جمعه، فروردین ۰۸، ۱۴۰۴

بوی بهار می آید

امروز صبح فراموش کردم که به خودم یادآوری کنم که روز سزار چاوز است، روزی که آمریکایی‌ ها تولد و میراث یک فعال حقوق مدنی و جنبش کارگری را جشن می‌ گیرند. اول به پست‌ خانه رفتم، روی پنجره‌ها و درهای ساختمان های دانشگاه تابلوهایی را دیدم که اعلام می‌کردند امروز یک روز تعطیل به مناسبت بزرگداشت است. سپس مسیری پیچ‌ درپیچ را از میان محوطه دانشگاه طی کردم تا به پایین تپه رسیدم. از آنجا، مسیر مارپیچی را به سمت بالا دنبال کردم. در طول مسیر، یک پروانه زیبا و منقش به رنگ سرخ و خال های سیاه دیدم. آرام به زمین زانو زدم تا یک کلیپ کوتاه بگیرم و آن را با خواهرزاده‌ام امیر به اشتراک بگذارم. او فوراً تماس گرفت و ما به طور کوتاهی ویدیو چت کردیم، سپس من به راه خود ادامه دادم.

مدتی بعد، یاد خاطره‌ای نه چندان دور به طور ناگهانی در ذهنم آمد—لحظه‌ای که با یک دوست در همین مسیر قدم زده بودم. دوباره دستم را در جیبم فرو بردم و گوشی‌ام را بیرون آوردم تا عکسی بگیرم. بهار از آن بالاها میغلتد، از بالای سنگ ها و از میان علف‌ها می‌چرخد و نسیم ملایم بوی آشنایی را با خود می‌آورد.

سه‌شنبه، فروردین ۰۵، ۱۴۰۴

گزارش‌های مغرضانه رادیو آزادی و هزاره‌ستیزی در افغانستان (قسمت 3)

رادیو آزادی در تاریخ ۲۰ جنوری ۲۰۱۵ گزارشی مغرضانه و ویدیویی از هرات تهیه و آن را در وب‌سایت، یوتیوب و صفحات مجازی خود منتشر کرد. این گزارش به موضوع نفوذ ایران در افغانستان می‌پردازد. گزارشگر قصد دارد سرنخی پیدا کند تا وجود هزاره‌ها در هرات را زیر سوال ببرد. او به منطقه جرییل، که محل سکونت هزاره‌هاست، می‌رود و گزارش خود را با این ادعا شروع می‌کند که شهرک جبرییل به طور ناگهانی و در یک دشت خالی به وجود آمده است. هدف او این است که القا کند هزاره‌ها اصلاً در هرات نبوده‌اند و به تازگی توسط ایران به اینجا آورده شده‌اند. سپس به سراغ مردم عادی می‌رود و از آنها می‌پرسد که آیا خانه‌هایشان را ایران ساخته است؟ در ویدیو، یک مرد مسن ظاهر می‌شود و به سوال مغرضانه گزارشگر پاسخ می‌دهد که: "یک قیران کسی به ما نداده.”

این گزارش به طور ضمنی این پیام را منتقل می‌کند که حضور هزاره‌ها در هرات بخشی از یک طرح سری دولت ایران است که می‌خواهد از طریق هزاره‌ها یک کاریدور به افغانستان ایجاد کند. بنابراین، از دیدگاه رادیو آزادی، شهرک جبرییل یک پروژه ایرانی است که در بلندمدت قصد دارد جای خالی نیروهای ناتو را پر کند. این اتهام در ادامه همان اتهام های است مدام هزاره ها را اجنت ایران خوانده اند. اساسا، رادیو آزادی با این گزارش می خواهد این را بیان کند که “اوه مردم، اینه بیایید، ما ثبوت پیدا کردیم که هزاره ها اجنت ایران است.” 

رادیو آزادی، بخش افغانستان، گزارش‌های مغرضانه‌ای از این دست را به کرات ساخته و منتشر کرده است. از این گزارش‌ها پیداست که رادیو آزادی به طور آشکار در جستجوی بهانه‌ای است تا موجودیت هزاره‌ها را در هرات زیر سوال ببرد. این یکی از هزاران نمونه‌ای است که نشان‌دهنده‌ی هزاره‌ستیزی و انسان‌زدایی از هزاره‌ها است.

