۱۳ شهریور ۱۴۰۴

برآورده کردن توقعات آدم های سفید

چند روز پیش، شریف سعیدی در باره کتاب پنجم فیاض دولتزی در سویدن نوشته بود و اینکه چطور مورد استقبال قرار گرفته است. این بریده از صفحه سعیدی است:

فیاض دولتزی از بلخ افغانستان است. ده یازده سال است که در سویدن زندگی می‌کند. در رسانه‌های سویدن حضور دارد. در رادیوها روزنامه و نشست‌های ادبی گپ و گفت و قلم و قدم دارد. رمان پنجم او گوساله، ماجراجویی سه ابلیس نام داشت که با اقبال بزرگ خوانندگان مواجه شد. این رمان را من به یک نفس خواندم و هنوز شخصیت‌هایش گاه پیش چشمم گاه بر زبانم هستند. سه کودکی که نخست با شاشیدن و ریدن روی بستر خود در بلخ نقطه مشترک پیدا می‌کنند بعد با خس‌دزدی رفیق می‌شوند بعد با بُز و گوسفند و حیوانات سکس می‌کنند بعد اسلحه می‌خرند و سرانجام مهاجر می‌شوند و شخصیت اصلی به استکهلم می‌رسد و در تنهایی آنقدر جلق می‌زند که کیرش پوست می‌دهد. بدترین اتفاق برای شخصیت اصلی هم این است که کشف می‌کند برادر بزرگش با مادرش خوابیده و او فرزند برادر بزرگ خود است.

غربی ها، منظورم در کل سفید هاست، یک تصویر وحشتناکی از افغانستان و مردمش دارند. آن تصویر اینه که مردمان آن سرزمین آدم های عجیب و غریبی هستند. آنها سادیست، مازوخیست، پیدوفایل، سگ که هیچ چه به خواهر برادر و مادر و پدر و بلآخره هر سوراخی پیدا کنند داخل می کنند. آدمکشند. جنایتکارند. بی رحمند. در آن سرزمین ارزش های مدرن انسانی اصلا رخنه نکرده. شما هر کار ادبی که از این منظر قالب کنید مورد توجه و عنایت مردمان سفید غربی قرار خواهد گرفت نه به خاطر شاهکار ظرافت های بدیع ادبی بلکه به این خاطر که توقع و پیشفرض های سفیدها را برآورده کرده اید. بلی، من نگرانم. نگران اینکه این نوع کتابها استریوتایپ های آدم های غربی را عمیق تر و تیز تر نکند.

0 comments:

ارسال یک نظر

contact

نام

ایمیل *

پیام *