برای پایان این فاجعه سنجید شود. 

جمعه، تیر ۰۳، ۱۴۰۱

تصویری از دورِ دور

 نگاه کن

می بینی این شب های درازی که پایان ناپذیرند؟

می بینی صداهای پرندگانی که کم کم ناپدید می شوند؟

ببین سپیده دمی را که تار می شود!

و اینجا، بیرون از باغچه خالی

دروازه ای است 

ایستاده در مقابل جنلگزار خاموش

آستانه ای در آنجاست که خاموشانه منتظر است

از خودم می پرسم:

منتظر چه کسی؟

مکث می کنم

صدای خاموشی طنین انداز است

دو باره مکث می کنم

از دور دست ها صدای شکوه مندی طنین انداز است

صدای دوران کودکی خودم

در جنگلزارها هم قد ساقه های بید

در جست و خیزم!

شنبه، خرداد ۲۸، ۱۴۰۱

رو به نیهیلیسم

چند روز پیش، احساس عجیبی به من دست داد. آن اینکه بعد از یک مدتی حس می کنم دیگر آن سنسیبلیتیز (sensibilities) که سالها در من مصرانه زنده بود در حال کاستن است. من دیگر در برابر کشتار آدم های بیگناه نمی لرزم و حتی فکر هم نمی کنم. فکر میکنم این چیزی است که روزانه اتفاق میفتد، هر جایی باشی، شاید داستان همین باشد. دارم فکر میکنم اگر آدم ها یک دیگر را نکشند، شاید این خشک سالی و قحطی همه را نابود کنند. به تغییرات اقلیمی نگاه کنید. به تاثیرات جنگ اوکراین بر اقتصاد و مواد غذایی نگاه کنید. به تکثیر تسلیحات و به تهدیدهای اتمی که فعلا دست کم گرفته می شود  نگاه کنید. همه ما با مرگ معدوم روبرو هستیم.

چهارشنبه، خرداد ۲۵، ۱۴۰۱

روایت فانتزی گونه

فانتزی ابزار قدرتمندی است. زیاد جزییات و شواهد تاریخی نمی خواهد. اگر کسی بتواند در ذهن خود فانتزی باب روز تولید کند موفق است و ای بسا که خوب هم است. در سالهای اخیر، بعضی از هنرمندان زنان افغانستانی از این ژانر استفاده کردند. یکی از آنها ام البنین ارزگانی است مشهور به رادا اکبر. او یک نمایشگاه از پیراهن های باب روز یا عصری (تقریبا ناپوشا) بر قامت زنان مرده و زنده افغان دوخت و آن ها را به نمایش گذاشت. هدف او مشخص بود. می خواست تصویر دیگری از زنان افغان که تحت ستم بوده اند اما ایستادگی کرده اند به نمایش بگذارد. مهم نیست که حالا همه آنها ابرزن بودند یا نبودند مهم این است که روایت ابرزنان ایجاد شود.

عکاسی فاطمه حسینی هم یک کار فوق العاده هنری است. قرار هم نیست همه چیز آنچه هست منحیث حقیقت برهنه ارایه شود. زندگی ما پر است از حقایق برهنه ولی وقتی بتوانیم آنرا به شیوه که دل مان بخواهد ارایه کنیم، چرا نکنیم. این همه خلایق رفته اند از زنان افغان تصویر و روایت ارايه کردند تا وضعیت زنان افغانستان قابل درک شود، حالا با کار یک عکاس و هنرمند فکر نمی کنم چیزی تغییر کند. نقدهای که بر کارهای او کردند هم تا حدی منصفانه و بجا است. خوب نقد نقد است هرچند غیرمنصفانه به نظر برسد. 

دوشنبه، خرداد ۲۳، ۱۴۰۱

فرد و اجتماع

این کتیگوری فرد و اجتماع ظاهرا یکی از آن مقوله های تاریخی است که در هر زمینه و هر بابی بحثش مطرح شده است. چند روز پیش مقاله ای خواندم در همین باب. نتیجه گیری اش این بود که انسان عصر حاضر دارد تنها می شود و این پایان نابودی تدریجی اوست. بعد من از قسمت مأخذ رفتم سراغ یکی از مقاله های دیگر. مقاله در مورد رشد و نموی مغز بود و سرانجام کوچک شدن آن. یافته های مقاله بر اساس یک سری کارهای تجربی روی حافظه کسانی بودند که به انزوا می رفتند. حافظه ای کسانی که رابطه ای محدودی با انسان های دیگر داشتند به مرور زمان کوچکتر شده بود برعکس کسانی که رابطه محکم با خانواده و اطرافیان شان داشتند. خلاصه کلام اینکه تنها نباشیم، ما انسان ها حیوان های اجتماعی هستیم. تنها پرایمتی (primate) هستیم که بقای مان بسته به اجتماع و افراد اطراف ماست.

