۳ آذر ۱۴۰۴

بررسی دوباره پرونده مهاجرین در آمریکا

امروز رویترز گزارش داده که بنا بر یادداشتی که رویترز آن را دیده دولت ترامپ به وزارت مهاجرت آمریکا گزارش داده که تمام پرونده های مهاجرینی که در زمان دولت بایدن به آمریکا پذیرفته شده اند و وارد آمریکا شده اند بازبیینی صورت بگیرد. این دستور ممکن است شامل 233 هزار مهاجرینی شود که که بین جنوری 2021 و فیبروری 2025 وارد آمریکا شده اند. 

این خبر خبری بدیه به این خاطر که قبلا دولت ترامپ سقف پذیرش مهاجرین را به حداقل رسانده بود. مثلا در سال 2026 سقف پذیرش 7500 نفر است که آنهم فقط سفیدهای آفریقایی جنوبی اختصاص داده شده است.

در طی دو سال تحقیق میدانی در واشنگتن دی سی من با کسانی برخوردم که بین دو سال تا هفت سال پرونده های شان تحت بررسی بوده اند. اکثر این بررسی چند لایه اند. مثلا مهاجرینی که از ترکیه آمده اند اول توسط سازمان های دولتی و غیردولتی ترکیه مورد بررسی و بازبینی صورت گرفته بود. در مرحله دوم توسط یوان اچ سی آر و مرحله آخر هم توسط سفارت آمریکا و دستگاه های امنیتی مثل USCIS  و Homeland Security. یعنی مهاجرین قبلا تمام مرحله ای بررسی و بازبینی بیش از انتظار را طی کرده اند. معلوم نیست این برنامه ضدمهاجرتی می خواهد دنبال چه بگرده و چه سوراخ سمبه ای را بپالد که قبلا دیده نشده اند. 

حالا مشخص شد که کسانی نزدیک به چهارسال است منتظر دریافت گرین کارت خودند و هنوز دریافت نکرده اند دلیل اش برنامه ضد مهاجرتی است که قرار است دولت فعلی روی دست بگیرد.

۲ آذر ۱۴۰۴

اسباب خشم: مصادره سرزمین های هزاره در غزنی

 یک گزارش در اطلاعات روز در باره مصادره سرزمین های هزاره ها در غزنی منتشر شده است. این قسمت از گزارش را که من اینجا آوردم خون آدم را به جوش می آورد. هزاره ها هنوز که هنوز است نتوانسته اند آن بیداری و هوشیاری تاریخی نسبت به شیادی، حقه بازی و بمبوزل قبیله ای را یاد بگیرند. هنوز که هنوز است به قول و تعهد آن عده از همدستان دزدهای که اموال شان را مصادره کرده و می کنند می خواهند اعتماد کنند و آنها را "وکیل" انتخاب کنند تا از حق آنها در برابر دزدانی که خودشان همدستند دفاع کنند. هنوز که هنوز است به دشمنی که جز به بیرون راندن و از بین بردن مردم هزاره فکر دیگری نمی کنند می خواهند اعتماد کنند. وای براین سطحی از ساده لوحی! 

آخر چطور می ممکن است که انسان هزاره امروز به چنین پختگی نرسیده باشد؟ چطور ممکن است هزاره برود وکیلی از درون دزدان و غاصبان سرزمین شان انتخاب کنند از حقوق آنها دفاع کنند؟  این آنقدر ساده لوحی بنظر می رسد که حتی نمی شود جوک به شمار آورد.

بهرحال، در این قطعه ی از گزارش شما نه تنها به لایه های ضخیم اذیت و آزار هزاره ها متوجه می شوید بلکه به شگردهای اخاذی از طریق حقه و فریب و جلب اعتماد یک گروه آسیب پذیر را متوجه می شوید.

«وکیلان مشکوک؟»

در فیصله‌نامه‌ی دادگاه ویژه‌ی طالبان برای جلوگیری از غصب زمین و استرداد زمین‌های غصب‌شده، افزون بر سه نماینده‌ی مردم نوآباد، نام‌های «عبدالحکیم قیومی» و «مسیح‌الله امیری» نیز به‌حیث وکیلان مردم ذکر شده‌اند. آنان پس از آن وکیل تعیین می‌شوند که این دادگاه طالبان از مردم می‌خواهد تا یک «متکلم» را تعیین کنند: «قیومی و امیری را هم یکی از کارکنان دادگاه ویژه‌ی [طالبان] برای ما پیشنهاد کردند. هر دو پشتون‌تبار، از میدان‌ وردک و از نزدیکان محمدانور مدثر اند.» نام‌های آنان هم در فهرست وکیلان مدافع وزارت عدلیه‌ی طالبان وجود دارند.

آنان با باشندگان نوآباد به توافق می‌رسند تا در ازای پیگیری دعوای‌شان، یک ‌میلیون و 750 هزار افغانی دریافت کنند. باشندگان نوآباد هم تعهد می‌کنند که این مبلغ را طی سه قسط می‌پردازند. یک منبع توضیح داد: «قسط اول در شروع کار بود، قسط دوم در جریان دعوا و قسط سوم هم در ختم دعوا. 700 هزار آن در دو قسط پرداخت شد. قرار شد قسط سوم را پس از اعلام حکم دادگاه و مطابق شرایط حکم پرداخت کنیم.» عبدالحکیم قیومی و مسیح‌الله امیری اما یک روز قبل از اعلام حکم دادگاه ویژه‌ی طالبان برای جلوگیری از غصب زمین و استرداد زمین‌های غصب‌شده به نوآباد می‌روند: «پس از نماز شام، برخی از نمایندگان را جمع می‌کنند و می‌گویند که دعوا به نفع مردم تمام شده و متباقی 475 هزار افغانی قسط آخر را هم بپردازند. آنان نیز می‌پردازند و امیری و قیومی شبانه به سمت کابل می‌روند. فردا که در دادگاه حکم خوانده شد، همگی حیران ماندند.»

