برنده جنگ روسیه و اکراین آمریکاست. دیروز بایدن مهمترین معامله صادرات گاز آمریکا به اروپا را امضاء کرد. آمریکا از خیلی وقت ها این را می خواست. با جنگ اکراین خیلی چیزها دستگیرش شد از جمه بازار انرژی اروپا.
یادداشت هایی پراکنده یک دانشجوی دکترای انتروپولوژی
شنبه، فروردین ۰۶، ۱۴۰۱
یکشنبه، اسفند ۲۹، ۱۴۰۰
ترامای زمانهء ما
امروز در واشنگتن پست خواندم که وزیر اقتصاد دولت قبلی افغانستان اوبر کار می کند تا مخارج خود و خانواده اش را فراهم کند. دیر یا زود باید این کار را می کرد. خیلی های دیگر هم مجبور خواهند شد راه او را دنبال کنند. مهاجرت و برکندن از جایی به جایی دیگر این تاوان را دارد.
شاید اینکه می گویند پول در آوردن را عیب نیست حتی اگر از نازلترین راه (کار) ممکن پذیر باشد فقط یک کلیشه است. حقیقت امر این است که در دنیای مدرن رو آوردن به هر کاری همراست با هزار عیب و طعنه. ممکن است برای مدتی آدمی با خودش کنار بیاید که هر کاری پیش آمد خوش آمد و هیچ عیبی نیست اما راست مطلب این است که در درون این تصمیم گیری و قناعت ساختن روح سرشار، انباری از اما و اگرها نهفته است که در گذر زمان به شیوه های مختلف مشکل روانی آشکار خواهد شد. جنبهء حقارت و ترامای آن نه تنها در یک نسل بلکه نسلها باقی خواهد ماند.
جمعه، اسفند ۰۶، ۱۴۰۰
آمریکا و ناتو مسئول مداخله نظامی روسیه به اوکراین
من قبلا اینجا به انگلیسی قضیه ریتوریک آمریکا نسبت به مداخله نظامی روسیه به اوکراین توضیح داده ام.
اما در مورد مداخله نظامی روسیه به اوکراین، خلاصه مسئله این است که تا حدی آمریکا و ناتو وضعیت اوکراین را به اینجا کشاند. اوکراین بیشتر از افغانستان متشتت و غیرمتحد است. شرق اوکران که اکثرا روس زبانند همیشه طرفدار روسیه بودند و غرب اوکراین که اوکراینی زبان هستند طرفدار غرب. جنگ از سالها قبل شروع شده بود اما با کمک آمریکا و اعضایی ناتو حالا به یک جنگ تمام عیار تبدیل شده است. در این میان تنها مردم اوکراین هستند که متضرر می شوند. بازی فرامنطقه ای آمریکا و ناتو ادامه خواهد داشت حتی به خون مردم بیگناه. ابعاد این بازی خطرناک خواهد بود هم برای روسیه و هم برای آمریکا و اعضای ناتو.
پوتین در سخنرانی دیروزش اخطار داد که اگر کسی و یا کشوری به مسایل اوکراین مداخله کند نابود خواهد شد. روسیه یکی از بزرگترین انبار کلاهک های هسته ای به شمار می رود. اگر پوتین منافع روسیه را در خطر ببینید، هیچ شکی نیست دست به سلاح هسته ای ببرد.
دنیا در دست چند تا احمقی است که نزدیک ترین دکمه برای شان همان دکمه سلاح هسته ای است. یاد تان است که ترامپ کره شمالی را تهدید می کرد که های دکمه را فشار می دهم؟ برای یک لحظه یک وضعیت خارق العاده ای را تصور کنید که ترامپ و پوتین با آن مواجه باشند، فکر نمی کنید این احمق ها دست به دکمه نبرند؟ هر فرد واقعگرا وقتی هر روز از خواب بلند می شود، مدیون این باشد که آنروز زنده است و هنوز کسی زمین را نیوک (nuke) نکرده است. در وضعیت بسا خطرناکی بسر می بریم.