سه‌شنبه، خرداد ۰۳، ۱۴۰۱

نگرانی اصلی چیست؟

من شخصا کمتر نگران پوشیدن صورت زنان و حتی وضع کردن محدودیت های دیگر بر آنها هستم. آنچه که ما باید نگران آن باشیم و عمیقا به آن بیانشیم کشتار بی رحمانه هزاره هاست که حالا به یک اتفاق روزانه تبدیل شده است. هزاره ها تنها قربانی قتل های هدفهمند نیستند بلکه حالا با تهدیدهای بیشتری مواجه هستند. این روزها کوچی ها با مواشی شان به کشتزارهای آنها هجوم برده اند، رمه های شان علفزارها را می چرند، درخت ها را قلع و قمع می کنند، مردم را می کشند و زور می گویند، و ده ها بی رحمی دیگر. وقتی خزان فرا برسد، مردم هزاره چیزی برای حاصل برداشتن از کشتزارهای شان را ندارند. آنها با قحطی جدی مواجه اند. این مایه نگرانی است نه صورت زنانی که در تلویزیون و در خیابان ها ظاهر می شوند. حقیقت این است که اگر اسلام واقعی را در نظر بگیریم، همینی است که طالبان، داعش و بقیه گروه های اسلام گرا خواهان آنند.

دوشنبه، خرداد ۰۲، ۱۴۰۱

ابهامات کارشناسان غربی نسبت به قضیه اوکراین

اسلاوی ژیژک امروز مقاله ای در گاردین بخش آمریکا نشر کرده و در آن به سردرگمی و نبود دیدگاه روشن بین کارشناسان کشورهای غربی نسبت به قضیه اوکراین اشاره کرده است. و مهمتر اینکه کارشناسان ( به شمول رهبران) غربی خود شان را غرق در این ایده ساخته اند که "در ذهن پوتین می چه گذرد، آیا او بیمار است یا دیوانه می شود، آیا اطرافیان او حقیقت را به او می گویند." ژیژک درست می گوید اما مشکل رهبران غربی به این ختم نمی شود. حقایق عریان دیگری است که این روزها بر افکار نه تنها کارشناسان بلکه رهبرانی که به خواست های آمریکا علیه روسیه سرخم کردند سایه افکنده است. نیولیبرال ها که حالا جنگ اوکراین را حمایت می کند و گویا می خواهند روسیه را شکست بدهند با مشکلات جدی تری مواجه اند که دو ماه پیش انتظار آن را نداشتند. فعلا اروپا دچار بحران اقتصادی جدی است و همینطور بقیه کشورها. هر روزی برجنگ روسیه در اوکراین افزوده می شود، بحران اقتصادی عمیق تر می شود و ترس بیشتر بر رهبرانی عضوی ناتو افزوده می شود. چه آنها تازه به این حقیقت پی برده اند که این جنگ به این زودی ها پایان نخواهد یافت. بسته ششم تحریم های اتحادیه اروپا که قرار بود سه هفته پیش به اجرا درآید به بنبست رسید. تقریبا چندین هفته است که از تحریم های تازه خبری نیست و تازه بعضی ها در درون اتحادیه اروپا مسیله آزادسازی بعضی تحریم های علیه روسیه را بحث می کنند تا جلو تورم بیشتر را بگیرند. در دراز مدت، این به این معنی است که پوتین برنده جنگ خواهد بود و در این میان تنها بازنده اصلی مردم اوکراین خواهند بود که هر روز کشته می دهند تا جاه طلبی های آمریکا و ناتو را عملی سازند.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۴۰۱

پایان یک امید برای بازگشت

دیروز نشسته بودیم روی تخته سنگی در محوطه دانشگاه. تازه اینجا رسیده. بیجاه شده است. گفت آرزو می کنم روزی برگردم وطن. بعد از کمی سکوت، سرش را بلند کرد، نگاهش در دور دست ها بخیه خورده بود. شاید آنجا که تصوراتش در پرواز بود. دو سه تا ریگ ریزی را از زمین برداشت. مشتش را محکم فشرد، مثل اینکه می خواست جلوی بغضش را بگیرد. گفت ممکن است سال آینده افغانستان باشم.  بعد از کمی سکوت، من گفتم، دیگر امیدی برای بازگشت نیست. همان روزنه ای کوچکی که در دور دست ها برای من و تو و خیلی های دیگر باز بود، برای مدت نامعلومی بسته شده است. وقتی این را برایش گفتم، اشک در چشمان سیاهش حلقه زد. صورتش را میان کف دستانش پنهان کرد. شروع کرد به زار زار گریستن. من هم با او همراه شدم.

