یادداشت هایی پراکنده یک دانشجوی هزاره کاندیدای دکترای انتروپولوژی
چهارشنبه، اسفند ۰۸، ۱۴۰۳
هزاره زدایی از طریق هنر
سهشنبه، اسفند ۰۷، ۱۴۰۳
بیدل: ای حوصلۀ خیال تنگی نکنی
من این شعر بیدل را سال ها پیش به انگلیسی ترجمه کرده بودم. امروز دوباره مرور کردم، دیدم ترجمه آنقدر روان نیست. یک دست رویش کشیدم و فکر می کنم اکنون خواندنی و فهمیدنی شده است. شرح این رباعی بیدل را در وبلاگ انگلیسی نوشته ام.
پنجشنبه، اسفند ۰۲، ۱۴۰۳
بیدل
هرکه رفت از دیده داغی بر دل ما تازه کرد
در زمین نرم نقش پا نمایان می شود
whoever left us
ailed us,
like fresh wounds in our heart
and like the footprints in the sand
Poem by Mirza Bidel
Translated by Nasim Fekrat
سهشنبه، بهمن ۳۰، ۱۴۰۳
pareidolia
امروز در کتاب آرکیالوژی می خواندم که در سال 2004 یک خانم آمریکایی یک ساندویج گریل شده را که یک طرفش سوخته و ظاهرا سیمای مریم باکره را نشان میداده بعد از ده سال به مبلغ 28000 دلار در ای بی فروخته. رفتم در گوگل سرچ کردم و یافتمش. دیدم واقعا سیمای آن بزرگوار در دل تاریکی نقش بسته.ناگهان از درون فریادی برخواست که یا حضرت مریم این چه کاری است که میکنی، در نان نیمه سوخته ظهور میکنی؟ ناگهانآن ایده نور در تاریکی یادم آمد. متوجه شدم دلیل ظهور حضرت چه بوده.
در این بادنجان رومی واضح است که خداوند از طریق الله خودش را نشان داده:
چهارشنبه، بهمن ۲۴، ۱۴۰۳
زنان هزاره: روایت و هویت از طریق دیجیتال
اگر در منطقه واشنگتن دی سی هستید، حتما باید به این رویداد شگفتانگیز توجه کنید: "زنان هزاره افغانستان داستانهای دیجیتال خود را به اشتراک میگذارند." آنچه این رویداد را منحصر به فرد میکند این است که برای اولین بار، زنان هزاره قادرند داستانهای خود را به اشتراک بگذارند. زنان هزاره مخزن ناشناختهای از استعداد، شجاعت، مقاومت در برابر ظلم، تابآوری و استقامت در برابر فشار مداوم از طرف اقوام حاکم هستند. این یک فرصت خوب است تا کشف کنید که هزارهها کی هستند، بهویژه زنان هزاره چه نقشی در ۲۰ سال وضعیت نسبتاً دموکراتیک و صلحآمیز که با حضور ایالات متحده و متحدان آن ایجاد شده بود ایفا کردند و چگونه این صلح شکننده یک شبه از هم پاشید. پیامد این خیانت برای زنان بهویژه زنان هزاره فاجعهبار بود چرا که آنها به عنوان طبقه پایین یا کست فروتر جامعه مورد ظلم قرار گرفتهاند.
در افغانستان، اگر به گروه قومی هزاره تعلق داشته باشید، بدترین وضعیت را تجربه میکنید و به طور کامل از تمام عرصههای زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کنار گذاشته میشوید. این وضعیت فعلی مردم هزاره تحت رژیم بالفعل گروه تروریستی طالبان است.
این رویداد فرصتی است برای آگاهی از هویتهای اجتماعی، سیاسی و شخصی زنان هزاره، چیزی که توسط گروههای قومی مسلط در افغانستان و حتی در خارج نادیده گرفته و کمارزش شمرده شده است. رویدادهایی مانند این، پلتفرمهایی برای زنان هزاره فراهم میآورد تا داستانهای خود را بیان کنند، داستانهایی که منحصر به فرد و متفاوت از زنان سایر گروههای قومی، مانند افغان/پشتون، تاجیکها و دیگران است. برای جزئیات بیشتر در مورد رویداد، اینجا کلیک کنید و برای دسترسی مستقیم به صفحه ثبتنام، اینجا کلیک کنید.
