یکشنبه، دی ۰۹، ۱۴۰۳

پس از مرگش

روایت این است که مرد جوان هزاره که اخیرا بابت اینکه خانمش او را رها کرده و رفته با یک پیر مرد سفید آمریکایی ازدواج بکند، خودکشی کرده است. ظاهرا، نزدیکانش نیازی به اتوپسی ندیده اند. در طی ۲۴ ساعت آینده دفنش کردند. 

کسی که شاهد دفنش بوده به من گفت: " مراسم دفنش خیلی غم‌انگیز بود." من سرم را بلند کردم و به او نگاه کردم مثل اینکه ازش بپرسم: "خب، مسلماً غم‌انگیز است؛ انتظار دارید که اتفاقی که در آن کسی خودکشی کرده غم‌انگیز نباشد؟"

بعد از مکثی، او ادامه داد: ؛خصوصاً غم‌انگیز بود، خیلی عجیب و مشکوک هم بود، از برای خدا، ۱۷ ساله است، می‌دانی، گریه نکرد. او کنار مادرش ایستاده بود که خودش هم بسیار غمگین و حتی بی‌حس به نظر می‌رسید. هر دو بالای قبر ایستاده بودند. زل می زدند. قبری که دهان باز کرده بود و لحظه ای بعد پدرش را ببلعد. در آن لحظه از خودم پرسیدم، چرا گریه نمی کند؟ این غیرعادی بود و با فرهنگ ما هم‌خوانی ندارد، این را که همه ما می‌دانیم که باید در مرگ عزیزمان گریه کنیم." خانم جوان مکث کرد. بعد  شوهرش در حالی که بچه هایش مشغول آماده کردن کوله‌پشتی‌هایشان بودند و منتظر بودند تا والدین شان بحث را تمام کنند و بروند، ادامه داد: "فکر نمی‌کنم زن از نظر روانی پایدار باشد. شوهرش را من می‌شناختم، آدم درونی و مذهبی بود. مردی ساده که در تلاش بود تا شغل پیدا کند و زبان انگلیسی یاد بگیرد. من قبلاً او را ملاقات کرده بودم و آدم بسیار مهربانی بود."

بعد از مکثی شوهرش، خانم دوباره ادامه داد: "ما او را می‌شناسیم. او آدم شریف و بی غرضی بود. اما زن آدم خوبی نیست. کدام آدم عاقلی تصمیم می‌گیرد که به محض رسیدن به آمریکا شوهرش را رها کند. خانواده اش را فقط به خاطر ازدواج با یک مرد سفید‌پوست پیر و فرتوت از هم بپاشد تا زندگی بهتری داشته باشد؟ چطور می‌توان مطمئن بود که این مرد مسن، شخص درستی است؟ حتی اگر آدم خوبی هم باشد، آیا حاضر است برای آن زن و بچه هایش پول خرج کند؟ غیرقابل تصور است که او با یک مرد مسن که حتی پولدار هم نیست ازدواج کرده باشد. مرد سفید پیر در یک محله فقیر زندگی می کند و پنج بار هم ازدواج کرده است."

شنیدم که بچه ها خسته شده اند و از خاله‌ شان خواستند که آنها را از آن خانه پیرمرد سفید که اکنون مادرش با او زندگی می کند بیرون کنند . خاله قبول نکرده است. بچه‌ها پریشان و نگران هستند. آنها نمی توانند بیرون بروند چون احساس می کنند محله ناامن است..

پنجشنبه، دی ۰۶، ۱۴۰۳

Time of trauma

دیشب شنیدم که آن مرد جوان هزاره خودکشی کرده است. البته بعد از چندین بار اخطار که شاید خانمش تصمیمش عوض شود و برگردد. ظاهرا نه التماس و نه هم اخطار کارگر میفتند. 

اندک اندک فشار زندگی برایش قابل غیرقابل تحمل می شود. مدتی ترس دارد. ترس از اینکه مبادا اطفالش گرسنه بماند. آدم درونی بود. رفت و آمدش هم محدود بود، هم در اینجا و هم در افغانستان. اینجا اما بدتر.

حدود کمتر از یک سال است که با زن و چهار تا فرزند اینجا آمده اند. هر دو  زبان بلد نیستند. فشار اقتصادی دارند. زن و شوهر همیشه با هم درگیرند. این را حداقل فرزندانش بعد از مرگش گفته اند. 