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۴۰۱

نسل کشی تاجیک

بعضی ها برای اعتراض علیه کشتار بیرحمانه ‌ای مردم تاجیک در پنجشیر و اندراب توسط طالبان هشتگ StopTajikGenocide# را راه اندازی کرده اند . من هیچ مشکل با این هشتک ندارم اما فکر می کنم استفاده از این هشتک شاید دقیق نباشد، چون طالبان قطعا تاجیک ها را به دلیل مذهب و هویت اتنیکی نمی کشند. کسانی که در این شب و روزها کشته می شود دلایل سیاسی دارد. حالا اینکه آن را تحت چه هشتگی درآورد نمیدانم ولی قطعا نسل کشی نیست. برعکس هزاره ها که در مساجد، شفاخانه ها، مدرسه ها، خیابان، و هرجا که ممکن باشد بصورت سیستماتیک مورد حمله قرار می گیرند. حملات سیستماتیک علیه هزاره بیشتر به دلایل هویتی، نژادی، فرهنگی، مذهبی و خیلی چیزهای دیگر است. خوب است که صداهای اعتراض رسا و قوی باشد اما نه گزاف. این بخش از اعتراض را باید همیشه در نظر بگیریم ورنه شاید دیگران صدای مان را درست نشنوند و اگر بشنوند جدی نگیرند.

دوشنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۴۰۱

ویکی پدیا

آخر هفته یک مقاله نوشتم برای ویکیپدیا. 28 تا مرجع دادم. پذیرفته نشد. دلیلش را آورده بودند که موضوعی را که من در مقاله بحث می کنم در جایی دیگر قبلا ذکر شده و مقاله من باید زیر آن مجموعه برود. من دوباره به مدیر نوشتم که نه خیر. اصلا قرار دادن این مقاله در زیر آن مجموعه و آنچه قبلا در آنجا بحث شده اشتباه است. این موضوع نمی تواند زیر مجموعه باشد بلکه باید اصل موضوع تبدیل شود چون در زیر مجموعه قرار گرفتن آن بی معنی است. ببینم چه خواهد شد.

یکشنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۴۰۱

گل پی بنفش

امروز گل پی  بنفش پختم. یک مزرعه جاپانی است در این نزدیکی ها که گاهی ازش سر می زنم. اخیرا میرم در بازار دهقان ها، روزهای شنبه البته. یاد گرفتم آخر وقت برم، آن زمانی که قیمت ها پاین میره چون دهقان ها می خواهند جمع کنن و برن. نصف قیمت میگیرم.


چهارشنبه، فروردین ۳۱، ۱۴۰۱

لودگی گستاخانه

 یک لوده بنام ادرس رحمانی آمده در فسبوک نوشته که هزاره کیست! او آمده هزاره ها را معرفی می کند و اینکه چطور شیعه شدند. وقتی وقعی برای یک آدم بی سواد و لوده دادید او گستاخ می شود، گستاخ بی ادب! 

شنبه، فروردین ۲۷، ۱۴۰۱

اشکال در تعریف مهاجرت

امروز از سر همدردی خواستم  با یک مهاجر اوکرانی نگرانی ها و دشواری ها و لذت های مهاجرت و مهاجر بودن را در میان بگذارم. ناگاه متوجه شدم، من، مهاجر افغانستانی، با چندین لایهء زمخت تروپ و کلیشه ها کاملا با یک مهاجر چشم آبی، بلوند و سفید و مهمتر از همه مسیحی زمین تا آسمان فرق دارم. اینجا بود که من متوجه شدم کلمه مهاجر شاید ما را نتواند درست تعریف کند. آنکه می گوید مهاجر داریم تا مهاجر، به این امر منسوب است.