پنجشنبه، اسفند ۰۵، ۱۴۰۰
دختران رباتیک
در باره این دختران رباتیک تعریف و تمجید زیادی صورت گرفته است اما کسی تا هنوز به این مسیله دقت نکرده است که آیا واقعا دختران رباتیک افغانستانی قادر به ساخت ربات هستند؟ برای ساخت و برنامه ریزی ربات تسلط بر ++C/C و برنامه python که جزء machine learning هستند نیاز است. بنا بر سن و سال این دختران، فکر نمی کنم آنها با این برنامه ها آشنا باشند و حتی اگر بلد باشند هم تنها یک برنامه قادر به راه اندازی یک سیستم نیست. شما نیاز به یک سری ابزارهای دیگری دارید که بتوانید کنترول بورد آنرا برنامه ریزی کنید. من هر وقت دیدم این دختران فقط با قطعات بازی می کنند، حتی یکی شان هم لپ تاپی در دست ندارند که نشان بدهند برای ایرور و یا تست از برنامه استفاده می کنند. از قطعاتی که اینها استفاده می کنند بخشی از اسباب بازی های بچه های زیر سن ۶ سال است.
من کمی در باره توانایی این دختران بدبین بودم. در این واخر به ابزارهای که آنها در مسابقات و نمایشگاه ها استفاده کرده اند دقت کردم، خصوصا به پارت های بهم وصل شده اند. دریافتم که تمام قطعات ساخته چین است و این دخترها تنها کاری کردند فقط آنها را باهم دیگر وصل کردند و با یک ریموت کنترول دستی که معمولا در بازی های کامپیوتری استفاده می شود آنرا کنترول می کنند.
حالا سوال اینجاست که چرا این دختران این قدر زبان زد خاص و عام در غرب شده است؟
جواب این است که وقتی شما از یک کشور مفلوکی مثل افغانستان باشید که به زن ها اجازه نمی دهد از خانه بیرون شوند هر کاری که شما را قابل رويت بکند سزاوار ستایش است حتی با یک جعبه از پیش ساختهء چینی.
سهشنبه، بهمن ۱۹، ۱۴۰۰
دچار اوهام تاریخی
در افغانستان، مردم بصورت تاریخی دچار اوهام بودند و هنوز هستند. همه به این فکر بودند که افغانستان از لحاظ ژئوپولیتیکی جایگاه منحصر به فردی دارد که قدرت های مثل آمریکا می خواهد آنجا را به پایگاه شان تبدیل کند. سرمنشا این اوهام به قرن نزده و رویا روی روسیه و انگلیس برمیگردد که معروف به "بازی بزرگ" است. کتابی در این زمینه نوشته شده است توسط Peter Hopkirk که بسا قابل خواندن است.
در سراسر قرن بیستم، مردم افغانستان خود و کشور شان را تقریبا از این نگرش دیدند و درک کردند. حتی در قرن بیست و یکم، هنوز خیلی ها بر اهمیت نگرش "بازی بزرگ" پافشاری کردند و اهمیت تاریخی افغانستان را بصورت تاریخی توجیه کردند. نمونه این نوع نگاه نادرست را می توان در مصاحبه حمدالله محب دید که گفته است تا آخرین لحظه او و غنی و حلقه ای خاص قدرت، باور نداشتند آمریکا افغانستان را ترک می کند. فکر می کردند افغانستان جایگاه مهمی در بازی های منطقه خواهد داشت.
حقیقت این است که افغانستان هیچ اهمیتی برای قدرت های غربی ندارد جزء ترس از تبدیل شدن کشور به پایگاه های گروه های تروریسی. حتی همان را هم تصمیم گرفتند از طریق درون (drone) از خلیج فارس کنترول کنند. موضوع زن و حقوق اقلیت ها فقط یک جوک است. نه جو بایدن و نه سیاستمداران دیگر به این چیزها باور دارند و نه هم روی این هزینه خواهند کرد. آنها فقط اسباب مهمی خواهد بود برای روزی که اگر نیاز ببینند دوباره مداخله بکنند.