گفتند که خانمش با یک مرد سفید پیر آمریکایی "جور" آمده و شوهرش را رها می کند. با یک دوستم که در رابطه صحبت کردم گفت خانمه elope کرده، یعنی از پیش شوهرش گریخته است. یک ماه پیش در خواست طلاق کرده و اخیرا، بچه ها را هم با خودش به خانه ای آن مرد سفید پیر می برد. مرد جوان در خانه تنها می مامد. مثل اینکه دنیا سرش فرو می ریزد. دچار مشکل روانی می شود. طاقتش طاق می شود. سرانجام، دو شب پیش به زندگی اش پایان می دهد.

حالا، همه دچار شوک اند اما بیشتر از همه آن خانم مطلقه و فرزندانی که نمیدانند بعد از چند ماه زندگی در آمریکا چه شد که به اینجا ختم شد.

سه‌شنبه، آذر ۲۷، ۱۴۰۳

ذاکره حکمت و یک داستان هزاره ستیزی در وزارت تحصیلات عالی

 من در مورد ذاکره حکمت که یک خانم هزاره و از غزنی است (نمیدانم از کجایی غزنی) قبلا خوانده بودم. امروز در صفحه فارسی بی بی سی مطلبی را در باره او خواندم. اول خوشحال شدم که نوشته اند "زنی از افغانستان." این به این معنی است که بی بی سی تازه متوجه حساسیت استفاده از برچسب "افغان" شده است. یعنی اینکه هزاره افغان نیست و هرکس از افغانستان افغان نیست. 
دوم اینکه حرف خانم حکمت در مورد حذف شدنش نسبت به تحصیل در ترکیه، مرا به یاد یک ملاقات با دکتور عسکر موسوی انداخت. فکر می کنم بهار 2007 بود، با یک دوستی که آن زمان در دانشگاه آمریکایی ها در کابل درس می داد، به دیدن دکتور موسوی رفتیم. فکر می کنم آقای موسوی آن زمان مشاور ارشد علمی در وزارت تحصیلات عالی بود. موضوع بورسیه های خارجی پیش آمد، دکتور موسوی گفت اخیرا لیستی از برندگان بورسیه هندوستان و دو سه کشور دیگر به دستش رسیده بود که حدودا 500 دانشجو باید پذیرفته می شدند. می گفت، وقتی به لیست نگاه کردم، دیدم جلوی بعضی شماره ها اسامی خط خورده اند. مثلا نام ها از مقابل  4، 7، 10، 15، 19، 22 و غیره حذف شده اند. گفت، از کسانی که این لیست را برایم تهیه کرده بودند پرسیدم، این اسامی چرا حذف شده اند. در پاسخ گفتند که اینها اجازه فاملی ندارند و به همین دلیل نمی توانند به خارج سفر کنند. گفت تقاضا کردم که آن لیست اصلی را به من بیاورید تا ببینم اینها کیستند. گفت وقتی لیست را نگاه کردم، دیدم که آن نام های که حذف شده اند و ظاهرا به دلایلی فاملی نمی توانند به خارج سفر کنند حسن، غلام عباس، فاطمه، زینب، قاسم و کاظم و غیره هستند. این افراد همه بچه ها و دخترهای هزاره ها بودند که از لیست خط خورده بودند. ظاهرا، همه مشکل فاملی داشتند.

فکر می کنم، داستان ذاکره حکمت هم یکی از این داستان هاست نه اینکه اسم او را به دلیل دختر بودنش حذف کرده بودند چون دختران بقیه اقوام اسامی شان هنوز در لیست بودند و آنها مشکل فاملی نداشتند و می توانستند خارج سفر کنند. این یک نمونه از ابعاد کلانتر هزاره ستیزی است که در طی 20 سال جمهوریت هزاره ها تجربه کردند که البته تازه نیست.

دوشنبه، آذر ۱۹، ۱۴۰۳

نژادپرستی پنهان: هزاره ستیزی به بهانه مچ گیری

من شنیده بودم که فرحناز فروتن هزاره ستیز جدی است اما باور نمی کردم. فرحناز بخشی از نفرت او علیه هزاره ها خانوادگی و ربط به گذشته دارد. در زمان جنگ های داخلی، پدر فرحناز مدت کوتاهی در غرب کابل در بند حزب وحدت بوده است. این داستان سر دراز دارد. بخشی دیگر نفرت فرحناز در دیاسپورا شکل گرفته است. این نفرت ها بعد از مراوده ها و شکست های مکرر نسبت به دلیل ناتوانی در کار (و حتی بدرفتاری) و عدم توانمندی کارهای سازمانی با هزاره ها در واشنگتن دی سی شکل گرفته است. بخشی دیگر آن دلیل قومی و مذهبی دارد.