اخیراً شنیده‌ام که کمک‌های مالی به رادیو آزادی قطع شده است. امیدوارم این خبر صحت داشته باشد. وجود رادیو آزادی، به عنوان یک سازمان بشدت فاسد و قوم‌پرست و متعصب که به شدت از پشتون‌ها و طالبان طرفداری می‌کند، بیشتر مضر است تا مفید. در نبود رادیو آزادای، دنیا خالی از تعصب و عاری از نفرت پراکنی و انسان زدایی هزاره ها خواهد بود. این سازمان هیچ تاثیری در بهبود وضعیت افغانستان نداشته و نخواهد داشت. در واقع، آن به یک بلندگوی تبلیغاتی برای طالبان و کسانی تبدیل شده است که به سلطه قومی باور دارند.

نوشته های مرتبط:
دزدی در رادیو آزادی (قسمت 2)
پایان کنترل تبارگرایان بر بنگاه های خبری (قسمت 1)

دوشنبه، فروردین ۰۴، ۱۴۰۴

دزدی در رادیو آزادی (قسمت 2)

در یادداشت قبلی، درباره دزدی در رادیو آزادی نوشته بودم. در اینجا یک نمونه از آن را ذکر می‌کنم. دفتر رادیو آزادی تازه به وزیر اکبر خان منتقل شده بود. فکر کنم اوایل سال 2003 بود. برق شهر به ندرت در دسترس بود، بنابراین دفتر تصمیم گرفت که جنراتوری خریداری کند. مسئول بخش فنی من بودم. برای خرید، به شهر نو رفتم و یک مغازه کامپیوتر فروشی هراتی را پیدا کردم که جنراتورهای آلمانی می‌فروخت. بزرگترین جنراتور با توان 5000 وات بود که قیمت آن 8000 دلار بود. برگشتم به اداره و گزارش دادم. رئیس اداری به من گفت که به صاحب مغازه بگو قیمت را 12000 دلار بنویسد. از او پرسیدم چرا 12000 دلار؟ گفت: "دو هزار مال تو، و دو هزار مال من." من پاسخ دادم که من حقوق ثابت دارم و از عهده چنین کاری برنمی‌آیم. او گفت: "بگذار خودم خریداری کنم." فردای آن روز جنراتور خریداری شد و از آن خرید، فقط در یک قلم، 4000 دلار به جیب رئیس رفت.

ادامه دارد...

نوشته های مرتبط
پایان کنترل تبارگرایان بر بنگاه های خبری (قسمت 1)

پنجشنبه، اسفند ۳۰، ۱۴۰۳

پایان کنترل تبارگرایان بر بنگاه های خبری (قسمت 1)

وقتی کاری لک (Kari Lake) توسط ترامپ منحیث مشاور ارشد در امور رسانه های بین المللی معرفی شد بعضی از رسانه ها نوشته بودند که ترامپ از از کاری لک خواسته است که سازمان USAGM را کوچک کند. کاری لک، به جایی کوچک کردن، گلم هر شش سازمان به شمول رادیو آزادی و صدای آمریکا را جمع کرد. من در مورد بقیه سازمان های که بسته شده اند چیزی نمیدانم اما در مورد رادیو آزادی بخش افغانستان، خیلی هم می دانم. من منحیث مدیر فنی در این سازمان کار کرده ام. کلیه ابزارهای ارتباطی، فناوری، رادیو و پخش و رله برنامه ها در اختیار من بود. می دانم این سازمان چقدر فاسد بود. یعنی آنجا فساد واقعی جریان داشت. خبرنگاران مرد از همکاران شان در روز روشن تقاضای سکس می کردند. در کامپیوترهای خبرنگاران زن ویدیوهای پورن آپلود می کردند. در کامپیوترهای خانم ها در دستکتاپ والپیپر (Desktop Wallpaper) عکس های پورن می گذاشتند. روش های شنیع و ناشیانه و سکستی که مردان علیه زنان انجام می دادند زیاد بود. کسی نبود به شکایت های زنان رسیدگی بکنند. اگر شکایتی می شد قربانی به بداخلاقی و فساد متهم می شد و سرانجام اخراج. یک روز رئیس اداری به من اشاره کرد که بیرون را ببینم، گفت آن دختر که آنجا می بینی برای کار آمده است. از قوم شماست. دیدم، دختر جوانی با قیافه هزارگی از نرده ها گرفته است. او جلوی دفتر ریس رادیو منتظر بود. پرسیدم، ریزیومی اش را برت آورده است، چرا از طریق اداره درخواست نمی دهد. اشاره کرد که او از یک طریق دیگر می خواهد استخدام شود. منظورش این بود که در پای رئیس بند است و ما چیزی نمی توانیم.