شنبه، بهمن ۱۶، ۱۴۰۰
زباله های آمپراطور
عزیز هزاره با یک ایده نابی می خواهد با آمپراطور طرف شود. او قرار است ۲۰ تن زباله های بازمانده از سربازان آمریکایی را از اطراف میدان هوایی بگرام جمع و به طرف آمریکا بفرستد. این محموله سنگین ممکن است یک سال یا بیشتر طول بکشد و قرار است از افغانستان به بندر کراچی و بعد به طرف خلیج فارس، اقیانوس هند و سرانجام مسیر آنلانتیک را طی کرده تا به آمریکا برسد. فکر می کنم ایدهء قشنگی است. این زباله ها بازمانده های پروژه "جنگ با ترور" است که توسط جورج بوش ایجاد شد و تا حال ادامه دارد هرچند از افغانستان خارج شده است اما طالبان دامنه گسترش یافتهء از این جنگ است. در خیلی موارد این جنگ با ترور خشونت را دو برابر کرد و حتی به بعضی از گروه های تروریسی امکانات بیشتری میسر کرد. نمونه اش همین طالبان. تمام تجهیزات و امکانات را به آنها سپردند.
سهشنبه، بهمن ۰۵، ۱۴۰۰
عسکر موسوی
یکشنبه، دی ۱۹، ۱۴۰۰
افغانستان مادر تناقض ها
مسخره گی روزگار را می بینید؟ طالبان گفته است که فیض الله جلال را به این خاطر بازداشت کرده که مردم را علیه نظام تحریک می کرده. به این کلمه "نظام" کمی درنک کنید، لطفا. یک گروه جنایتکار و تروریست ادعای نظام می کند و از مردم هم می ترسد که مبادا علیه استبداد شان بایستند. آدم می ماند واقعا چه بر سر مردم آمده است. شما در هر کجایی دنیا وقتی دیدید همه چیز روبراه است و اگر خواستید کمی خود را گیچ و منگ کنید، آنگاه به افغانستان فکر کنید. افغانستان مادر تناقض هاست. جایی که عقل آدم از کار میفتد.
شنبه، دی ۱۸، ۱۴۰۰
لذت بودن در کوه
جمعه، دی ۱۷، ۱۴۰۰
از اومیکرون
این گونه تازه وایروس را که اسمش گذاشته اند "امیکرون" یا omicron خیلی گسترده است. من دیروز تست آنتیجن دادم. امروز نتیجه اش آمد منفی. بعد سه ایمیل پشت سر هم گرفتم که نوشته بود نتیجه تست مثبت است. ایمیل های که از دیپارتمنت صحت رسیده به من تاکیده کرده که کووید دارم باید برای 5 روز قرنطین کنم. امروز صبح رفته بودم چند جایی از جمله ورزشگاه. خیلی بد شد. فکر می کنم نباید داشته باشم چون هیچ نوع علایمی کووید را ندارم جز از دست دادن مزه و بو. البته آنها هم بر می گردد. فردا باید دوباره بروم تست بدم. شاید یک جایی اشتباه شده.
سهشنبه، دی ۱۴، ۱۴۰۰
زندگی زیر سلطه طالبان
به پشتو صحبت می کند، با موهای دراز و کلاه بر سر و قیچی بر دست می خواهد اسلام محمدی به سبک قبیله ای خودش را پیاده کند. در این پاین توضیح داده که این آدم دزد بوده. قیافه این آدم به دزد می خورد؟ ممکن است ولی این توضیح از طریق تویت تلویزیون ملی فقط ماستمالی خشونت های طالبان است نه چیزی دیگر چون این کانال اکنون به یک پایگاه پروپاگاندی طالبان تبدیل شده است.
