شنبه، خرداد ۱۰، ۱۴۰۴

ایگوییسم

امروز در فسبوک دیدم، دختر جوانی سی سالگی اش را جشن گرفته بود. نوشته بود، خوشحالم از اینکه طوری می باشم که هستم. گاهی این اصطلاح یک پیشوند دیگری هم دارد: “افتخار می کنم.” این اصطلاح "طوری که هستم" قطعا از زبان انگلیسی وارد ادبیات فارسی شده است.  

رسانه های اجتماعی برای خودخواهی و دیده شدن هستند. سالها قبل یک روانشاس که با فسبوک و در طرح اولیه فسبوک کار کرده بود می گفت پلان این بود که ما چطوری از توجه (attention) مردم پول بسازیم. برای این کار، ما باید کاری می کردیم که کاربر هر چند لحظه بعد، مبایلش را بردارد و فسبوک را باز کند. و هر باری هم که باز می کند و با دیدن لایک و قلب و کامنت یک محرکی به مغز فرستاده شود تا دوپامین (dopamine) آزاد شود و نفر احساس نشاط کند. اینطوری ما می توانیم آدم ها را معتاد به بار بیاوریم. منظورش کنترول بود. بهرحال، آینده ناخوشایندی در پیش رو داریم.

جمعه، خرداد ۰۹، ۱۴۰۴

نفس آخر صدای آمریکا

صدای آمریکا سرانجام نزدیک به ازهم پاشیدن کامل است. دو روز پیش، دادگاه فدرال در واشنگتن دی سی اعلام کرد که در تصمیم های ریاست جمهوری دخالت نکند. به این معنی که دیگر آن پرونده ای که در دادگاه از جانب صدای آمریکا رفته بود بی ربط شده است.

بهرحال، نتیجه هر چه باشد در طی چند سال بعد آینده خوب است. هرچه و هر کسی و به هر شکلی و سازمانی صدای آمریکا دوباره ظاهر شود آن نخواهد بود که در دست قوم گرایان بود.

دوشنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۴۰۴

روز فرهنگ هزاره مبارک باد!

یکشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۴۰۴

سوراخ دعا گم کردن

می بینم که یک عده معلم اخلاق شده اند و می گویند کار هادی میران بد است. خیلی خوب بد است. من می خواهم اینها به این سوال پاسخ بدهند که کار او بدتر از توانمند سازی نفرت علیه هزاره ها و ترویج هزاره ستیزی است؟ اصلا فرقی بین این دو تاه می بینند که به قبلی چسپیده اند؟ خوب، کار میران بد، مقابله با توانمندسازی و اشاعه دروغ و نفرت علیه هزاره ها چه کار کنیم؟

کاش این معلم های اخلاق دهن شان را ببندند و بگذارند افراد جامعه هر طوری که می خواهند ابراز نظر کنند حتی با دشنام.

شنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۴۰۴

مادرم روزی گفت "بچه ها، یک معما"

 من این شعر را اولین‌ بار خیلی وقت پیش، آن زمان که شاید 16 یا 17 سالم بود شنیدم. در یک محفل شعر شرکت کرده بودم که یک جوان شاعر هزاره به پشت تریبون رفت و گفت: "امروز می‌ خواهم شعری از یک شاعر عراقی بخوانم." یادم نیست که آیا نام شاعر را گفت یا نه، اما آنچه او در آن لحظه خواند در ذهنم حک شد.

این شعر با مردم هزاره، که از سرزمین‌ و میهن شان هزارستان، رانده شده‌ اند، عمیقاً هم‌ نواست. اندوه تبعید و جست‌ وجوی راهی برای بیان دلتنگی را به‌ خوبی بیان می کند. وقتی شعر را می خواند من مغلوب احساساتم شدم و شاید به همین خاطر کل شعر را در جاه حفظ کردم. این‌ گونه حافظه با گذر زمان کم‌ رنگ می‌شود، دیگر آن حافظه را یادش بخیر. اکنون نام های آدم ها به یادم نمی ماند چه برسد به یک شعری که یک بار خوانده شود و من فورا به حافظه بسپارم. اما این یکی را آن‌ قدر برای خودم تکرار کردم که در ذهنم حک شد.

امیدوارم روزی نام شاعر و نسخه اصلی عربی‌ اش را پیدا کنم.