تاجیک ها که حالا بخش زیادی از گروه داعشی و طالبان را تشکیل می دهند، از همان گروه های که فرحناز از آنها فرار کرده است برای او مسئله نیست ولی فاطمیون مسئله است. اینکه مسئله‌ی فاطمیون اصلا ربطی به او ندارد بسیار روشن است، این مسئله، مشکل مردم هزاره است. اما وقتی کسی مانند فرحناز فروتن با اطلاعات اندک و درک ناچیز از موضوع فقط در یک بازه زمانی مشخص برایش ربط پیدا می کند، نشان‌ دهنده یک نفرت عمیق از هزاره‌ها است. نحوه موضع‌گیری او، آشکار می‌سازد که نفرت و هزاره ستیزی چقدر بر ذهن او مستولی شده است. این نوع  نفرت و ستیزه قومی را نژاد پرستی پنهان covert racism می‌گویند. پست های فسبوکی هیچ چیز را ثابت نمی کند جز هزاره ستیزی و نژاد پرستی پنهان در ذهن او.

در واشنگتن دی سی و حومه یک کمیونیتی قوی و پرجوشی هزاره ها شکل گرفته است. تابستان سال جاری، در «میله قومی هزاره ها»، فرحناز را با لباس هزارگی دیدم. بچه ها و دختران هزاره با گرمی از او استقبال کرده و با او عکس یادگاری می‌گرفتند. اما اکنون که او از زیر پست نفرت قومی اش بیرون شده، فکر نمی کنم بعد از این او نه تنها استقبال شود بلکه طرد و حضور او در جمع هزاره ها ناخوشایند و اذیت کننده باشد.

جمعه، خرداد ۱۸، ۱۴۰۳

دانشنامه هزاره: چشم انداز یک تحریف

اخیرا شنیدم که دست اندرکاران دانشنامه هزاره دلیلی اینکه که چرا کشتار و قتل عام مردم هزاره، از ارزگان گرفته تا افشار، را در قالب جنگ تعریف و تشریح کرده اند گفته اند که ما نمی خواهیم مردم هزاره را "ضعیف" و یا قربانی جلوه بدهیم. این نگاه جالب است اما مشکلات جدی دارد. 

تصور کنید شما در تمام عمر نه بلکه برای چندین نسل قربانی بودید و هستید. سرانجام نسلی از شما از راه می رسد و تصمیم می گیرد که بابا، دیگر بس است. ما از این موضع و روایت قربانی بودن خسته شده ایم. ما می خواهیم تاریخ مان را طوری روایت کنیم که دیگر احساس ضعیف بودن نکنیم. پس چیزی که ممکن است اتفاق بیافتد این است: وقتی شما تصمیم می گیرید که تاریخ یک گروه قومی را ضعیف نشان ندهید پس حتما قوی معرفی می کنید چون حد وسط وجود ندارد. بنابراین، برای این کار، شما مجبورید به آن فجایج بشری که شما را ضعیف نشان داده اند و یا می دهند یا نپردازید و اگر هم پرداختید طوری آن فجایع را بیان کنید که "ضعیف" ظاهر نشوید. به این کار می گویند تحریف (distortion). 

من به دو نکتهء مهم و تبعات خطرناک این تحریف و یا "ضعیف جلوه ندادن هزاره ها" توسط دست اندرکاران دانشنامه را اشاره می کنم.

یک:
بگذارید با سوال مطرح کنم: نویسندگان و دست اندرکاران دانشنامه هزاره باید توضیح دهند که چگونه و با چه ضوابط و معیاری حقوقی و حقوق بشری به این نتیجه رسیده اند که نسل کشی و قتل عام های هزاره ها را از ارزگان گرفته تا افشار در قالب "جنگ" مطرح کنند؟ آیا آنها با بازماندگان قربانیان این قتل عام ها صحبت کرده اند و می دانند آنها چه درک و حسی از آن فجایع بشری دارند؟ بیشتر از یک قرن از نسل کشی هزاره ها در دوران عبدالرحمان خان می گذرد، دست اندرکاران دانشنامه با چه معیار حقوق بشری و اخلاقی به این نتیجه رسیده اند که در مورد آن قتل عام ها دست به قضاوت ببرند؟ در تیم دانشنامه، آیا افراد و یا تیمی از حقوقدانان حضور دارند که توانسته باشند در تشریح موارد نقض حقوق بشر با استناد به قوانین حقوق بشر بین الملل و سازمان های مدافع حقوق بشر در مورد مدخل های قتل عام های هزاره ها در ارزگان و افشار نظر دهند؟ اگر چنین افراد و یا تیمی وجود دارد، آیا آنها وجه انسانی قضیه قربانیان را چگونه توجیه کرده اند؟ آیا دست اندرکاران دانشنامه هزاره چنین حق و امتیاز اخلاقی را دارند که امروز به بیشتر از ۱۳۰ سال قبل بنگرند و تصمیم بگیرند که روایت از قتل عام های هزاره های را، که اکنون خاک شده اند، طوری ارایه کنند که هزاره های امروزی "ضعیف" و قربانی جلوه داده نشوند؟