— RTA Pashto (@rtapashto) January 4, 2022
یکشنبه، دی ۱۲، ۱۴۰۰
ضرورت استفاده از وی پی ان (vpn)
شنبه، دی ۱۱، ۱۴۰۰
عمران خان تا حدی درست گفته
مردم به حرف های عمران خان واکنش نشان دادند. پاکستان یا ایران هرچیزی بگویند واکنش برانگیز خواهد بود. اما از حقیقت نگذریم، حرفهای عمران خان و مقایسه بین کابل و پیشاور تقریبا درست است. او گفته است که لطفا احترام بگذارید، پشتون ها نمی خواهند فرزندان شان مکتب بروند. مثلا گفته است پیشاور با مناطق مرزی که همه ساکنان آن پشتونهاست فرق دارد. کابل هم همینطور. راست است. اگر دقیق نگاه کنیم، تنها در پیشاور است که زنان را در خیابان ها می بینیم. در افغانستان فقط در کابل و بزرگ شهرها و آنهم جاهایی که تراکم جمعیت غیرپشتونی است زن دیده می شود. در مناطق و شهرهای کوچک مثل گردیز، جلال آباد، قندهار و لوگر زنان در انظار عمومی ظاهر نمی شوند. قریه ها و جاهایی دور افتاده مناطق پشتون را که نمی شود حتی رویش فکر کرد. از این جهت، عمران خان درست فرموده است. بگذارید پشتون همانطور که می خواهند زندگی کنند ولی خوب عمران خان اشتباه هم می فرماید. افغانستان تنها پشتونها نیستند که زندگی می کنند. تاجیک و هزاره و بقیه اقوام هم هستند و می خواهند فرزندان شان درس بخوانند و زنان شان را بگذارند کار کنند. مشکل این است که یک عده پشتون متعصب می خواهند افکار قبیله ای شان را بر اقوام دیگر تحمیل کنند. حداقل، پشتون ها با خود شان کنار بیایند و بخواهند برای خود زندگی کنند. بگذارند بقیه زندگی عادی داشته باشند.
جمعه، دی ۱۰، ۱۴۰۰
پرنویسی آخر سال
من فقط آخر سال پرنویس می شوم. خیلی دوست دارم هر ساعت یک چیزی بنویسم. شاید دلیل اش این باشد که دانشگاه تعطیل است و من از درس و بحث کمی دورم و فرصت برای نوشتن پیدا می کنم آنهم به فارسی. وقتی درسها شروع می شود، من فرصت کمی به فارسی نویسی پیدا می کنم. فارسی نویسی که هیچ حتی فارسی فکر کردن و خواندن را هم کم میارم. این یادداشت را می نویسم به این امید که این سال ۲۰۲۲ سال پرنویسی و پرفکری ای برای همه باشد.
فارسی نوشتن برای من خیلی سخت شده بود. حالا کم کم عادی می شود و یا بهتر است بگویم آن عادت وبلاگ نویسی فارسی دهه اول قرن بیست و یکم را دوباره باز می یابم.
پنجشنبه، دی ۰۹، ۱۴۰۰
نامه به یک نامعلوم
امروز برای او نامه نوشتم. مقاله اش را خواندم. مرا برد به کور کوچه های کارته سخی و به آن نانوانی لب کوچه. امیدوارم بخواند و جوابی دهاد. سالها پیش وقتی کابل بودم او را یک بار در یک کافی شاپ که توسط مشینیرهای آمریکایی اداره می شد دیدم. قدی بلند، موهایی دراز سیاه و چشمان براق و متنفذی داشت. یک بار نگاه کردم. با خودم فکر کردم حتی نگاه کردن بر او کار اشتباهی بوده است. سخت از نگاهش ترسیده بودم. نمیدانم اصطلاح سره آن چیست ولی به هزاره گی میشود "قبغده،" تقریبا یعنی زیر چشمی نگاه کردن. او به من قبغده کرد. شاید من هم آدم ترسناکی بودم. آن روز از او ترسیدم. بعدها شنیدم در دانشگاه آمریکایی ها رفت و آمد دارد. ببینم، اقبال این نامه تا چه حد خواهد بود.
چهارشنبه، دی ۰۸، ۱۴۰۰
سقوط یک سوشالایت
امروز بعد از ظهر وقتی شنیدم گیلین مکسویل (Ghislaine Maxwell) منحیث دلال سکس دختران نابالغ مجرم شناخته شده است رفتم سراغ انترنت دیدم یک عالم در موردش نوشته شده است. سخنرانی تدتاک او را دیدم، مصاحبه هایش را شنیدم و خواندم. بعد رفتم جریان دادگاهی و مصاحبه های جیفری اپ اشتین را دیدم، متوجه شدم که یک جایی کار از همان آغاز مشکل داشته است.
