هزاره ها همیشه با یک هژمونی تاریخی مقابل بوده و هست. این تهدید را همیشه باید به عنوان یک پدیده ذاتی نگریست. هژمونی در برابر هزاره ها در هر شرایط ممکن سر برمی آورد. این را همیشه باید منحیث طبیعت دوم (second nature) در نظر گرفت. به این معنی که هزاره ها همانطور که از باد و بوران سرد زمستانی در کوهستان های هزاره جات در امان نیستند از هژمونی تاریخی هم در امان نیستند. حمله سربازان حکومتی بر مردم بیگناه و عادی بهسود چنین امری را برای ما تداعی می کند. برای حکومتی که حالا طالبان بر گلویش زانو زده است و آخرین نفس هایش را می کشد، هیچ دلیل نمی تواند مبنای حمله به مردم بیگناه هزاره در بهسود باشد جزء تحمیل هژمونی تاریخی که همیشه توسط حکمرانان قبایل حاکم برای سلطهء بیشتر و رانده شدن مردم هزاره از بطن جامعه به اجراء در آمده است. هزاره ها چیزی از دست نخواهند داد که اگر سربازان شان را از جبهه های جنگ در اردو فرا بخوانند. بگذارند این دولت زودتر سقوط کند تا اینکه منتظر بنشینند و روز شماری کنند.
skip to main |
skip to sidebar
یادداشت هایی پراکنده یک دانشجوی دکترای انتروپولوژی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
contact
فوتوبلاگ
soundcloud
Blog Archive
-
▼
2021
(61)
-
▼
ژانویهٔ
(17)
- بقا در برابر هژمونی تاریخی
- و این خیابان پایان ناپذیر
- the Orwellian world
- یافت شده: شعری از گوته
- خرده هویت ها و مشکلات نظریه جهانی حقوق بشر
- سیستم مقصر است نه افراد
- استدلال معیوب که منجر به بی عدالتی می شود
- به ایدیولوژی تمرکز کنیم نه فرد
- چیزی بنام "نژاد" وجود ندارد
- در باره موضوع زهرا موسوی
- و کسانی که لکنت دارند
- پناپتیکان اسلامی
- وقتی دموکراسی می میرد
- سیر قهقرایی
- وبلاگ عزیز!
- کشف مارکس
- فهم مخدوش از وقایع
-
▼
ژانویهٔ
(17)
0 comments:
ارسال یک نظر