بعضی از آن زنان که مورد اذیت و آزار جنسی قرار گرفته اند فعلا در اروپا و آمریکایی شمال زندگی می کنند. فکر می کنم اگر جریت و شجاعت داشته باشند باید از آن مردها شکایت کنند. بعضی از آن مردان فعلا در اروپا و آسترالیا زندگی می کنند.

در رادیو آزادی که من کار کرده ام دزدی از اموال به وفور اتفاق می افتاد. رییس اداری خودش تمام خریداری ها را انجام می داد به شمول خرید مواد غذایی. رئیس که وظیفه اصلی اش مدیریت و تضمین عملکرد روان و کارآمد یک سازمان از طریق مدیریت روزانه، نظارت بر کارکنان، نگهداری سوابق، تسهیل ارتباطات و اطمینان از انطباق با خط مشی ها باشد، روزانه نصف روز را با موترش می رفت در بازار برای خرید مواد غذایی، آنهم در موتر خودش. من رسیدهای را دیدم که مثلا از کچالو و بادنجان گرفته تا خرید تیل و گاز و همه را دو برابر حساب می کرد. افرادی که زیردستش بود از نزدیکانش بود. گاردهای دم دروازه از نزدیکانش بود. موترهای اجاره ای مال خود مدیران ارشد رادیو آزادی بود به کرایه داده بودند. بعضی از آنها دو سه موتر خریده بودند فقط برای اجاره داده به رادیو آنهم با هزینه هنگفتی. یعنی آنها از هر طرف می زدند.

رئیس رادیو آزادی بخش افغانستان یک پشتون متعصب از وردک بود. تمام اعضای فاملش را در رادیو استخدام کرده بود. برادرش، برادرزاده هایش، حتی بچه های ریز تا 10 سالگی را برای برنامه های کودکان و نوجوانان در رادیو استخدام کرده بودند. فقط زنان شان را نیاورده بوند که مخالف عرف بعضی پشتون هاست.

یک جو و فضای ناسالم، بی اعتمادی همراه با نفرت و رقابت و ضدیت وجود داشت. خصوصا در بین رئیس اداری و رئیس رادیوی آزادی. این دو نفر به همدیگر اعتماد نداشتند. رئیس رادیو آزادی که یک پشتون وردکی بود می خواست رئیس بخش اداری را که یک جنرال ترکمن بود اخراج کند ولی در اخیر روز ناتوان بود چون کسی در دفتر مرکزی، در پراگ، جمهوری چک نشسته بود که از او حمایت می کرد.

ادامه دارد...

یکشنبه، اسفند ۲۶، ۱۴۰۳

Illusory futuristic thoughts

بعضی از مردمان گمان دارند که آدمی همچون ماشین یا ابزار خودکار اما انعطاف پذیری است که می توان در آن برنامه نوشت و نسخه پیچید و به آینده سپرد که در آن از پیش معین گردد که چه باید کرد و چه باید نکرد و چه رویاهای در ذهن شان پدید آید. ای کاش آدمی و ذهن آدمی چنین بودی که با ایجاد یک طرح، آیندهء تازه ای را در ذهن او جاه دادی و گذشته اش را از ذهن برکندی و به فراموشی سپردی. ای کاش چنین توانی در آدمی بودی که در این سیستم پیچیده ای که نام آن را حافظه نهاده اند، جایی که ارتباطات عصبی و اهمیت عاطفی تجربیات گذشته آدمی اغلب مورد بازبینی و تقویت قرار می گیرند، در کنترول بودی و به دلخواه مان مسیر میلیاردها نورون در ثانیه را آنطور پروراندی که آرزو می کردیم. دریغا که چنین امر محال بنظر می آید و آدمی بدون گذشته و مرور و یادآوری آن چیزی نبودی جز سنگ.

جمعه، اسفند ۲۴، ۱۴۰۳

پرسش در مورد اصلیت و خاستگاه هزاره ها

یکی از سوال های که ذهن هزاره های معاصر را درگیر کرده این است که ما مردم هزاره اصلا کی هستیم و اصلیت یا خاستگاه مان کجاست؟

این سوال هیچ بستری تاریخی ندارد ولی خوب سوال سوال است. به راستی، چرا چنین سوالی اصلا طرح شود؟ کی ها این را مطرح می کند؟ 

از منظرهای مختلف میشه به این سوال پاسخ داد اما نباید پاسخ داد. چیزی که من فکر می کنم بیشتر به این سوال پر و بال داده است خود هزاره ها نه بلکه غیرهزاره هاست. خاستگاه این سوال در میان کسانی است که هزاره ها را از افغانستان نمی پندارند. خاستگاه این نگاه در میان کسانی است که می گویند هزاره ها غریبه اند و با لشکر فلان و فلان در فلان قرن به افغانستان آمده اند. خاستگاه این سوال در گفتار و رفتار غیرانسانی اقوام غالب نسبت به هزاره است که هنوز ادامه دارد. خاستگاه این نگاه تبعیض آمیز در میان کسانی است که به انسان زدایی، دیگرسازی، و غریبه سازی هزاره ها دامن زده اند و می زنند. این یکی از عناصر تحکم قدرت قبیلوی و هژمونی قومی است که حداقل از 150 قبل تا حال ادامه داشته است. 

