مرتبط با پست قبلی من نسبت به مرگ مجیب الرحمن انصاری، دوستی که مرا هم نامی است پیام وصلت کرده بود که افق نظر من با شیخ سعدی در مورد از بین رفتن و یا دفع آفت کسانی مثل انصاری و آدم های شریر مثل او تقریبا مشابه از آب درآمده است. حرف آن دوست را غنیمت شمرده یادداشت کردم و امروز صبح در خیابان وسکانسن در محله ای کهنه شهر بنام جورجتون در واشتنگن دی سی راه افتادم تا قهوه خانه ای پیدا کنم و با یک پیاله قهوه تلخ نفس تازه کنم و کمینه ای در این باب به ثبت برسانم. حالا نشسته ام در کافی شاپ و با کمک قهوه ای تلخ مرا قوتی است فکر کردن و انگشتانم را توانی است تایپ کردن. همین اکنون در پهنه انترنت سر نهادم و به کمک شیخ گوگل آن اندرز شیخ سعدی را جویا شدم تا باشد تجارب و سیرت متقدمان را سر لوح روزگار خویش گردانیده و عمر در محنت نگذاریم. و اینک اندرز شیخ سعدی چنین است:
ظالمی را خفته دیدم نیم روز
گفتم این فتنه است خوابش برده به
وآنکه خوابش بهتر از بیداری است
آن چنان بد زندگانی مرده به