دو:
می دانیم که هزاره ها مورد ظلم و ستم بی حد و حصری واقع شده اند و می شوند. قتل عام شده اند و به بردگی گرفته شده اند. آواره و کوچ های اجباری داده شده و می شوند. در طی دو دهه گذشته نیز تحت حاکمیت جمهوریت و اکنون تحت حاکمیت طالبان، هزاره ها بصورت سیستماتیک مورد حملات خونین در مکاتب، مساجد، سالن های ورزشی، سالن های عروسی، شفاخانه، خیابان و در هر جایی ممکن، قرار گرفتند. 

و همه هم می دانیم که در سالهای اخیر فعالیت های زیادی توسط دیاسپورای هزاره صورت گرفته است تا نسل کشی هزاره ها به رسمیت شناخته شود. اکنون این روایت سازی تیم دانشنامه و تحریف رویدادها می تواند درست در نقطه مقابل فعالیت دیاسپورای هزاره قرار گیرد و اینجاست که این روایت مشکل آفرین می شود. سد راه می شود. چون برای ضعیف جلوه ندادن هزاره ها، آنها را باید قوی نشان بدهیم و برای این کار، باید از ابعاد انسانی قضیه قربانی بودن  و یا ویکتیمهود (victimhood) هزاره ها چشم پوشی کنیم.

اینجاست که ما با ابعاد وحشتناک این نوع تحریف روایات روبرو می شویم. اکنون سوالی که مطرح می شود این است که آیا گروه دانشنامه هزاره ناخواسته علیه جریان داد خواهی برای شناسایی نسل کشی هزاره ها قرار نگرفته اند؟ آیا آنها واقعا از این مسئله آگاه اند که ممکن است در آینده دانشنامه ای را که آنها تهیه کرده اند/می کنند علیه هزاره استفاده نخواهد شد؟

بنابراین، خوب است که تیم دانشنامه اگر کار و فعالیت خود را ادامه دهند مسولیت تاریخ و حقوقی دارند که در روایت این گونه مسایل توجه بیشتری کنند و قبل از ادامه کار به سوالات مطرح شده در مورد این مسائل پاسخ روشن دهند.

مطلب مرتبط:
جدال بر سر دانشنامه هزاره و بحث هویتی هزاره

جمعه، فروردین ۱۰، ۱۴۰۳

جدال بر سر دانشنامه هزاره و بحث هویتی هزاره

دانشنامه هزاره
در اوج بحث ها روی دانشنامه هزاره در فضای مجازی، چند روز پیش، محفلی زیر عنوان نقد و بررسی این اثر در واشنگتن دی سی برگزار شد. من نیز در این محفل دعوت شده بودم. اما به دلیل کمبود وقت، نتوانستم همه ای حرف های را که در نظر داشتم در آن محفل مطرح کنم. در این نوشته تلاش می کنم به بعض نکاتی بپردازم که آن محفل نتوانستم به شکل مفصل بیان کنم. فکر می کنم این بحث ها تاثیر مستقیم بر شکل گیری هویت افراد و جامعه هزاره در عالم دیاسپورا دارد. 

فعلا در افغانستان، هزاره به حاشیه رانده شده اند. به عبارت دیگر، بی ربط (irrelevant) شده اند. سوالی که باید پرسیده شود این است که وقتی آدم ها و گروه های قومی از لحاظ سیاسی بی ربط می شوند، چه می کنند؟ چرا هویت آنهم در عالم دیاسپورا به یک دسکورس تبدیل می شود؟ آیا دسکورس هویتی یک نوع مقاومت در برابری بی ربطی سیاسی و حاشیه رانده شدن و به نحوی ابراز ربط بودن و موجودیت است؟ هرچند من در این نوشته بصورت مستقیم به این سوالات نمی پردازم ولی وقتی ما از هویت هزاره ها در وضعیت موجود سخن به میان می آوریم، می شود روی این سوال ها در کانتکست کلانتر و فراگیرتر فکر کرد.

