سه‌شنبه، بهمن ۱۶، ۱۴۰۳

ابراهیم نبوی

بعضی خاطره ها بصورت غیرمنتظره وارد افکار روزانه آدم میشه بدون اینکه شما اندک سعی فعالانه در سپردن و یا یادآوری آن تلاش کرده باشید. خاطره ای از ابراهیم نبوی یکی از اینهاست. باری، من با دوستان دی سی ام در یکی از یکشنبه ها به بازی فوتبال رفتیم. مهدی و یونس و فاطمه هم بودند. وارد بازی زمین شدیم. یونس مرا به ابراهیم نبوی معرفی کرد. دست دادیم. آدمی با جثه کمی کلفت و قد متوسط و موهای خاکستری و خوش برخوردی بود. قول گذاشتیم که باهم ببنیم. اما هرگز اتفاق نیافتاد.

دانشنامهء طنز نوشته بود. تابستان سال گذشته، چند تا از دوستان او را مهمان کردند. من نتوانستم شرکت کنم. از قول دوستان، ابراهیم نبوی در آن ضیافت گفته بود، من وقتی تاریخ طنز در افغانستان را می نوشتم، متوجه شدم که طنزنویسان آن کشور همه هزاره اند و کسانی اند که بعضی های شان را من میشناسم.

یاد و خاطره او گرامی باد.

contact

نام

ایمیل *

پیام *