امیر خواهرزاده ام ده ساله است و کلاس ششم. معنی شهروند را ازم می پرسه. میگه معنی اش چه می شه.
گفتم بستگی داره از چه زاویه ای به معنی شهروند نگاه کنی. قبل از اینکه ما شهروند شویم و باشیم ما آدمیم. بعد وقتی دولت ها می خواهد آدم ها را تابع خود بکنه یک سری سیستم های مطیع آمیز و کنترلگر را روی آدم ها تحمیل می کنند تا آنها را مطیع و سربزیر بسازند. به این معنی که نه تنها که مالیاتش را سر وقت بده بلکه اگر دولت خواست دست به خشونت و جنگ علیه یک ملت دیگر بزنه از اون بخواهد برای دولت بجنگه و خلاصه ابزاری دم دستی دولت باشه. این یعنی شهروند خوب از نگاه دولت.
از نگاه بانک ها و دنیای کورپورت شهروند خوب کسی است که بیشترین مصرف را انجام میده.
می پرسه: "چه جوری؟"
مثلا، از منظر بانک ها و شرکت های غول تو وقتی با پاهایت بری مکتب شهروند خوب نیستی. (این مستقیم به درخواست امیر ربط داره چون چند روز پیش از مادرش خواسته بود که برش یک اسکوتر برقی بخرد). چرا؟ چون تو یک آدم صحتمند هستی. وقتی یک اسکوتر می خری، بانک ها و شرکت های که آن اسکوتر را تولید کرده اند خوشحال می شوند. پولی که بابات و یا مامانت بدست می آورند مستقیم به جیب بانک دارها میره. جیب آنها چاق تر میشه و جیب مامان و بابا خالی تر. بعد این هم آخر قضیه نیست. وقتی تو مصافت 15 دقیقه پیاده روی از خانه تا مدرسه را با اسکوتر میری، به مرور زمان چاق می شی، تنبل تر می شی، بی حوصله تر می شی، بعد یک روز ممکن است چون سنگین شدی اسکوتر از کنترلت خارج بشه و یا بشکنه و بیفتی روی زمین. ممکن است دو سه جایی بدنت بشکنه. تو مجوری بری دکتور، یک عالم پول باید بابت جراحی و طبابت بپردازی. اینجا دیگه تنها بانک ها و شرکت ها نیستند که خوشحالی می کنند و تو را بهترین شهروند می پندارند، بلکه شرکت های داروسازی، شرکت های بیمه، شفاخانه ها، و دکتورها و شرکت های که قرار است برای بهبودی تو مواظبت کنند، همه بهره می برند چون تو باید بابت همه این مصارف پول بپردازی که البته به دوش مامان و بابات میفته. در این مرحله، تو میشی بهترین شهروند.
آه راستی، یادم رفت اضافه کنم. تو بعضی وقتا به سودا و نوشیدنی های گازدار و غذاهای جانک و فست فود که همه غیرصحی اند چون پر از شکر و چرب و نمکند علاقه مندی. اینها باعث می شود تو مریض بشی. مشکل قلبی و یا دچار دیابت و ده ها نوع مریضی دیگر بشی. هرچه زیادتر از آنها صرف کنی، نه تنها شرکت ها دوستت دارند بلکه دکتورها، بیمارستان ها، شرکت های داروسازی، خلاصه همه دوستت دارند. چون تو داری به آنها پول میدی و مشتری آنها میشی.
میدانی بدترین شهروند برای این بانک ها و شرکت های غول کیه؟
امیر: "نه. کیه؟"
آدم صحتمند. کسی که نیاز به آنها ندارد. کسی که با پاهاش میره مدرسه. کسی که روزانه حداقل یک دو ساعت فوتبال می کنه. کسی که به جای سودا، آب و یا چای می نوشه. کسی که به جای برگر، پیتزا، چیپس و غذاهای جانک و فست بود، غذای مامانش را نوش جان می کند.
همانطور که در صفحه ام می بینم، آرامشی که نمیدانم از رضایتمندی است یا گیجی روی چهره نقش می بنده. میگم، عزیزم، من باید برم. باهش خداحافظی می کنم.
0 comments:
ارسال یک نظر