دوشنبه، خرداد ۰۳، ۱۴۰۰

روایت رنج انسان هزاره

من اندک اندک بدبین می شوم به دیدگاه های افراد نسبت به مرگ و زندگی. به این بدبین می شوم که می گویند هرچقدر هم که ما را از بین ببرید دوباره بلند می شویم و قویتر از گذشته. این نوع نگاه شاعرانه و رمانتیک به مرگ، ما را از واقعیت امر (که مرگ پایان زندگی است) دور می کند. این نوع دیدگاه به زندگی، مرگ را یک امر انتزاعی و غیرحسی جلوه می دهد دقیقا شبیه تصویری که مذهب  از زندگی ترسیم می کند: یک موجودیت موقتی و تا حدی خیالی. این نوع نگاه ما را از این دور می سازد که مرگ پایان همه چیز و نابودی کل است.

به این بدبین می شوم که ظاهرا هیچ گزینهء دیگری وجود ندارد برای بیان رنج انسان هزاره. شاعرانه ساختن مرگ و نابودی انسان ما را از حقایق روزگاری که در آن میزییم دور می سازد. کشتار دختران جوان را با استعاره بیان می کنند. انسان هزاره درخت نیست که بریده شود و دوباره از نو سبز کند. بلی، درخت ها را می برند، تنه های بزرگ و پوسیده آن به زمین میفتد و سالها بعد جایی آن نهالهء دیگر سبز می کند، آنهم اگر پایمال نشود. مشکل اینجاست که دختران مکتب سیدالشهدا درخت نبودند، آنها نهال های بودند که نیاز به مراقبت و پرورش داشتند. آنها رفتند و دوباره سبز نخواهند کرد. در بستری که آنها رسته بودند خراش و زخم عمیقی ایجاد شده است که هر نهالی سر برآورد نیرومند نخواهد بود.

برای بیان کشتار و خشونتی که نمی شود آن را به زبان گویا بیان کرد نباید از استعاره های شاعرانه و بدیهی سازی کار گرفت. همانطور که کلمه "شهادت" برای نابودی حیات خوب نیست استعاره های شاعرانه هم برای ترسیم فجایع انسانی درست نیست. فجایع باید با زبان عریان و ساده بیان شود. 

من از این نگران و بدبینم که رمانتیزه سازی و شاعرانه جلوه دادن مرگ و نابودی انسان هزاره ممکن است منجر به هنجارسازی بیشتر خشونت و مرگ شود. به این نگرانم که به مرور زمان فجایع هولناکی که امروز انسان هزاره متحمل می شود عادی سازی می شود و جایی شوکه و خشم در برابر جنایت را بی حسی و بی تفاوتی می گیرد. میترسم از آن روزی که قتل و کشتار هزاره دیگر هیچ کسی را تکان ندهد. 

1 comments:

Unknown گفت...

مثل همیشه زیبا و خوب می نویسی نسیم. عاشق نوشته هایت هستم

ارسال یک نظر

contact

نام

ایمیل *

پیام *