گلین کودکی سختی داشته است، حداقل این چیزی است که تا حال بهش اشاره شده است اما در این مورد که او منحیث یک زن در میان مردان قدرتمند چقدر آسیب پذیر بوده و اینکه در دام یک ابله مستبد میفتد، چیزی ننوشته اند. زندگی او پر از رمز و رازی است که فقط اینجا و آنجا در موردش صحبت شده است. فقط اطلاعات کمی در مورد کودکی و جوانی او میدانیم اما این را نمیدانیم واقعا از دهه نود به بعد وقتی پدرش در یک حادثه رمزآلود غرق شد و بعدا با جفری اپ اشتین معرفی شد دقیقا بر او چه گذشت. یک نکته ای ظریفی در مقاله ای در سایت بی بی سی ذکر رفته است و آن اینکه گلین در جوانی تمام کوشش را کرد تا خدمت پدر مستبدش را بکند و بعد هم با اپ اشتین معرفی شد دقیقا در خدمت یک مستبد دیگر اما دلال و سوء استفاده جو از دختران نابالغ قرار گرفت.
حالا او که 60 سال سن دارد قرار است بقیه عمرش را در زندان بسر ببرد. ورجینیا گیوفری به مجله نیورک گفته است که کار گیلین شنیع تر از پریدیتورهای سکسی دختران نابالغ بوده است. حالا او با خودش بنشیند و با جزییات شرح این ماجرا را بیان کند که کجایی کار مشکل داشت تا ما حداقل بفهمیمم این خانم جذاب چطور در دام چنین بلای افتاد که انجامش به زندان منتهی شد.
به ادامه توهم "خانه"
خانه یک توهم است. خانه می تواند هر کجا باشد. ما خانه ابدی نداریم جزء گور. همانجا هم ابدی نیست. میهن که ما برش خانه میگویم یک مفهوم انتزاعی ملی گرایانه و سیاسی است. این ها برساخت مرزبندی های فرهنگی و سیاسی جهان مدرن است. یک نگاهی به این مرد مراکشی، ابن بتوته، بیاندازید، ببینید این آدم از کجا به کجاها سفر نمی کند. در طی بیشتر از سه دهه، هرجاه می رود آنجا را خانه اش انتخاب می کند. در خاطره اش فقط در یک جایی می نویسد که دوری از پدر و مادر سخت بود. جز آن چیزی از فرهنگ و دیار و چیزهای لوکسی که ما امروز می نویسم او سخن به میان نمی آورد. ما هم می توانیم ابن بتوته مدرن باشیم. آنچه در افغانستان بود از دست رفت. دیگر فکرش را نکنیم. افغانستان برای مان وطن نخواهد شد. در طی ۱۰۰ سال آینده، اگر طالبان و پشتون های انتحصارگر افغانستان را جایی غیرقابل سکونت نکنند، تغییرات محیطی آنرا فراهم خواهد کرد. در طی ده سال آینده اگر در هزاره جات خشکسالی به همین منوال ادامه پیدا کند، شاید همه از قریه های شان کوچ کنند.
سهشنبه، دی ۰۷، ۱۴۰۰
توهم "خانه" و "وطن"
حقیقتا چیزی بنام "خانه" و "میهن" و یا "وطن" وجود ندارد و بصورت تاریخی وجود نداشته است. این ها توهمات مرزبندی های سیاسی جهان مدرن است که در دو صد سال اخیر توسط اروپایی ها ایجاد شده است. آنها از هر طریقی برای جوامع شان جامه دوختند برای انحصار فرهنگ، زبان و مهمتر از همه مردم. تا همین اوایل قرن بیستم، کشورهای در خاورمیانه و آسیا و خیلی از این مرزهای که امروز است وجود نداشت.
این را به این خاطر نوشتم که بگویم ما انسانها همیشه مهاجر بودیم و مهاجر خواهیم بود. اجداد مان از آفریقا سفر کردند، رفتند آسیا، خاور میانه و بعضی رفتند طرف اروپا. بهر دلیلی امروز و فردا مهاجر خواهیم بود، یا به دلیل جنگ و یا دلیل کمبود منابع و تحولات محیطی.
بدینسان، بهتر است اندک اندک توهم "میهن" و "وطن" پرستی را از ذهن مان دور کنیم. اینها برساخت سیاست های ملی گرایانه و انسان ستیزانه است که ما را به اقلیمی منحصر می کند که دیگر بصورت فزیکی در آن قرار نداریم. مشخصا، اینجا منظورم مردم هزاره است. ما از سرزمین های مان خیلی وقت هاست راند شده ایم. افغانستان برای مان فقط یک تعلق فزیکی است. بقیه تعلقات و احساسات مان را با خود می بریم هر جا باشیم. به همین خاطر است که من شخصا سالهاست از افغانستان بریده ام. جز صورت فرهنگی، چیز دیگری از آن سرزمین در من وجود ندارد. تا حال، هر جایی بودم، آنجا را خانه برگزیده ام.