سه‌شنبه، فروردین ۲۳، ۱۴۰۱

چرا باید مخالف انتقال ذخایر ارزی بود؟

 من حقیقا مخالف انتقال و یا آزاد سازی ذخایر ارزی و یا دارایی های دولت قبلی افغانستان به طالبان هستم. به دو دلیل:

1) دولت طالبان قادر به استفاده از این ذخایر نیست و اگر هم باشد آنرا برای مردم عادلانه مصرف نمی کند. تا حالا هزاران تن کمک های سازمان ملل به افغانستان سرازیر شده است اما اکثر مناطق هزاره نشین حتی یک بار هم از آن کمک ها برخوردار نشده است. مثلا، خانواده ها در مناطق جنوبی و شرقی افغنستان مانند جلال آبد و هلمند، 38 تا 42 بار کمک دریافت کردند اما در مناطق مرکزی و شمال حتی یک بوجی برنج و یا یک قوتی روغن دریافت نکرده اند.

2) این پول طالبان نیست و حقیقا از افغانستان هم نیست. اینها کمک های بلاعوض کشورهای کمک کننده غربی است که طالبان حق ندارند از آن برخوردار شود. حتی حق دادخواست به آنها نباید داده شود.

و مخالف این هم هستم که بازماندگان قربانیان یازده سپتامبر از این پول برخوردار شوند چون کسانی که حمله یازده سپتامبر را مرتکب شدند اهل سعودی بودند نه افغانستان.

این ذخایر باید روزی به افغانستان واگذار شود اما نه حالا. میدانیم حکومت طالبان هم پایدار نخواهد بود و این متاسفانه یکی از ویژه گی های آن کشور مفلوک است که باید اذعان کرد.

یکشنبه، فروردین ۲۱، ۱۴۰۱

بزرگترین فقر

 چند روز پیش کتابی توسط جودیت باتلر را ورق می زدم. در مقدمه آن، شعری از والس استیفنس آورده بود. برای چندین دقیقه من فقط به شعر خیره شدم و به فکر فرو رفتم. همان لحظه ازش اسکرین شات گرفتم به چند تا از دوستانم فرستادم. میخواستم بدانم درک آنها از این شعر چیست. سه نفر از آنها زنگ زدند. صحبت ما به درازا کشید. بهرصورت، آن شعر کوتاه این است:

The greatest poverty is not to live In a physical world

to feel that one's desire 

Is too difficult to tell from despair
by: Wallace Stevens

بزرگترین فقر این است که در دنیای واقعی (فزیکی) زندگی نکنیم

اینکه احساس کنیم خواست های ما

از ناامیدی قابل تشخیص نیست

---

چند روز است ذهن من درگیر این شعر است.

یکشنبه، فروردین ۱۴، ۱۴۰۱

ژورنالیسم احمقانه

این عنوان مقاله امروز تاریخ ۳ اپریل توماس فریدمن در روزنامه نیویارک تایمز است: "اوکراین یک جنگ واقعی جهانی است."  این آدم حدود ۳۰۰ هزار دالر سالانه معاش دارد. به من ۳۰۰ دالر بدهد بهتر از این می نویسم. این مقاله  مرا به یاد یک کتاب (؟) یا مقاله‌ای که توسط یک روزنامه نگار افغانستانی نوشته بود انداخت: "افغانستان در کنار آتش." من نخواندم ولی شنیدم سخیداد هاتف رویش طنز نوشته است که خوب است افغانستان داخل آتش نیست، کنارش پروا ندارد. این زمانی بود که افغانستان در جنگ های داخلی می سوخت. حالا به عنوان مقاله آقای فریدمن نگاه کنید. مثل اینکه جنگ واقعی تا هنوز وجود نداشته است. 

شنبه، فروردین ۱۳، ۱۴۰۱

کابل: شهری با رودخانه از گه

پرسید، کابل را چطوری به یاد داری؟

پاسخ داد: شهری با رودخانه ای* پر از گه. کسانی که هم در آن حاشیه آن زندگی می کردند گه در ریه فرو می کردند. حالا هم کسانی آنجا آمدند و بر گردهء مردم سوارند کمتر از گه نیستند. منظورش از دریای کابل بود که تبدیل به دریایی از فاضلاب شده بود که از هر گوشه ای کابل به آن سرازیر می شد.

این را که شنیدم خاطرات خودم را مرور کردم. من هرگز نتوانستم با کابل انسی بر قرار کنم. برای من همان بامیان و کوه های هزاره جات هنوز هم زیبایی های دلپذیر اما غیر قابل دستری است. 