تمام جر و بحث ها حول محور دانشنامه هزاره هم ارتباط تنگاتنگی با بحث هویت قومی هزاره ها در عالم دیاسپورا دارد. مهمترین سوال این جر و بحث ها هم این بوده است: آیا این دانشنامه توانسته است به سوالات هویتی هزاره ها پاسخ دهد؟ آیا این دانشنامه دانشنامه هزاره است؟

آنچه من از بحث ها دریافتم این است که منتقدان می گویند این کتاب (دانشنامه هزاره) مبرا از دو موضوع مهم است.

اول کانتکست: منظوراز کانتکست شرایطی و وضعیتی است که یک رویداد، ایده و یا حرکت را شکل می دهد و یا این رویدادها در آن شکل می گیرد. خیلی مدخل ها اصلا کانتکست مشخصی ندارند. مثلا، در مدخل "ائتلاف چهارگانه" (صفحه ۲۱۹) کانتکست بوجود آمدن این گروه ائتلافی مشخص نیست. معلوم نیست به چه هدفی و چرا این ائتلاف ها شکل گرفت. همینطور مدخل های دیگر، مثل ابن سینا، و افردای دیگر و مدخل های در مورد گیاهان. بصورت کوتاه، در نبود کانتکست، دامنه درک از رویداد برای خواننده محدود است.

دوم روایت: روایت عبارت بازگویی باورپذیر وقایع انسانی است. روایت یعنی روش و راهی برای ارایه مجموعه ای رویدادها که منعکس کننده ای دیگاه و ارزشها است، می باشد. روایت به رویدادها ساختار و فرم می بخشد و در نهایت به مردم دلایل فکر و عمل می دهد. در نبود کانتکست، روایت گم و ناپدید است. به همین خاطر است که مدخل های آدم ها، گیاه ها و رویدادها در کنار هم آمده اند اما مشخص نیست اینها چه رابطه اجتماعی، سیاسی و تاریخی با همدیگر دارند. البته نیاز هم نیست که با همدیگر ربط داشته باشند. حالا، ممکن است خود همین روایت نداشتن عمدی باشد که این خود می تواند به نحوی روایت تلقی شود. حرف اصلی کسانی که تا حال در مورد دانشنامه نقد نوشته اند این است که این دانشنامه روایت هزارگی ندارد. به بیان دیگر، این دانشنامه برای قوم هزاره نیست چون کانتکست که هویت هزاره معاصر در آن شکل گرفته است و روایتی که بر مبنای آن استوار باشد نادیده گرفته شده است. 

بستر شکل گیری هویت قومی هزاره

هویت یک امر سیاسی است. وقتی ما از هویت صحبت می کنیم از ابزاری نام می بریم که برای چارچوب بندی ادعاهای سیاسی و ترویج طرز فکری با در نظرداشت تحریک و جهت دهی کنش های اجتماعی و سیاسی در یک کانتکست کلانتر نابری ها و بی عدالتی ها و به منظور تمایز و تعلق پذیری گروهی و نهایتا به رسمیت شناختن و کسب قدرت استفاده می شود. وقتی ما از هویت هزاره صحبت می کنیم در حقیقت منظور ما هویت سیاسی و اجتماعی این قوم است. هویت قومی هزاره در یک بستر و زمان مشخصی شکل گیری و بازسازی شده است. تا دهه ۱۹۹۰، هزاره بودن و هزاره زیستن جرم بود. به نازلترین طبقه اجتماعی قرار گرفته بودند. در طول تاریخ از حضور اجتماعی و سیاسی به دلایل مختلف مستثنی و از حقوق برابر محروم بودند. طعنه نژادی خدا سگم را هزاره نکند گویایی این نگاه و برخوردها علیه هزاره ها بوده است. یعنی هزاره آنقدر پست است که حتی سگ شده نمی تواند چون به سگ می شود اعتماد و احترام کرد اما به هزاره نه. اما به مرور زمان جایگاه اجتماعی و سیاسی هزاره ها تغییر می کند. این تغییر از دهه ۱۹۸۰ شروع و نهایتا در دهه ۱۹۹۰ به اوج خود می رسد. برای اولین بار مزاری علنا می گوید که ما می خواهیم هزاره بودن جرم نباشد. بستر شکل گیری و بازسازی هویت سیاسی و اجتماعی هزاره ها در این دوره و با مقاومت جریان عدالت خواهی مزاری شکل گرفت. هر دانشنامه ای و تاریخی اگر برای هزاره ها و در مورد هزاره ها نگاشته شود، این کانتکست و بستر هویتی معاصر هزاره را نادیده بگیرد، تقریبا دست به انکار تاریخ هویت سیاسی و اجتماعی هزاره ها زده است. من اینجا به دو دلیل از بعد فرهنگی هویت قومی نام نمی برم چون بعد فرهنگی بصورت پیش فرض در نظر گرفته شده و دلیل دوم اینکه هویت های فرهنگی قابل تکثیر و تغییر اند. همین حالا پشتون های در خاک ایران/خاک افغان همجوار ولسوالی جاغوری زندگی می کنند که به زبان هزارگی صحبت می کنند. رسم و رواج شان هزارگی است. صنایع دستی زنان شان و دیزاین درون و بیرون خانه های شان هزارگی است اما پشتونند. این ویدیو را ببینید.