شنبه، آذر ۰۶، ۱۴۰۰
باز
امروز به این شعر حافظ برخوردم، این نوع تصویر سازی فقط در توان حافظ است:
بردوختهام دیده چو باز از همه عالم
تا دیده من بر رخ زیبای تو باز است
چهارشنبه، شهریور ۱۰، ۱۴۰۰
باور کردنش سخته
آمدند، بلی، آمدند سرانجام، لشکر خون آشام و غارتگر و تباهگر. این را می شد حدث زد از همان وضعیت رو به وخامت در ماه مه و جون، ماه جولای که به اوج خود رسید. حالا می گویند ارتش کشور جنگ نکرد. با دست بسته چطور می شود جنگ کرد؟ این پیر خرفت و اطرافیان فاشیستش نمی گذاشتند جنگ صورت بگیرد. اکثر کسانی که می خواستند جنگ کنند و علیه هجوم طالبان بیاستند کنار گذاشته شدند. آنها را قبل از اینکه به سن بازنشستگی برسند بازنشسته کردند و بعضی های دیگر را تغییر و تبدیل کردند و بعضی ها هم از کار برکنار شدند.
حالا می شینند دنبال تیوری پردازی می گردند. سقود دولت حتمی بود فقط این نارسیسیست مریض دو پا را در یک موزه کرده بود. نمی گذاشت اردو جنگ کند. خیزش های مردمی را سرکوب کردند. اصلحه ندادند مبادا که فردا روز بلای جان شان شوند ولی همین آدم ها ظاهرا از سقود دولت به دست طالبان راضی بودند. این است زمانه ما و خلاصه داستان.
پنجشنبه، مرداد ۰۷، ۱۴۰۰
اکبر خراسانی
سال ۲۰۱۱ در کالج برای اولین بار با کارهای اکبر خراسانی آشنا شدم. مصاحبه ای او را در یوتیوب به زبانی اوکراینی/روسی دیدم. این شعری پاین از اوست. داستان مهاجرین در کل اما داستان مهاجر انسان هزاره بخصوص داستان این شعر اکبر است. این شعر را باید با صدای خود اکبر شنید، چند بار، تا به عمق معنی که لحن و نوا آنرا برای فهم قابل دسترس می کند، پی برد. من را خیلی تحت تاثیر قرار داد. همان حس را امروز داشتم که بعد از ۱۰ سال دوباره این مصاحبه اش را دیدم و این شعر را چند بار شنیدم.
خوار شدم،
زار شدم
در روز روشن تار شدم
زهری چکید در گوش من
ربود عقل و هوش من
سنگ ها فتاد،
کوه ها فتاد بالای من
ریزه ریزه گشت جانم،
استخوانم
سیلی آمد،
مرا برد،
غرق آن دریا شدم
ناگاه به خود آمدم،
دیوانه و رسوا بودم.
امروز در تویتر دیدم که اکبر عکس بصیر را نقاشی کرده. به یادش افتادم. نمیدانم کجاست اما میدانم رنج مهاجرت او رها نکرده، همینطور که ما را رها نکرده. رفتم سراغ مصاحبه او و این شعر را چند بار شنیدم.
