چهارشنبه، خرداد ۱۰، ۱۴۰۲

پرچم هزارستان و یا هزاره ها

من کم کم می پذیرم که این پرچم سه رنگ (زرد، سپید و آبی) پرچم هزاره های افغانستان و یا هزارستان و یا هم هزاره جات باشد. باری، من نگاه جزمی و خامی داشتم به این قضیه. فکر می کردم که پرچم باید یک فرم و خواستگاه اساسی داشته باشد. من اخیرا با یک سوال جدی برخوردم: "کشوری که تو را مدام از خود می راند، قوم غالبی که حتی اجازه برداشتن پرچم کشور را در سکوی ورزشی بین المللی به تو نمی داد و اکنون که کاملا ما را به حاشیه رانده اند، آیا تو برای تعلق پذیری درون-قومی نیازی به یک پرچمی که نماد تعلق و یگانگی در میان هزاره ها باشد، نمی بینی؟" 

به مرور زمان به این نتیجه رسیدم که ایده ها و ساخت نمادها همینطور در بستر اجتماع شکل می گیرد. ایدهء پرچم و جاه افتادن آن هم همینطور است. نیازی نیست سازکاری و یا نظامی در کار باشد وقتی ایده اش در ذهن عموم همزمان شکل می گیرد. ایده ها برساخت های اجتماعی و فرهنگی و زیستی ما آدم هاست. دقیقا شبیه ادیان، فرهنگ ها، قوانین و رسوم رایج در میان ما. من از رنگ های این پرچم خوشم می آید. وقتی همه استفاده می کنند تبدیل می شود به یک فرهنگ و یک برساخت اجتماعی. این پرچم هم یک برخواست اجتماعی (social construct) و حالا جز نمادهای فرهنگ هزاره ها است. برعکس پرچم سه رنگ افغانستان (سبز، سرخ، سیاه) که از بالا به پایین تحمیل شده است، پرچم سه رنگ هزاره بصورت افقی از میان توده ها یعنی مردم عادی بالا آمده است. این پرچم حالا در خیلی از جاه ها دیده می شود. مثلا در تظاهرات، جشن، عزاداری و حتی در خانه ها در کنار دمبوره، لباس هزارگی، و سراج التواریخ. باید بپذیریم که این پرچم اندک اندک تبدیل به یک نماد همدلی و یگانگی هزاره های معاصر، خصوصا هزاره های دیاسپورا می شود. 

جمعه، اردیبهشت ۲۲، ۱۴۰۲

ترویج کلیشه

جالب اینجاست که کلیشه های مانند "سرزمین تسخیرناپذیر،" "گورستان آمپراطورها" و ده ها کلیشه ای این چنینی که بارها نقد شده اند حتی در سرحد مسخره و کنایه اما هنوز که هنوز است بعضی ها از این کلیشه ها عبور نمی کنند. اینها بخشی از حافظهء جمعی یک عده شده است که اگر این کلیشه ها را در کار نیاندازند مثل اینکه حرف شان قابل فهم نخواهد بود.

نمونه اش این کتاب است که در سال 2011 چاپ و نشر شده است.

contact

نام

ایمیل *

پیام *