امروزه این سوال در میان هزاره ها درونی سازی شده است. به این معنی که هزاره ها امروزه همین سوال را که اقوام غالب ازش می پرسیدند که ولا شما مردم که چهره تان به ما نمیخوره، شما مردم دیگه رقم نماز می خوانید، دیگه رقم لباس می پوشید، دیگه رقم گپ می زنید، امی شما مردم اصلا از کجا آمدید. این از کجا آمدید، دقیقا همان هسته اصلی دیگرسازی که خشونت علیه هزاره ها را عادی سازی می کند. وقتی شما همین سوال "از کجا آمده اید؟" و "اصلیت شما چیست؟" مطرح کنید به این معنی است که به بومی بودن انسان هزاره شک دارید. شک دارید که او از همان کشور است چون هیچ یکی از عناصر فرهنگی و اجتماعی و رفتار و گفتارش به شما نزدیک نیست. قوم غالب و هژمون طلب فقط می خواهد با طرح این سوال شکی در زیست انسان هزاره در قلمروه آبایی اش به وجود بیاورد.

حالا این سوال و این شک در میان هزاره ها درونی سازی شده است. خوب، ما هزاره ها چه کار باید بکنیم؟ هیچ، جزء نادیده گرفتن این موضوع و آگاهی رسانی و توضیح این موضوع که این نگاه برخواسته از روایت تبعیض آمیز اقوام غالب است که برای زیر سوال بردن موجودیت شما و سرزمین اجدادی شما به کار می برد. 

همانطور که سیاهان امریکا در برابر روایت هژمون و برتری طلب سفید ها می ایستند و اجازه نمی دهند روایت های دیگرسازی و غریبه سازی سفیدهای برتری طلب موجودیت آنها را مورد سوال قرار بدهند ما هزاره ها هم باید در برابر روایت های دیگرسازی گرایانه و غریبه سازی گرایانه اقوام غالب افغانستان بایستیم و در باره اینکه اصلیت ما هزاره ها به کجا می رسد و از کجا آمده ایم نباید زره ای فکر بکنیم. این را به این امر بسپاریم که روایت های این چنینی معمولا از شکنندگی و ضعف اقوام غالب و هژمون طلب سرچشمه می گیرند. بدین خاطر، روی این موضوع نباید بحث شود. در عوض از اقوام غالب بپرسیم که اصلیت آنها از کجاست؟ آنها از کجا آمده اند؟

چهارشنبه، اسفند ۲۲، ۱۴۰۳

جینوسایدی که ممن است در آینده اتفاق بیفته؟!!😮

امروز از قضا چشمم به مقالهء ملیسا کوویندا افتاد. مقاله سال 2024 در یک کتاب بنام قوم نگاری هایی مرزی (frontier ethnographies) چاپ شده. در آنجا ملیسا میگه جینوساید هزاره "ممکن" است در آینده اتفاق بیفته. یعنی که الان اتفاق نمیفته و اینکه ما داد می زنیم که از سال 1890 تا حال محکوم به جینوساید هستیم این یعنی جوکه؟ تشکر از اینکه اذعان کردین که در گذشته اتفاق افتاده ولی ببخشید که این را به سمع تان می رسانم: جینوساید هزاره همین لحظه در حال اتفاق است. جینوساید هزاره ها یک پروسه طولانی داشته و دارد. نمی توانیم بگوییم که در گذشته اتفاق افتاده و ممکن است در آینده هم اتفاق بیفته. این نوع استدلال مانند این می ماند که بگوییم ولا هفته گذشته باران بارید. اکنون که در آسمان ابر نیست ولی ممکن است در هفته آینده باران ببارد.

یکشنبه، اسفند ۱۹، ۱۴۰۳

مهاجر چیست؟

این شعر رازق فانی را امروز بصورت تصادفی در یک وب سایت دیدم. حیفم آمد که ترجمه اش نکنم. 

One morning, from the children’s playground,
My little one returned with tearful eyes,
And with the lump in his throat, he asked:
"Tell me, dad!
What is a refugee?
Is it an insult or just a name?"

