در این اواخر سر و صداهای زیادی بلند شده است نسبت به برداشتن نام فیض محمد کاتب هزاره از جاده پول سوخته - دارالامان. این کار ظاهرا توسط شهرداری کابل صورت گرفته است و ممکن است کسانی دیگر هم در این قضیه دخیل باشند. برای شهرداری کابل و کسانی دیگر، شاید این قضیه خیلی سطحی بنظر رسیده باشد. در ذهن آنها شاید تنها قضیه تغییر نام مطرح بوده است و گویا این مسئله آنقدر دردسرساز هم نیست. علاوه بر این، شاید آنان فکر کردند که دولت حق دارد هر کاری بکند. چیزی که آنها تصورش را نمی کردند، عکس العمل هزاره ها در برابر تصمیم شهرداری و عملکرد آن بود.
در اوایل کسانی بودند که واکنش هزاره ها را نادیده می گرفتند و حتی می گفتند این موضوع نیاز به ناراحتی ندارد، حتی این سوال را مطرح می کردند که چند نفر از آنانیکه الان به اقدام شهرداری اعتراض کردند کتاب های کاتب را خوانده اند.
مسئله این نیست که در چنین مواقع چقدر کاتب را میشناسیم و کتاب هایش را خوانده ایم. مسئله مسئلهء هویت جمعی است؛ هویت هزاره هاست؛ و هویت اقلیتی است که نام بردن تا همین یک دهه پیش ننگ بود.
در آمریکا وقتی انتخابات نزدیک می شود سیاستمداران و خصوصا آنانیکه نیاز به رای دارند داد از عدل و انصاف و تساوی حقوق می زنند اما در عمل درجه تحمل شان در برابر حضور اقلیت سیاه پوست پاین می رود. تا همین یک دهه پیش، کنگره آمریکا تحمل نصب عکس مارتین لوترگینگ را نداشت و همینطور کاخ سفید. آنهم در پایختی که بیشتر از نصف جمعیت آن سیاه پوست هست و از ساختمان
کنگره و کاخ سفید گرفته تا اکثر بناهای مهم شهر توسط برده های سیاهپوستان
آباد شده اند. سیاه پوستان آمریکا و گروه های مبارزین برابری و عدالت اجتماعی این موضوع را تا آن حد برجسته کردند تا کنگره و کاخ سفید مجبور شوند با حضور پرتره های مارتین لوترکینگ کنار بیایند. یک دهه بعد، چه کسی تصور می کرد که یک مرد سیاهپوست بر اریکه قدرت قرار می گیرد.
اما در افغانستان فلک زده، هنوز کسی تحمل نام شخصی که تاریخ مردمش را نگاشته است ندارد. چرا؟ چون آن شخص هزاره بوده است. هزاره ها راه دور و درازی در پیش دارند تا از این مرحلهء تعصب و ناشکیبایی عبور کنند و به آن مرحله ای برسند که سیاه پوستان آمریکا رسیده اند. برای آنروز، گام برابری و آزادی خواهی از همینجا برداشته می شود، از کنار یک لوح که نامی را حمل می کند.
به امید آنروزی که اقوام افغانستان وجدان شان را مامور به شکیبایی صبر و تحمل کنند تا روزی برسد که نام یک هزاره در خیابان تا این حد دردسرساز نباشد.
Labels:
اجتماعی
4 comments:
دوباره خوش آمدید و البته که خوش باشید.
سلام کاکه تیغون عزیز. قربانت، خیلی مهربانید. بخاطر طنزهای شما هم که شده من وبلاگ را رها نخواهم کرد.
با تو موافقم نسیم عزیز. تبعیض بخشی از زندگی افغانی شده است. اما کاتب را کمتر کسی می شناسد. خیلی هایی که حتی در فضای مجازی برای کاتب دادخواهی میکنند کاتب را از زبان کسانی دیگر شنیده اند. کمتر کسی خود کاتب را خوانده اند. امیدوارم جوانتر ها و فعالان مدنی با متن کاتب آشنا شوند و آنگاه با روح تاریخ و پیام امروزی کاتب ارتباط خواهند کرد.البته بنده حقیر نیز جزو کسانی هستم که کاتب را نخوانده ام. خواندن متون کاتب مبارزه برای عدالت را معنی دار تر میکند.
موافقم فکرت عزیز, متاسفانه درافغانستان حرفها همیشه ملی است و وقتی حرف عمل بمیان می آید, قومی مذهبی میشود.
به نظر میرسد از جنجالهای درس و دانشگاه خلاص شدی. خوش آمدید.
ارسال یک نظر