جمعه، خرداد ۲۸، ۱۴۰۰
یادی از مامای از دست رفته ام
آن زمان که امنیت بود و زمین مثل امروز گرم نشده بود، همه جا سبز بود، آب از هرجای سرازیر بود، همه سیر بودند چه انسان و چه حیوان. نمیدانم از آن همه سرسبزی چیزی باقی مانده است یا نه اما در خاطرات من جلگه، جایی بود که ماماهایم زندگی می کردند، جایی که مزارع و سبزه زارهایش همه جاه را پوشانیده بود، آب از هر جایش سرازیر بود، جویبارهایش هنوز از غرش و قلقل آب پر بود، در چمن زارها و جلگه هایش دختران زیباروی قدم میزدند. همه چیز خوش بود و طربناک. من هر جایی که مادرم میرفت او را دنبال می کردم. او چندین برادر داشت. آنها تکیه گاه کلانی بود برای مادرم. احساس تنهایی نمی کرد. هرگاه با پدرم دعوا می کرد، سراغ برادرانش را میگرفت. آنها پشتیبان مادرم بودند. رمضان که ما برش "ربضان" می گفتیم، پسر برادر مادرم بود. او دیروز بر اثر حمله قلبی در قریه از دنیا رفت. ما او را مامای می گفتیم. مادرم او را "چِم اَمَّیْ" می گفت. اگر زنده بودی قلبش می شکست چون ربضان را زیاد دوست داشت. همیشه میگفت "ربضان چم امی یه، نشانی برار مه یه." آن نشانه برار "اَمَّیْ" دیروز رخت بربست.
ربضان قدی بلند، ابروهای پرپشت، صورت کشیده و جذابی داشت. به گفته ایرانی ها او آدم با ریش و بروت حسابی بود. یک دانه دو دانه تار نبود، صم صحی ریش و بروت داشت. به همین خاطر، او را "ربضان بلوچ" هم می گفتند. آدم مهربانی بود. در کودکی یک بار کسی مرا در بازار دیبه اذیت کرد. رفتم به او گفتم که مامای مره فلانی زد. مرا گرفته برد پیش مادر و پدر آن بچه، گفت اگه امدفه نسیم را غرض بگری از خود بوگی از مه نه. از آن روز به بعد کسی مرا اذیت نکرد. سیب جمع می کرد به مادرم می داد که ببر برای بچایت. روابطش با پدرم خوب نبود. البته پدرم با هیچکس روابطش خوب نبود. همه ما از این جهت رنج می بردیم. ربضان آدم مهربان و خوش برخوردی بود. از او سه بچه و دو دختر به جا مانده اند. آرزو می کردم او را روزی از نزدیک ببینم و در بغل بگیرم. چه افسوس شد آرزوهای که هرگز تحقق نیافت! چه افسوس دنیایی که آدم ها در آرزوها می زیند و می میرند!
من باید برگردم آن قطعه سوزناک و غمگین "عبور از ماسه ها" را به یاد "چِم اَمَّیْ" مادرم حوا چندین بار بشنوم تا روح و روانم را از ماسه ها عبور دهم.
دوشنبه، خرداد ۲۴، ۱۴۰۰
آیا تظاهرات در آخر هفته در آمریکا بی فایده است؟
فکر میکنم بعضی ها فهم و درک درستی از جامعه و فرهنگ آمریکا ندارند. چیزهای ادعا میکنند و می نویسند که درست نیست، فقط برای خود شان جذاب است اما واقعیت ندارد. من جرئت و اعتماد به نفس این دسته از مردم را می ستایم اما فهم و شعور شان را نکوهش میکنم به این خاطر که دیگران را مسخره می کنند که روز آخر هفته تظاهرات کرده و وقت شان را هدر داده اند. می خواهم بگویم که نه خیر، غلط می فرمایید. چرا؟ بگذارید با استناد و چند سوال توضیح بدهم.
آیا تظاهرات در آخر هفته در آمریکا بی فایده است؟
نه خیر. خیلی هم تاثیرآور است. بزرگترین تظاهرات در واشنتگتن دی سی و سراسر آمریکا در روزهای آخر هفته صورت گرفته است و می گیرد. به این دلیل که آخر هفته روزهای تعطیلی است و جمعیت تظاهرات انبوه تر می شود. رسانه های تصویری و چاپی روزهای آخر هفته را گوش به زنگ هستند و حتی بعضی وقت ها گزارشگران در اطراف کاخ سفید و مقابل کانگرس پرسه می زنند. کلان ترین تظاهرات در روزهای آخر هفته صورت گرفته است. از آن جمله می شود به چند تای آنها اشاره کرد:
۱) "تظاهرات سرتاسری زنان" شنبه، ۲۱ جنوری ۲۰۱۷ - تعداد شرکت کننده: پنج و نیم میلیون نفر
۲) "تظاهرات سرتاسری زنان" شنبه، ۲۰ جنوری ۲۰۱۸ - تعداد شرکت کننده حدود ۲ میلیون نفر
۳) "تظاهرات سرتاسری برای زندگی ما" شنبه، ۲۴ مارچ ۲۰۱۸ - تعداد شرکت کننده حدود دو میلیون
۴) "تظاهرات سرتاسری برای علم" شنبه، ۲۲ اپریل ۲۰۱۷ - تعداد شرکت کننده: حدود ۱ میلیون نفر
۵) "تظاهرات فلسطینها" شنبه، تاریخ ۲۹ می ۲۰۲۱ - تعدا شرکت کننده: تقریبا ۱۰۰۰ نفر.