At his question, a sorrow filled my heart,
And a tear slipped uncontrollably down my cheek
Quietly, I wiped it away with the back of my hand,
As my mind searched for the right words.

I told him:
"Look, my dear child,
Do you know what homeland means?"
He nodded, "Yes,
You once told me,
That homeland is where our ancestors lived."
I kissed his face,
And with a heavy heart, I added:
"If in one dark night,
A band of thieves and marauders burn your dad's home,
And set fire to everything,
and you, in fear, run away,
Spending nights on the streets of strangers,
You will become a refugee, my child,
You will become a wanderer, my dear."

A fresh tear welled up in my child's eyes, 
And sorrow clouded his spirit,
Then he said, "I understand now,
A refugee is someone with no home!"
And I turned his simple words into a verse:
Murmuring under my breath:
"You spoke wisely, my dear,
“A refugee is one with no home,
A refugee is a pigeon without a nest."


‎شعر از رازق فانی :
‎مهاجر چیست؟
‎سحرگاهی، ز بازیگاه طفلان،
‎کودکم با چشم تر برگشت،
‎و با بغضی که بودش در گلو پرسید:
‎«بگو بابا!
‎مهاجر چیست؟
‎دشنام است، یا نام است؟»
‎٭٭٭
‎از آن پرسش، دلم لبریز یک فریاد خونین شد،
‎و مروارید اشکی،
‎از کنار چشم من، بی پرده پایین شد،
‎ولی آهسته چشمم را به پشت دست مالیدم،
‎و در ذهنم برای آنچنان پرسش جواب نغز پالیدم.
‎٭٭٭
‎بدو گفتم:
‎«ببین فرزند دلبندم،
‎تو میدانی که میهن چیست؟»
‎بگفت: «آری،
‎تو خود روزی به من گفتی،
‎که میهن خانهی اجداد را گویند»
‎زدم بوسی به رخسارش،
‎و غمگینانه افزودم:
‎«اگر در یک شب تاریک،
‎مشتی دزد و رهزن، خانهی بابات را سوزند،
‎و هر سو آتش افروزند،
‎و تو از وحشت دزدان، برون آیی،
‎و شبها را به روی سنگفرش مردم دیگر بیاسایی،
‎مهاجر میشوی فرزند،
‎مسافر میشوی دلبند»
‎٭٭٭
‎سرشک تازهای چشمان فرزند مرا تر کرد،
‎و اندوهی روانش را مکدر کرد،
‎و آنگه گفت: «دانستم
‎مهاجر آدم بیخانه را گویند!»
‎و من مصراع شعر ساده اش را ساختم تک بیت:
‎و در زیر لب افزودم: نکو گفتی عزیز من،
‎«مهاجر آدم بیخانه را گویند
‎مهاجر قمری بیلانه را گویند»

یکشنبه، اسفند ۱۲، ۱۴۰۳

عمق نگاه یک نویسنده پشتون به مسیله پشتون

یک نویسنده پشتون بنام ابوبکر صدیق که مدت زیادی است در رادیو آزادی خبرنگار است در سال 2014 کتابی به نشر رساند بنام "the pashtun question" که ترجمه اش میشه مسیله پشتون. صورت مسئله کل کتاب اینه: دلیل اصلی اینکه پشتون ها در دو سوی مرز دست به خشونت و خونریزی می زنند اینه که دولت های افغانستان و پاکستان مایل نیستند پشتون ها را در ساختار قدرت سهیم کنند. بعد نویسنده نتیجه میگیره که اگر آنها در سیاست و اقتصاد ادغام شوند آنگاه پشتون ها دست از خون ریزی و خشونت خواهند کشید. عمق نگاه روشنفکران پشتون در طی همین ۲۰ سال جمهوریت همین بوده. واقعا واوووو

شنبه، اسفند ۱۱، ۱۴۰۳

هویت تجربی

هویت هزارگی یک هویت تجربی است. به این معنی که هزاره ها ارزش های مانند باور به برابری، آزادی و عدالت و ارزش گذاشتن به آموزش و اهمیت آن را می زیند.

معنی هویت تجربی در این نقل قول فیلسوف کریستین کورسگارد (Christine Korsgaard) به خوبی انعکاس یافته:

Identity is "a description under which you value yourself, a description under which you find your life to be worth living and your actions to be worth undertaking"

هویت تعریفی است که شما بر اساس آن به خود ارزش قایلید، تعریفی که بر اساس آن زندگی‌ تان ارزش زیستن دارد و اقدامات‌ تان ارزش انجام دادن دارند.

contact

نام

ایمیل *

پیام *