*کابلی ها رودخانه را دریا گفته اند. اشتباهی که حالا جاه افتاده است.

شنبه، فروردین ۰۶، ۱۴۰۱

برنده جنگ روسیه و اکراین

 برنده جنگ روسیه و اکراین آمریکاست. دیروز بایدن مهمترین معامله صادرات گاز آمریکا به اروپا را امضاء کرد. آمریکا از خیلی وقت ها این را می خواست. با جنگ اکراین خیلی چیزها دستگیرش شد از جمه بازار انرژی اروپا.

یکشنبه، اسفند ۲۹، ۱۴۰۰

ترامای زمانهء ما

امروز در واشنگتن پست خواندم که وزیر اقتصاد دولت قبلی افغانستان اوبر کار می کند تا مخارج خود و خانواده اش را فراهم کند. دیر یا زود باید این کار را می کرد. خیلی های دیگر هم مجبور خواهند شد راه او را دنبال کنند. مهاجرت و برکندن از جایی به جایی دیگر این تاوان را دارد.

شاید اینکه می گویند پول در آوردن را عیب نیست حتی اگر از نازلترین راه (کار) ممکن پذیر باشد فقط یک کلیشه است. حقیقت امر این است که در دنیای مدرن رو آوردن به هر کاری همراست با هزار عیب و طعنه. ممکن است برای مدتی آدمی با خودش کنار بیاید که هر کاری پیش آمد خوش آمد و هیچ عیبی نیست اما راست مطلب این است که در درون این تصمیم گیری و قناعت ساختن روح سرشار، انباری از اما و اگرها نهفته است که در گذر زمان به شیوه های مختلف مشکل روانی آشکار خواهد شد. جنبهء حقارت و ترامای آن نه تنها در یک نسل بلکه نسلها باقی خواهد ماند.

جمعه، اسفند ۰۶، ۱۴۰۰

آمریکا و ناتو مسئول مداخله نظامی روسیه به اوکراین

 من قبلا اینجا به انگلیسی قضیه ریتوریک آمریکا نسبت به مداخله نظامی روسیه به اوکراین توضیح داده ام.

اما در مورد مداخله نظامی روسیه به اوکراین، خلاصه مسئله این است که تا حدی آمریکا و ناتو وضعیت اوکراین را به اینجا کشاند. اوکراین بیشتر از افغانستان متشتت و غیرمتحد است. شرق اوکران که اکثرا روس زبانند همیشه طرفدار روسیه بودند و غرب اوکراین که اوکراینی زبان هستند طرفدار غرب. جنگ از سالها قبل شروع شده بود اما با کمک آمریکا و اعضایی ناتو حالا به یک جنگ تمام عیار تبدیل شده است. در این میان تنها مردم اوکراین هستند که متضرر می شوند. بازی فرامنطقه ای آمریکا و ناتو ادامه خواهد داشت حتی به خون مردم بیگناه. ابعاد این بازی خطرناک خواهد بود هم برای روسیه و هم برای آمریکا و اعضای ناتو. 

پوتین در سخنرانی دیروزش اخطار داد که اگر کسی و یا کشوری به مسایل اوکراین مداخله کند نابود خواهد شد. روسیه یکی از بزرگترین انبار کلاهک های هسته ای به شمار می رود. اگر پوتین منافع روسیه را در خطر ببینید، هیچ شکی نیست دست به سلاح هسته ای ببرد. 

دنیا در دست چند تا احمقی است که نزدیک ترین دکمه برای شان همان دکمه سلاح هسته ای است. یاد تان است که ترامپ کره شمالی را تهدید می کرد که های دکمه را فشار می دهم؟ برای یک لحظه یک وضعیت خارق العاده ای را تصور کنید که ترامپ و پوتین با آن مواجه باشند، فکر نمی کنید این احمق ها دست به دکمه نبرند؟ هر فرد واقعگرا وقتی هر روز از خواب بلند می شود، مدیون این باشد که آنروز زنده است و هنوز کسی زمین را نیوک (nuke) نکرده است. در وضعیت بسا خطرناکی بسر می بریم.

