چرا به آن دست از گزارش ها که بنیاد استدلالی شان را آمار تشکیل می دهند بدبین بود؟
اخبار که این روزها در وب سایت های خبری و یا مجلات بنشر می رسند، متاسفانه پراند از این نوع اغلاط. نخست، اینکه یک موضوع ساده را به یک قضیه تعمیم می دهند و در ثانی استدلال شان بر آمار و ارقام استوار می کنند. این نوع اخبار شاید دلیلِ برای اثبات چیزی نداشته باشند جزء اطلاع رسانی اما همان اطلاع رسانی هم ناقص هست و ممکن است تاثیر بدی بر اذهان عامه بگذارد - البته اگر کسی در بند این باشد که زنان چه فکر می کنند.
خبر "هفتاد درصد زنان افغان به قضا اعتماد ندارند" یکی از مثال هاست. این خبر را از اول تا آخر بخوانید، چیزی ندارد جز ادعاهای پیاپی. آن ادعاها هم با آمار و ارقام درشت نمایی شده است. حداقل از یکی از اصول نوشتاری که هر آدمی باید از آن بهره درست ببرد منطق است و متاسفانه این گزارش فاقد آن است. این باعث شده است که گزارش مورد نظر ناموجه و تا حدی به پروپاگند بماند.
مثلا این جمله در نظر بگیرید:
"بررسی جدید موسسه اکشن اید نشان می دهد که از هر ده زن افغان تنها سه نفرشان به سیستم قضایی اعتماد دارند."
"بررسی جدید موسسه اکشن اید نشان می دهد که از هر ده زن افغان تنها سه نفرشان به سیستم قضایی اعتماد دارند."
این موسسه اکشن اید چیست؟ گفتید بررسی جدید، بررسی قبلی چه گفته بود؟ اینجا سوالی که در ذهن خواننده مطرح می شود این است که خوب شواهدت کجاست؟
اگر نویسنده ادعایش را به "بررسی جدید" نسبت می هد، آیا اشاره ای به بررسی های گذشته کرده است؟
"از هر ده زن افغان تنها سه نفرشان،" راستی چند زن افغان در بررسی اکشن اید شرکت کرده بودند؟ این زنان در چه سنین بودند؟ زنان از کدام طبقه اجتماعی بوده اند؟ شهری بودند یا روستایی؟ مجرد بودند یا متاهل؟
بعد بدتر از همه اینکه این متغییر ها را در کنار هم بگذاریم و با خاطر جمعی نتیجه بگیریم که "از هر ده نفر، سه نفر شان به سیستم قضایی اعتماد ندارند." خوب این سیستم قضایی باز هم کلی است، اگر بخواهیم به جزئیات قضیه وارد شویم باید از اکشن اید و یا نویسنده گزارش بپرسیم که از کدام بخش از سیستم قضایی حرف می زند؟ دلیل اینکه این گونه سوالها را مطرح کرد این است که ما بتوانیم به اصل قضیه نزدیک شویم و بدانیم که این سه زن از ده زن افغانی که به قضا اعتماد ندارند تجربه شان چیستند؟ آنان قضایایی جرمی داشته اند؟ تحت پی گرد قانونی بوده اند؟
ممکن است آنان اصلا سر از تشکیلات قضایی و عدلی درنیاورند و اصلا ممکن است تجربه ورود به آستانه دادگاه عالی و دادگستری را نداشته باشند. در این صورت، اگر به این سوال ها جواب قانع کننده دریافت داده نشود، گزارش و بررسی آن سازمان از پی بی بنیاد و فاقد هرگونه ارزش تحقیقی است. از این همه سوالات که بگذریم، به این فکر کنیم که این "اعتماد" یعنی چه؟ چرا نویسنده از این اعتمادی که هفتاد درصد زنان افغان در برابر سیستم قضایی دولت شان ندارند تعریف ارائه نمی کند؟ باید مثال از اعتماد در گزارش ارائه شود تا برای خواننده فهمی در مورد بی اعتمادی زنان افغان فراهم شود.
اگر گزارش را بصورت کامل تجزیه کنیم ممکن است چندین صفحه در بر گیرد که آن هم حوصله می خواهد. اما خلاصه مطلب اینکه این گزارش پر از اغلاط منطقی است و حتی نمی شود یک فی صد به آن باور داشت.
آمار و ارقامی که در این گزارش ارائه شده اند اصلا ربط به اصل موضوع ندارد و اگر دارد هم نمی شود برای آن منطق سنجید.
اگر شما بخواهید یک گزارش این چنینی بنویسید نیاز نیست به دنبال اثبات آن باشید و حتی نیاز به دنبال منبع ندارید. می توانید فقط ادعا کنید و ارقام ارائه کنید. نیاز به استدلا هم ندارید چون اگر استدلال کنید ممکن است بیخ موضوع تان کنده شود.
منطق آوردن و استفاده از فکرکردن همانقدر مهم هست که درست نان خوردن و درست راه رفتن مهم هستند. بطور خاص، منطق مانند نمک در غذا می ماند. اگر می خواهید این دو تا را مقایسه کنید یک روز نان بی نمک بخورید.
من خسته ام از خواندن مطالب و شنیدن اخباری - خصوصا در مطبوعات افغانستان - که نمی توانند از منابع معتبر استشهاد کنند. امروز وقتی به گزارش بی بی سی برخوردم به این اندیشدم که چقدر ما تهی از فکر کردن و استدلال کردن شدیم. دردا که عصر دیجیتال و شبکه های اجتماعی دارد آن بنیه اصیل ارزشي آدمی یعنی اندیشه نقدی را اندک اندک خشک کند.
Labels:
منطق
0 comments:
ارسال یک نظر