این ها فقط چند نمونه است، خود شما لیست تظاهرات در آخر هفته را در اینترنت بگردید. حتی می توانید روزهای آخر هفته اطراف کاخ سفید بروید ببینید در روز چندین گروه برای راهپیمایی صف می کشند. به این لیست نگاه کنید، اکثر راهپیمایی های هفته های آینده در روزهای شنبه و یکشنبه تنظیم شده است.
آیا کاخ سفید و کانگرس در روزهای آخر هفته تعطیل است؟
نه خیر! بر اساس روزنامه واشنگتن پست، رئیس جمهوران آمریکا چیزی بنام روز تعطیلی ندارند. برای آنها، همه روزهای هفته روزهای کاری اند. حتی روزهای که در سفر یا بیرون از کاخ سفید به هر دلیلی حضور دارند کارمندان کاخ سفید کار می کنند، گزارش لحظه به لحظه (از رویدادهای داخلی و خارجی و حتی از ماحول کاخ سفید) تهیه می کنند و به رئیس جمهور تلگراف می کنند.
هم چنین، برای قانون گذاران، روزهای آخر هفته، شلوغ ترین روزهای کاری است چون موکلین (constituents) اکثرا روزهای آخر هفته از وکیلان و نمایندگان شان دیدن می کنند. من خودم دو سال در واشنگتن دی سی کار کردم و عملا گروه های کوچکی از این موکلین را به دفاتر اعضای کانگرس هدایت کردم. اتفاقا، آخر هفته تنها روزهای است که اعضای کانگرس تماس مستقیم با مردم و موکلین شان پیدا میکنند در حالیکه در وسط هفته مشغول جنگ و جدل و سیاست بازی های درون حزبی اند. اینکه صدای اعتراض هزاره ها را کسی شنید یا نه یک موضوع جداگانه است.
پیشنهاد من این است که بهتر است یک مقدار حساس باشیم، به اطلاعات و احساس درونی (gut feelings) زیاد اعتماد نکنیم. این نوع اطلاعات و برخوردها سبب سوء تفاهم می شود و ما را از همدیگر دور می کند. به امید آنروزی که جرئت و اعتماد بنفس همراه شود با فهم و شعور جمعی.
سهشنبه، خرداد ۱۸، ۱۴۰۰
به گلوله بستن مردم چرا؟
آخر شلیک کردن بر مردم ملکی و بیگناه بدخشان چرا؟ معترضان حتی اگر با سنگ و چوب شیشه های ساختمان دولتی را شکستانیده باشند و حتی آتش بر ساختمان شعله ور کرده باشند نیروهای دولت حق شلیک را ندارند. هیچ دلیل نمی تواند خشونت دولت اشرف غنی را توجیه کند. حادثه بدخشان نشانه استیصال حکومت غنی است که در واپسین روزهایش رسیده است. جگر آدم خون می شود از اینکه نه دولت به مردم بیگناه رحم می کند و نه هم تروریستانش. دولت که وظیفه اش مصئونیت جان مردم است حالا مردم را سلاخی می کند.
دوشنبه، خرداد ۱۷، ۱۴۰۰
نسل کشی علمی
فهم بعضی از قومگرایان و راسیست ها آنقدر پیچیده و تلطیف ناپذیر است که قتل عام هزاره ها را نمی خواهند بپذیرند. به گفتهء خود شان می خواهند نسل کشی هزاره ها را علمی درک کنند. شما با این تیپ از آدم ها با هر نوع منطقی وارد بحث شوید عبث است. چون نه آنها قانع می شوند و نه به حرف کسانی دیگر جز خود گوش می دهند.