شعر اینطوری آغاز می شود:

مادرم روزی گفت
بچه ها
یک معما

آن چیست که ساکنانش چوبند
و پوسته اش توشه ای است
برای هر رهگذری؟

خواهرم گفت
خرماست

مادرم خنده کنان
او را در آغوش گرفت

و من اما
گریستم
و گفتم
میهنم

شنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۴۰۴

هم چشمی میان مهاجران هزاره در استرالیا

یک اتفاق عجیب در میان مهاجران هزاره در استرالیا افتاده است. حداقل از بیرون این‌ طور به نظر می‌ رسد: هم چشمی جامعه هزاره. گروهی از هزاره‌ ها علیه هزاره‌ های دیگر برخواسته‌ اند و می‌ گویند: "شما از کویته‌ اید و با واقعیت‌ های افغانستان آشنا نیستید؛ بنابراین این مسائل هزاره و افغان را اینجا مطرح نکنید. ما با همان نام افغان راحتیم." این موضوع به‌ ویژه در کمپین تغییر نام "افغان" به "بامیان کوچک" بیشتر نمایان شد. برخی هزاره‌ های آگاه به این مسئله دامن زدند، نه افراد عادی. یکی از این افراد اخیراً دکترای خود را دفاع کرد. شاید بپرسید: "واقعا؟ در این سطح؟" بله، واقعا.

حالا صبر کنید. وضعیت بدتر هم شده است. این ریتوریک‌ ها که ریشه در ضدیت و رقابت درون جامعه هزاره آسترالیا دارد، حالا فراتر از جامعه هزاره رفته و حالا دیگران از این هم چشمی برضد هزاره ها استفاده می کنند.

به این اسکرین شات دقت کنید. 

این ریتوریک که "زاهد صافی به رای هزاره های کویته ندارد" دقیقا از متن چنین هم چشمی سرچشمه گرفته است. در یکی از ویدیوهای فیس‌ بوک دیدم یک پشتون به هزاره‌های استرالیا لیکچر می دهد که هشیار باشید که هزاره‌ های کویته ضد افغانستان هستند، مخالف وحدت افغان‌ ها و به‌ طور کلی ضد افغان‌ ها هستند. او می‌ گوید: "نگذارید هزاره‌ های کویته ما را از هم جدا کنند." آیرونی را می بینید؟

شاید بپرسید: "واقعا؟."

بله، واقعا. فعلا، داستان به این حد رسیده است.

شنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۴۰۴

نتیجه انتخابات استرالیا

"نفر سمبه شد،" اولین پیام کوتاهی بود که امروز صبح وقتی بیدار شدم در واتسآپ دیدم. دوستی از استرالیا به من فرستاده بود. نفر سمبه شد یعنی که نفر دهنش گاییده شد. منظورش زاهد صافی است. همان پشتون تباری که می خواست با دغل بازی و فریب و اخیرا با رعب و ترس وارد پارلمان استرالیا شود. این بار ساکنین بروس جلوی این ضدهزاره را گرفتند ولی ممکن است او در آینده دوباره برگردد. این بار به قدر کافی لت و پار شد ولی می دانید که سیاست چیزی بدی است؛ آدم های مثل زاهد صافی که به هیچ اخلاق و اصول رفتار درست انسانی پابند نیست همانقدر که کوبیده شده باشد همانقدر هار می شود.

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۴۰۴

استفاده از نام عبدالرحمن خان برای فشار بر رأی‌ دهندگان هزاره در استرالیا

در تازه ترین مقاله، گاردین گزارش داده است که  افغان‌ تبار پشتون دست به هراس و رعب زد اند.  می نویسند که یکی از پشتون تبارهای افغان هنگام فعالیت های انتخاباتی مدام ازعبدالرحمن خان، امیر پیشین افغانستان، نام برده اند. حوزه انتخاباتی بروس یکی از بزرگ‌ ترین جوامع افغان در استرالیا را در خود جای داده است.

می نویسد، "حزب کارگر ادعا می‌کند که یکی از داوطلبان به مردم [منظورش جامعه دیاسپورای هزاره است] گفته است که رأی دادن به هر حزبی غیر از لیبرال‌ ها خیانت به عبدالرحمن خان محسوب می‌شود و خواستار "بازگرداندن" او شده است. عبدالرحمن خان با نسل‌کشی هزاره‌ها در اواخر دهه ۱۸۰۰ میلادی مرتبط است."

در گزارش آمده است که "جت فاگارتی، یکی از مقامات حزب کارگر استرالیا، در شکایت نامه‌ای به کمیسیون نوشته است: "نگرانم که دلیل استفاده داوطلبان حزب لیبرال از نام عبدالرحمن خان، آزار و ترساندن اعضای جامعه محلی هزاره باشد."

این مقاله را حتما بخوانید.

contact

نام

ایمیل *

پیام *