پنجشنبه، اسفند ۰۵، ۱۴۰۰

دختران رباتیک

در باره این دختران رباتیک تعریف و تمجید زیادی صورت گرفته است اما کسی تا هنوز به این مسیله دقت نکرده است که آیا واقعا دختران رباتیک افغانستانی قادر به ساخت ربات هستند؟ برای ساخت و برنامه ریزی ربات تسلط بر ++C/C و برنامه python که جزء machine learning هستند نیاز است. بنا بر سن و سال این دختران، فکر نمی کنم آنها با این برنامه ها آشنا باشند و حتی اگر بلد باشند هم تنها یک برنامه قادر به راه اندازی یک سیستم نیست. شما نیاز به یک سری ابزارهای دیگری دارید که بتوانید کنترول بورد آنرا برنامه ریزی کنید. من هر وقت دیدم این دختران فقط با قطعات بازی می کنند، حتی یکی شان هم لپ تاپی در دست ندارند که نشان بدهند برای ایرور و یا تست از برنامه استفاده می کنند. از قطعاتی که اینها استفاده می کنند بخشی از اسباب بازی های بچه های زیر سن ۶ سال است.

من کمی در باره توانایی این دختران بدبین بودم. در این واخر به ابزارهای که آنها در مسابقات و نمایشگاه ها استفاده کرده اند دقت کردم، خصوصا به پارت های بهم وصل شده اند. دریافتم که تمام قطعات ساخته چین است و این دخترها تنها کاری کردند فقط آنها را باهم دیگر وصل کردند و با یک ریموت کنترول دستی که معمولا در بازی های کامپیوتری استفاده می شود آنرا کنترول می کنند. 

حالا سوال اینجاست که چرا این دختران این قدر زبان زد خاص و عام در غرب شده است؟

جواب این است که وقتی شما از یک کشور مفلوکی مثل افغانستان باشید که به زن ها اجازه نمی دهد از خانه بیرون شوند هر کاری که شما را قابل رويت بکند سزاوار ستایش است حتی با یک جعبه از پیش ساختهء چینی.

سه‌شنبه، بهمن ۱۹، ۱۴۰۰

دچار اوهام تاریخی

در افغانستان، مردم بصورت تاریخی دچار اوهام بودند و هنوز هستند. همه به این فکر بودند که افغانستان از لحاظ ژئوپولیتیکی جایگاه منحصر به فردی دارد که قدرت های مثل آمریکا می خواهد آنجا را به پایگاه شان تبدیل کند. سرمنشا این اوهام به قرن نزده و رویا روی روسیه و انگلیس برمیگردد که معروف به "بازی بزرگ" است. کتابی در این زمینه نوشته شده است توسط Peter Hopkirk که بسا قابل خواندن است. 

در سراسر قرن بیستم، مردم افغانستان خود و کشور شان را تقریبا از این نگرش دیدند و درک کردند. حتی در قرن بیست و یکم، هنوز خیلی ها بر اهمیت نگرش "بازی بزرگ" پافشاری کردند و اهمیت تاریخی افغانستان را بصورت تاریخی توجیه کردند. نمونه این نوع نگاه نادرست را می توان در مصاحبه حمدالله محب دید که گفته است تا آخرین لحظه او و غنی و حلقه ای خاص قدرت، باور نداشتند آمریکا افغانستان را ترک می کند. فکر می کردند افغانستان جایگاه مهمی در بازی های منطقه خواهد داشت. 

حقیقت این است که افغانستان هیچ اهمیتی برای قدرت های غربی ندارد جزء ترس از تبدیل شدن کشور به پایگاه های گروه های تروریسی. حتی همان را هم تصمیم گرفتند از طریق درون (drone) از خلیج فارس کنترول کنند. موضوع زن و حقوق اقلیت ها فقط یک جوک است. نه جو بایدن و نه سیاستمداران دیگر به این چیزها باور دارند و نه هم روی این هزینه خواهند کرد. آنها فقط اسباب مهمی خواهد بود برای روزی که اگر نیاز ببینند دوباره مداخله بکنند.

شنبه، بهمن ۱۶، ۱۴۰۰

زباله های آمپراطور

عزیز هزاره با یک ایده نابی می خواهد با آمپراطور طرف شود. او قرار است ۲۰ تن زباله های بازمانده از سربازان آمریکایی را از اطراف میدان هوایی بگرام جمع و به طرف آمریکا بفرستد. این محموله سنگین ممکن است یک سال یا بیشتر طول بکشد و قرار است از افغانستان به بندر کراچی و بعد به طرف خلیج فارس، اقیانوس هند و سرانجام مسیر آنلانتیک را طی کرده تا به آمریکا برسد. فکر می کنم ایدهء قشنگی است. این زباله ها بازمانده های پروژه "جنگ با ترور" است که توسط جورج بوش ایجاد شد و تا حال ادامه دارد هرچند از افغانستان خارج شده است اما طالبان دامنه گسترش یافتهء از این جنگ است. در خیلی موارد این جنگ با ترور خشونت را دو برابر کرد و حتی به بعضی از گروه های تروریسی امکانات بیشتری میسر کرد. نمونه اش همین طالبان. تمام تجهیزات و امکانات را به آنها سپردند. 