هویت قومی هزاره چیست و چگونه شکل گرفته است؟

تعریف معاصر از هویت قومی چه بصورت انفرادی و چه بصورت گروهی، این است که بنیاد آن را حس تعلق پذیری (sense of belonging) شکل می دهد و این حس تعلق پذیری بیشتر اجتماعی و سیاسی است. اگر بخواهیم از قومیت یک تعریف واضح ارائه کنیم چند چیز اصلی را به صورت عمومی در نظر بگیرم. و ان اینکه آگاهی و بیداری (awareness) و احساس افراد و اعضای یک گروه "ما" و اعمال رفتار آنها در پرتو این احساس و آگاهی نسبت به خود و دیگران. اگر بیشتر توضیح بدهم به این معنی است که یک فرد هزاره در قدم اول، حداقل درک و آگاهی از تاریخ جنوساید، قتل عام ها، بردگی، ظلم و حقارت هزاره ها داشته باشد. در قدم دوم، با برخورداری از این آگاهی و بیداری از تاریخ خود احساس و حساسیت (sensibilities) به افراد و اعضای جامعه "ما" را داشته باشد. باید احساس کند که کسانی دیگری هم هستند که مثل او تجربه مشابهی دارد. در قدم سوم، رفتار و کردار (attitudes and behaviors) این افراد مطابق با آن آگاهی و احساسش نسبت به گروه "ما" باشد. یعنی برای پایان بخشیدن رنج خود و اعضای جامعه خود اهتمام بورزد. البته توقع نداشته باشیم که هر فردی در جامع هزاره شامل این تعریف شود. ممکن است بعضی ها ظلم و تحقیر را تجربه نکرده باشد اما درک کافی از تاریخ و رنج هزاره داشته باشد. البته این را می خواهم بیان کنم که با اینگونه تعریف از هویت قومی نباید خطوط مرزی تعیین کنیم.

