جمعه، فروردین ۲۲، ۱۴۰۴

فساد اخلاقی در رادیو آزادی (قسمت 5)

در یکی از پست‌ های قبلی به مسئله فساد اخلاقی اشاره کردم. در اینجا یکی از نمونه‌ های آن را ذکر می‌کنم.

در رادیو آزادی، هر گزارش و برنامه‌ ای که توسط خبرنگاران تولید می‌شد، پیش از پخش باید توسط ویراستاران بخش فارسی و پشتو بررسی می‌ گردید. این روند، برای برخی مردان فرصت‌ طلب، به ابزاری برای سوءاستفاده از زنان تبدیل شده بود. به‌ جز چند نفر، اکثر کارکنان مرد در رادیو آزادی به دنبال زنان و دختران بودند. بسیاری از آن‌ ها متأهل بودند، اما همچنان نگاه‌ شان به زنان مجرد و حتی زنان متأهل و دختران جوان دوخته شده بود. 

یکی از شیوه‌ های ناپسند و زشت که برخی ویراستاران مرد در رادیو آزادی برای رسیدن به امیال جنسی‌شان استفاده می‌کردند، سوء استفاده از "اختیار ویراستاری" بود. چگونه؟ توضیح می‌دهم.

هر گزارشگر موظف بود متن و برنامه‌ اش را خودش تولید کند. گزارش پس از نگارش برای بررسی به ویراستار سپرده می‌شد. تمامی گزارش‌ها و برنامه‌ ها پیش از آن‌ که اجازه پخش بگیرند و به دفتر مرکزی در پراگ ارسال شوند، باید مورد ارزیابی قرار می‌گرفتند. بخش‌های پشتو و فارسی هر کدام ویراستاران مستقلی داشتند. ویراستاران از امتیاز ویراستاری سوء استفاده می کردند. مثلا بعضی گزارش ها به جایی همان روز مورد بررسی قرار گیرد و به سرور پراگ برای نشر بارگزاری شود در کامپیوتر کابل می ماند. خیلی وقت ها تا دو روز و حتی تا یک هفته منتظر می ماند ولی ویراستار بهانه می آورد که "کیفیت گزارش درست نیست" و بهانه های از این دست. همزمان گزارشگر و برنامه ساز از پراگ تحت فشار قرار می گرفت که چرا کارش را تحویل نمیدهد.

دفتر من در طبقه زیرزمین قرار داشت. آنجا سه اطاق بود. دفتر من در میان آن سه اتاق قرار گرفته بود، و دو اتاق دیگر استودیوهایی بودند که من مسئول نصب و مدیریت بخش عمده‌ ای از تجهیزات آن‌ها بودم. در اوایل برنامه ها را ریلی می کردیم. بعدا، نشرات مستقیم را آغاز کردیم. در دفتر من تنها دو کامپیوتر سرور وجود داشت. از همان‌ جا به تمامی سیستم‌ ها دسترسی داشتم و به طور هم‌ زمان با همکاران فنی در پراگ در تماس بودم تا در صورت بروز مشکل، آن را برطرف کنم.

باری، روزی به دلیل مشکل فنی یکی از کامپیوترها مجبور شدم به طبقه دوم بروم، جایی که اتاق خبرنگاران و ویراستاران بود. از زینه های که از سنگ مرمر ساخته شده بود بالا رفتم و در همان طبقه، از پشت در، صدای گریه‌ ای شنیدم. در را باز کردم. دیدم آقای ر.م. با زنی در اتاق حضور دارد. آن خانم در حال پاک‌ کردن اشک‌ هایش بود. آن زمان، بیشتر خبرنگاران دفتر را ترک کرده بودند. ساعت کاری گذشته بود، اگرچه ماندن خبرنگاران تا دیروقت برای تکمیل کارها چیز عجیبی نبود، اما صحنه‌ای که دیدم غیرمعمول بود.

در میان گریه‌ های آن خانم، شنیدم که گفت: "برت گفتوم دیگه… قبول نمی‌کنی..." صدای آقای ر.م. بود. کارم را انجام دادم و بیرون رفتم. نمی‌ دانم بعد از من چه گذشت یا تا چه زمانی در آنجا ماندند.

این صحنه برای من عجیب و نگران‌ کننده بود. از لحن و رفتار ر.م. نیت بدی حس می‌شد. من می‌ دانستم که او دختر دیگری به نام ز.م. را، که زن متأهلی با دو فرزند بود، به دام خود انداخته بود. البته از جایگاه قدرت و کنترل که ویراستاری فراهم کرده بود. حتی نگهبانان دم دروازه می‌آمدند و می‌ گفتند: "به خدا ما دیدیم، ز.م. در تونس فلانی در سیت پیشروی، کنار دریور نشسته بود. ر.م. دستش در خشتک ز.م. کرده بود." از این نوع داستان‌ها زیاد بود. رازهایی که فقط نگهبانان می‌ دانستند، اما در واقع بر همه عیان بود. داستان به جایی رسید که شوهر ز.م. بر صورت ر.م. تیزاب پاشید تا آبروی از دست رفته اش را بازپس گیرد.

در بررسی و ایدیت گزارش ها خبرنگاران مرد مشکلی نداشتند، اگر هم مشکلی پیش می‌ آمد، با کمک ویراستار یا دیگر همکاران حل می‌ شد. اما وقتی نوبت به گزارش‌ های خبرنگاران زن می‌ رسید، روند بررسی تغییر می‌کرد. حتی اگر گزارش بی‌ نقص بود، ویراستار همیشه ایرادی در آن پیدا می‌ کرد. آن ایراد نه در متن گزارش، بلکه در ذهن و نیت ویراستار بود.

پست های مرتبط

اخراج هزاره ها از رادیو آزادی (قسمت 4)
گزارش‌های مغرضانه رادیو آزادی و هزاره‌ستیزی در افغانستان (قسمت 3)
دزدی در رادیو آزادی (قسمت 2)
پایان کنترل تبارگرایان بر بنگاه های خبری (قسمت 1)

0 comments:

ارسال یک نظر

contact

نام

ایمیل *

پیام *