سه‌شنبه، بهمن ۰۵، ۱۴۰۰

عسکر موسوی

امروز ویدیوی آقای عسکر موسوی را جایی دیدم. چشمم روشن شد. نمیدانم در کجاست و در چه حالی است. امیدوارم خوب  باشد.

یکشنبه، دی ۱۹، ۱۴۰۰

افغانستان مادر تناقض ها

مسخره گی روزگار را می بینید؟ طالبان گفته است که فیض الله جلال را به این خاطر بازداشت کرده که مردم را علیه نظام تحریک می کرده. به این کلمه "نظام" کمی درنک کنید، لطفا. یک گروه جنایتکار و تروریست ادعای نظام می کند و از مردم هم می ترسد که مبادا علیه استبداد شان بایستند. آدم می ماند واقعا چه بر سر مردم آمده است. شما در هر کجایی دنیا وقتی دیدید همه چیز روبراه است و اگر خواستید کمی خود را گیچ و منگ کنید، آنگاه به افغانستان فکر کنید. افغانستان مادر تناقض هاست. جایی که عقل آدم از کار میفتد.

شنبه، دی ۱۸، ۱۴۰۰

لذت بودن در کوه

من عاشق کوه ام. در کوه زاده شده ام. من فرزند کوه ام و وقتی در کوه می روم دوباره زنده می شوم. فکر می کنم به طبیعتی که من با آن آشنا بودم برگشتم، نه اینکه آرام بگیرم، طوفانی می شوم، منظورم هیجان است (اصلا). وقتی فرصت پیدا می کنم به کوه می روم. فکر می کنم آنجاست که خودم را خوبتر می شناسم وقتی به بزرگی و ابهت کوه ها و دره های عمیق نگاه می کنم. خودم را یک موجود ریز در میان انبوه از موجودات دیگر می بینم. حس تاسف آوری به من دست میدهد وقتی به پشت سر نگاه می کنم و میبینم که خیلی از سالهای را اینجا در شهرهای آلوده زندگی کردم. 
این ویدیو از سفرم در تابستان 2020 به شمال آمریکا در گلشر نشنال پارک است. 
at Hidden Lake trail

جمعه، دی ۱۷، ۱۴۰۰

از اومیکرون

این گونه تازه وایروس را که اسمش گذاشته اند "امیکرون" یا omicron خیلی گسترده است. من دیروز تست آنتیجن دادم. امروز نتیجه اش آمد منفی. بعد سه ایمیل پشت سر هم گرفتم که نوشته بود نتیجه تست مثبت است. ایمیل های که از دیپارتمنت صحت رسیده به من تاکیده کرده که کووید دارم باید برای 5 روز قرنطین کنم. امروز صبح رفته بودم چند جایی از جمله ورزشگاه. خیلی بد شد. فکر می کنم نباید داشته باشم چون هیچ نوع علایمی کووید را ندارم جز از دست دادن مزه و بو. البته آنها هم بر می گردد. فردا باید دوباره بروم تست بدم. شاید یک جایی اشتباه شده.

سه‌شنبه، دی ۱۴، ۱۴۰۰

زندگی زیر سلطه طالبان

به پشتو صحبت می کند، با موهای دراز و کلاه بر سر و قیچی بر دست می خواهد اسلام محمدی به سبک قبیله ای خودش را پیاده کند. در این پاین توضیح داده که این آدم دزد بوده. قیافه این آدم به دزد می خورد؟ ممکن است ولی این توضیح از طریق تویت تلویزیون ملی فقط ماستمالی خشونت های طالبان است نه چیزی دیگر چون این کانال اکنون به یک پایگاه پروپاگاندی طالبان تبدیل شده است.