شنبه، بهمن ۲۰، ۱۴۰۳
اندر باب تعلل و لذت رنج بخش
حالا این وبلاگ جایی شده برای اهمال کاری و تعلل. من باید پایان نامه ام را بنویسم و تمام کنم. اما وقتی می خواهم دست به کار شوم، می بینم که یک چیزی در ته ذهنم به من یادآوری می کند که وبلاگ هم یادت نره، گل پسر! آنجا هم ممکن است یک سری خزعبلات بالفارسی لا انجیلیزی سر هم ببافی، خودت را بفریبی، روزت را سیاه کنی و همینطور خودت را زمین گیر کنی و در آخر روز سه چار جای بدن تو از چیمقو (کلمه هزارگی است به معنی pinch) سیاه کنی و بعد خانه برگردی ببینی هیچ کاری نکردی. بعد یک دفعه چنان فریادی برآری که شش هایت تا سه شبانه روز از تب به ناله بیفتد. وای خاک ده سرمه!
جمعه، بهمن ۱۹، ۱۴۰۳
تروپ های رایج و خفت بار: زن افغانم، بیچاره ام، مظلومم
عکس العمل ترامپ و پاسخ ندادن او به کنار ولی طرح سوال آن خانم چقدر پراکنده، گیج کننده، مشمیزکننده و تحقیرآمیز بود. از متن سوال و کلماتی که به کار برده بود این چیزها به دست می آید: زن افغانم؛ بیچاره ام، رنجیده ام، مظلوم، پرتوقعم، و بعد از اینقدر ابراز خفت و خواری، از یک نارسیسست می پرسد برنامه ات برای زنان افغان چیه. سوال پرسیدن با چنین خفت و خواری آبرو ریزی و مایه شرم است. با آن نخوتی که در افغانستان دیگران را آدم به شمار نمی آرند، اینجا در مقابل سفید ها خودشان را ذلیل و بیچاره ترین انسانها معرفی می کنند. آنهم کاش کمی از حقیقت درش باشد. خود این خانم شهروند آمریکاست، از طبقه مرفه جامعه افغانستان بوده و در کودکی به آمریکا آمده، با یک سفید آمریکایی ازدواج کرده. با رنجی که او ازش یاد می کند کاملا بیگانه است اما جریت میکنه درد و رنج زنان دیگر را برای خودش مصادره بکنه.
به گفتهء اسد بودا:
سئوال پرسیدن هنر است. هوش و دانایی نیاز دارد. ربطِ خاصی به خبرنگاران ندارد. مکتبرفتهگانِ خود-داناپندار و فرصتطلبِ افغانستان، سئوال و ابرازِ نظر را از هم تفکیک نمیکنند. اغلب، حتا پیش از طرحِ سئوال، با پرگویی، بزرگنمایی یا مظلومنمایی و خفتجویی، به پرسش خود پاسخ میدهند.
پنجشنبه، بهمن ۱۸، ۱۴۰۳
تبرئه از یک حقارت و پناه بردن به یک جنایتکار جنگی
چهارشنبه، بهمن ۱۷، ۱۴۰۳
!un-freaking-believable
سهشنبه، بهمن ۱۶، ۱۴۰۳
ابراهیم نبوی
بعضی خاطره ها بصورت غیرمنتظره وارد افکار روزانه آدم میشه بدون اینکه شما اندک سعی فعالانه در سپردن و یا یادآوری آن تلاش کرده باشید. خاطره ای از ابراهیم نبوی یکی از اینهاست. باری، من با دوستان دی سی ام در یکی از یکشنبه ها به بازی فوتبال رفتیم. مهدی و یونس و فاطمه هم بودند. وارد بازی زمین شدیم. یونس مرا به ابراهیم نبوی معرفی کرد. دست دادیم. آدمی با جثه کمی کلفت و قد متوسط و موهای خاکستری و خوش برخوردی بود. قول گذاشتیم که باهم ببنیم. اما هرگز اتفاق نیافتاد.
دانشنامهء طنز نوشته بود. تابستان سال گذشته، چند تا از دوستان او را مهمان کردند. من نتوانستم شرکت کنم. از قول دوستان، ابراهیم نبوی در آن ضیافت گفته بود، من وقتی تاریخ طنز در افغانستان را می نوشتم، متوجه شدم که طنزنویسان آن کشور همه هزاره اند و کسانی اند که بعضی های شان را من میشناسم.
یاد و خاطره او گرامی باد.