ممکن است با چنین تعریفی از قوم و قومیت هزاره می شود بستری برای هم پذیری ایجاد کرد و این خود می تواند حس تعلق پذیری در افرادی که تجربه مشابهی دارند ایجاد کند. فارغ از اینکه آنها را به گروه های مختلف قومی و مذهبی نسبت بدهیم.  مثلا هزاره های اسماعیلی ممکن است تجربه های هزاره های شیعی را داشته باشند. وقتی طالبان، در دوره اول، در آخر سال ۱۹۹۹ به دره کیان دست به کشتار زدند نپرسیدند شما کیستید و مذهب شما چیست. چون برای طالبان یک چیز مشخص بود: اینها چهره هزارگی دارند و بعلاوه سنی هم نیستند. گفتند هزاره اند و کافرند. بکشید. ممکن است این تعریف  شامل حال همهء هزاره های سنی نشود ولی ممکن است بعضی از آنها تجربه شبیه تجربه های هزاره های شیعی و اسماعیلی داشته باشند. بگذارید یک مثال بیاورم. من در این اواخر با خانمی مصاحبه کردم که میگفت وقتی جنگ های داخلی در کابل شروع شده بود، شاهراه همه بر روی هزاره ها بسته شده بودند. آنها یک هزاره سنی سرخ پارسا را با موترش کرایه کردند تا آنها را به طرف شمال انتقال بدهند. او می گفت وقتی در سرای شمالی رسیدیم، سربازان شورای نظار آمدند و جیغ زدند که اوه هزاره فلان و بهمان، تو هزاره آوردی؟ پایین شو! میگفت، سربازان شروع کردن به سیلی کاری راننده، در میانه سیلی های که بر صورت راننده فرو می آمد، راننده جیغ میزد که من هزاره نیستم، من سنی هستم. سرباز شورای نظار، دوباره فحش می داد که اوه هزاره فلان و بهمان به بینی و چشمانت نگاه کن که هزاره استی. ما شاهدیم که در این اواخر بعضی روشنفکران هزاره های سنی به مرور زمان حس تعلق پذیری نسبت به هزاره بودن و هزاره شدن پیدا کرده اند. من به این خاطر از روشنفکران هزاره های سنی نام می برم که برای اکثر هزاره های سنی هویت مذهبی شان اولیت دارد. نگاه آنها نسبت به هزاره های شیعی همان نگاه غالب سنی های پشتون و تاجیک است ک هزاره ها را رافضی می پندارند. در خیلی از جنگ ها (و در برخی مواقع شاید هم کشتار) علیه هزاره های شیعی، هزاره های سنی پیش قدم بوده اند.* ولی در میان آنها، هستند کسانی با افتخار می گویند که ما هم هزاره ایم و این "هزاره شدن" (becoming Hazara) یک چنین پروسه ای طولانی و وحشتناکی را طی کرده است. (من از کلمه هزاره شدن استفاده می کنم چون هزاره هنوزم هم در حال شدن است). بستر و کانتکست هزاره شدن دهه نود میلادی است و با جریان عدالت خواهی بابه مزاری رقم خورده است. الان گروه های کوچک و بزرگی در بدخشان و کسانی که در میان تاجیک ها ساکن هستند ترسی از بردن کلمه هزاره ندارند، با افتخار می گویند ما هم هزاره ایم. چنین چیزی ۲۰ یا ۳۰ سال پیش امکان پذیر نبود.

براساس آنچه گفته آمد، وقتی ما اگر چنین تعریف جامعی از هویت قومی هزاره داشته باشیم، نیازی نیست خط و نشانی تعریف کنیم. افراد و گروه های اجتماعی با تجربه مشابه و با آگاهی از تاریخ و با اعمال و برخوردهای مطابق با آن تجربه، یا بصورت انفرادی و یا گروهی، احساس تعلق پذیری کنند. وادار کردن دیگران و یا هزاره پنداشتن دیگران، ممکن است با مخالفت و پایداری افراد این گروه ها ختم شود. یاد مان نرود که خیلی از افرادی که برای هزاره ها کار کرده اند و می کنند مسلما هزاره نبوده اند اما آنها حس و درک هزاره بودن دارند. 

بازسازی هویت قومی:

نکته مهمی را که در باره شکل گیری و بازسازی هویت هزاره و پروسه هزاره شدن در دهه نود میلادی درنظر گرفت بعدی روشنفکری آن است. من تعجب کردم که دست اندرکاران دانشنامه چطور حجم بزرگ نشریاتی که باعث تولید دانشی که بنیانهای فکری-هویتی هزاره شدن را شکل داد نادیده گرفته اند. چه خوش مان بیاید یا نیاید، نشریه های امروز ما و عصر برای عدالت، بنیان های فکری و فرایند شکل گیری مفاهیم هویت قومی هزاره شدن و هزاره بودن را در جوانان آگاه هزاره آن زمان شکل داد. در کنار آن خیلی از نشریه های دیگری بودند که در این پروسه سهم گرفتند مثلا فصلنامه سراج که اکثر افرادی که در دانشنامه دخیل هستند نویسندگان و گردانندگان این نشریه بودند. جایی تعجب است که این قدر منابع که خود دانشنامه اند و منابع مهمی برای شناخت قوم هزاره در این دهه تولید شده اند نادیده گرفته شده است. 