یکشنبه، دی ۱۲، ۱۴۰۰

ضرورت استفاده از وی پی ان (vpn)

حالا که طالبان بر همه چیز مسلط شده است، فکر می کنم داشتن امنیت در انترنت ضروری تر از قبل است. این موضوع خصوصا برای آنهایی که فعال مدنی، ژورنالیست و نویسنده هستند و می خواهند از سانسور و ردیابی در امان بمانند حیاتی است. وی پی ان های زیادی است که مجانی نیستند اما بعضی از آنها مجانی است. من در یک پست دیگر، آنها را معرفی می کنم ولی فعلا یکی از مرورگرهای قدرمندی را اینجا معرفی می کنم که هم مرورگر هست و هم وی پی ان.

Tor یک مرورگر قدرتمند است اما همزمان یک وی پی ان هم است. شما باید این را اول در مبایل یا کامپیوتر تان دانلود کنید و بعد وصل بشوید. هرچیزی که شما در تور بنویسید یا جستجو کنید آی اس پی محلی را دور می زند. مثلا شما در کابل هستید و از طریق روشن و افغان بیسیم و یا هر تلکام دیگر به انترنت وصل می شوید، این شرکت ها به شما یک ip مشخص می دهد. این آی پی آدرس کامپیوتر و یا مبایل شماست که آی اس پی ها می داند شما در کجا قرار دارید و چه دارید در انترنت می بینید. وی پی ان شما را در یک منطقه دیگری از جهان می برد و ip دیگری به شما اختصاص می دهد. حالا از طریق آی پی تمام اطلاعات شما انکریپت و یا رمزگزاری می شود که تنها همان سرورها قادر هستند بدانند شما از کجا وصل شدید نه آی اس پی های محلی.

تور شما را مستقیم به سرورهای خودش وصل می کند که تقریبا حکم ویرچوال ورلد را دارد. بعد شما مستقیم به انترنت وصل می شوید. می توانید از گوگل، ایمیل و سایت های اجتماعی استفاده کنید. آی اس پی های محلی در این میان نمیداند شما از طریق آنها به انترنت وصل شده اید چون شما از third party به انترنت وصل شدید. 

مزایای استفاده از این مرورگر و وی پی ان های دیگر این است که آی اس پی های محلی که ممکن است حکومت های جبار  بخواهد آنرا کنترول و رد پای شهروندان شان را پیدا کند، این مرورگر آنرا خنثی می کند.

معایب این مرورگر و وی پی ان در کل این است که جستجو در انترنت را آهسته می کند چون آی اس پی محلی را دور می زند و از طریق third party انترنت وصل می شود.

در هر دو صورت، من فکر می کنم استفاده از تور برای کسانی که می خواهند اطلاعات رد و بدل کنند ضروری است.

شنبه، دی ۱۱، ۱۴۰۰

عمران خان تا حدی درست گفته

مردم به حرف های عمران خان واکنش نشان دادند. پاکستان یا ایران هرچیزی بگویند واکنش برانگیز خواهد بود. اما از حقیقت نگذریم، حرفهای عمران خان و مقایسه بین کابل و پیشاور تقریبا درست است. او گفته است که لطفا احترام بگذارید، پشتون ها نمی خواهند فرزندان شان مکتب  بروند. مثلا گفته است پیشاور با مناطق مرزی که همه ساکنان آن پشتونهاست فرق دارد. کابل هم همینطور. راست است. اگر دقیق نگاه کنیم، تنها در پیشاور است که زنان را در خیابان ها می بینیم. در افغانستان فقط در کابل و بزرگ شهرها و آنهم جاهایی که تراکم جمعیت غیرپشتونی است زن دیده می شود. در مناطق و شهرهای کوچک مثل گردیز، جلال آباد، قندهار و لوگر زنان در انظار عمومی ظاهر نمی شوند. قریه ها و جاهایی دور افتاده مناطق پشتون را که نمی شود حتی رویش فکر کرد. از این جهت، عمران خان درست فرموده است. بگذارید پشتون همانطور که می خواهند زندگی کنند ولی خوب عمران خان اشتباه هم می فرماید. افغانستان تنها پشتونها نیستند که زندگی می کنند. تاجیک و هزاره و بقیه اقوام هم هستند و می خواهند فرزندان شان درس بخوانند و زنان شان را بگذارند کار کنند. مشکل این است که یک عده پشتون متعصب می خواهند افکار قبیله ای شان را بر اقوام دیگر تحمیل کنند. حداقل، پشتون ها با خود شان کنار بیایند و بخواهند برای خود زندگی کنند. بگذارند بقیه زندگی عادی داشته باشند.

contact

نام

ایمیل *

پیام *