از دانشنامه چه توقعی می رود؟

برای آنعده از هزاره های که تاریخ، هویت و روایت قومی مهم است دانشنامه نویسی را برابر با تاریخ نویسی می دانند. هر ملت و قومی تاریخش را برای خودش و به شیوه خود و دیگاه و درک از خود و تاریخ خود می نویسد. مثلا تاریخ آمریکا به شیوه های مختلفی روایت شده است. در کتاب های درسی، تاریخ آمریکا از دید آمریکایی های سفید، کریستوفر کلمبوس یک قهرمان است که قاره آمریکا که از آن بنام "جهان نو" یاد می کنند، را کشف کرد و اروپای های سفید که آمریکا را اشغال کردند از آنها منحیث نجات دهندگان بشریت و پیامبران مدنیت تعریف شده است. یک روز هم بنام کریستوفر کلومبس نامگذاری شده است که تعطیل عمومی است. این در حالیست که تاریخی که توسط بومی های آمریکا نوشته است کریستوفر کلمبوس را یک آدم ستمگر و گمراه و مهاجرین سفید اروپایی را قاتلان و غاصبان سرزمین های شان می پندارند که میلیون ها بومی را قتل عام کردند. تاریخ آمریکا از دید سیاهان آمریکایی، تاریخ بردگی، ظلم و بیدادگری است. یکی از دست اندرکاران دانشنامه در جلسه عرض کرد که ما دانشنامه را برای مخاطب جهانی تهیه کرده ایم. این ادعا مانند این میماند که توقع کنیم آمریکا تاریخش را نه برای آمریکایی ها و نسل های بعدی اش بلکه برای اروپایی ها، چینی ها و عرب ها بنویسد. منتقدین وقتی می بینند دانشنامه هزاره نه تنها به سوال های هویتی آنها پاسخ نداده است بلکه در پی اصلاح روایت های نادرست درباره مردم هزاره هم نپرداخته، دچار ناامیدی شده اند. از سوی دیگر، موافقین دانشنامه برای پاسخ دادن به ناامیدی خلق شده تلاش کرده اند طفره بروند. مثلا به دفاعیه هایی برمی خوریم که گفته اند “مخاطب ما جهانی است”. و گفته اند “ما کار ارزشی نمی کنیم.”

یکی از انتقادها نحوه روایت قتل عام ها از ارزگان گرفته تا قتل عام افشار است. نهادهای حقوق بشری بین المللی کشتار مردم بیگناه افشار را قتل عام تعریف می کند اما در دانشنامه، قتل عام افشار یک جنگ معرفی شده است که می تواند خیلی ساده گذری از آنچه در افشار رخداده است باشد. عنصر ذهنی و اراده افرادی که در افشار دست به قتل عام زده اند و با خون هزاره بر دیوار یادگاری نوشتند، نادیده گرفته شده است. تصور کنید که ما از یهودی ها بخواهیم که هولوکاست را برجسته نکنند، چون کلمه هولوکاست "ارزشی" است، به جایی اینکه بگویند هولوکاستی اتفاق افتاد، بگویند جنگ بود، یهودی ها هم در جنگ کشته شده اند. دلیلی ندارد که کشتار سیستماتیک یهودی ها را برجسته کنیم وقتی میبینیم ۷۵ میلیون انسان در جنگ جهانی دوم کشته شدند. بصورت مختصر، تاریخ یعنی روایت و روایت از حال خود و از آن خود کردن. امروزه، در میان دانشمندان علوم اجتماعی این امر بسی جا افتاده است که تاریخ همیشه سابجکتیو (subjective) نوشته شده است و می شود. متاسفانه دانشنامه نه تنها نتوانسته است تاریخ رنج انسان هزاره را آنطور که هزاره ها می خواهد روایت کند بلکه آن را مخدوش کرده است. 

پاورقی:

* در جنگ های کابل، هزاره های سنی در خط اول جبهات شورای نظار قرار داشتند و علیه حزب وحدت در غرب کابل و بعدا در دره غربند جنگیدند. اخیرا، یکی از فعالین اجتماعی هزاره های سنی در ۲۹همین سالگرد مزاری در حومه واشنگتن دی سی صحبت می کرد که از برادران هزاره سنی اش بارها شنیده است که گفته اند در خط اول جبهه علیه حزب وحدت جنگیده اند. او خاطره ای از آنها قصه کرد که گفته بودند، یک وقت بین شورای نظار و حزب وحدت آتش بس صورت می گیرد. هزاره های سنی در خط اول به دمبوره و آوازخوانی صفدرتوکی گوش میدهند. یک دفعه از جبهه مقابل که جبهه حزب وحدت بود صدای می شنوند که می پرسند، آهای شما هم هزاره هستید؟ می گوید، ما در جواب گفتیم، بلی. ما هزاره های دره پنجشیر هستیم. روایت است که دور اول سقوط بامیان، در صف اول گروه طالبان، افرادی از هزاره های سنی حضور داشتند. همینطور در دور دوم که خود شاهد بودیم. و نیز ادعا می شود که بعضی از آن انتحاری ها که در مرکزهای آموزشی هزاره ها در غرب کابل حمله کردند از هزاره های سنی بوده اند.

contact

نام

ایمیل *

پیام *