یکی از منابع ذی‌دخل تأیید می‌کند که عبدالحکیم قیومی و مسیح‌الله پس از صدور حکم، از وکالت دعوای نوآباد استعفا کرده‌اند. بااین‌حال، به ادعای او، آنان در هماهنگی با محمدانور مدثر، عمدا از پیشرفت دعوا به نفع مردم، «غلط» گزارش می‌داده‌اند؛ «همواره به ما می‌گفتند که ما برنده هستیم و احتمال برد را هم 97 درصد می‌خواندند. ما به این دروغ‌ها باور کردیم و دفاعیه و دادخواهی به موقع و جدی تهیه نتوانستیم.»

۳۰ آبان ۱۴۰۴

عشق بازی به جای جنگ

این عنوان مطلبی در پولیتکو است اما ترجمه اش باید این باشه: ممدانی و ترامپ دست به دامن محبت بردند نه جنگ.

خوب مشخصه. آقایه که ماشاالله با مغز گنجشکی اش نزدیکه کشور و اقتصادش را به گ.ه بکشه حالا آمده می خواهد از همان درخشش و فروغ زهران عزیز کمی نصیبش شود. می خواهد کمی رنگ آدمیت بگیره. عجیب تر آنجایی است که بنده ناخدا میگه من و ممدانی نظرات مان شبیه همه. خصوصا در مورد مقرون به صرفه بودن زندگی در نیویورک. (اصلا دیگه انرژی زهرخند نمانده).

۲۳ آبان ۱۴۰۴

زندگی انسان هزاره با "اگر" گره خورده است

در افغانستان زندگی انسان هزاره با "اگر" گره خورده است. مثلا گوش مان پر است از این جملات و اظهارات:

اگر پشتون یک چند صباحی ما را آرام بگذارد.
اگر امسال کوچی نیاید. اگر کوچی ها کشتزارها، مزارع و چراگاه ها را از بین نبرند.
اگر گوسپندان کوچی علف های ما را نخورد امسال زندگی خوب خواهد.
اگر اوغانا امسال اذیت نکند.

وقتی انسان هزاره هر صبح از خواب بلند می شود و با این اظهارات و نگرانی ها روزش را شروع می کند در حقیقت بیانگر یک وضعیت "بلاتکلیفی" است. این وضعیت حکایت از این دارد که انسان هزاره فاقد توانایی انتخاب است. هر خورشیدی که روی بام انسان هزاره با "اگر" بالا بیاید نشانگر این است که در ذهن انسان هزاره یک تصور شک، تردید و "نامعلومیت" نقش بسته است و بدینسان زندگی روز مره انسان هزاره تبدیل به یک سفر می شود که مملو از مسیرهای غیر قابل پیشبینی است. 

به بیان دیگر، اگر زندگی را یک سفر بپنداریم، انسان هزاره چندان کنترلی روی انتخاب مسیر را ندارد. به قول معروف، هرچه بادا باد. عنصریت انتخاب یک سناریوی ذهنی است اما ذهن انسان هزاره با "اگر" نامعلومی و بلاتکلیفی همراست.

۲۱ آبان ۱۴۰۴

کوچ اجباری ساکنان هزاره غزنی

زندگی برای هزاره ها در افغانستان همیشه با یک "بیم" همراه است. وقتی هزاره باشی و در افغانستان زندگی کنی همواره یک دلهره و ترس در پس ذهن خانه کرده است. تو هرچه و هرقدر هم از خودگذری نشان بدی و جانت را فدایی کشورت کنی، هنوزم یک بیمی در افق زندگی دارد ذهن تو را اذیت می کند. آن بیم این است: "اگر پشتون ها ما را آرام بماند."

این بیم اگسیستانسیال است. به این معنی که فقط وجود و بودن تو را هدف قرار می دهد. در ادامه کوچ های اجباری هزاره ها از خانه و قریه ها و سرزمین های شان، اخیرا گروه تالبان به هزاره های منطقهء نوآباد غزنی که بیشتر از 12 هزار نفر در آن زندگی می کند هشدار داده اند که یا از منطقه کوچ کنند، یا دوباره خانه های خود را باز بخرند و یا اجاره بدهند. تالبان آن منطقه را اماراتی اعلام کرده اند. هر جایی که هزاره زیست کنند همانجا امارتی اعلام می کنند. این رویه فاشیزم قبیله ای است. برای هزاره ها همیشه سه شرط می گذارند. هزاره ها از این عدد سه هرگز نتوانسته اند بیرون آیند.

در سال 1998، وقتی تالبان مزار را اشغال کردند و بعدش قتل عام هزاره ها را راه انداختند، سه شرط گذاشتند: اخراج گروهی از افغانستان، گرویدن به سنی اسلام، آماده ای مرگ. تالبان هم قتل عام راه انداختند و هم اخراج اجباری گروهی را. بنظر می رسد که آن فاشیزم قبیله ای به همان سیاق سابق ارابه اش را به حرکت آورده است.

برای هزاره ای که هنوزم در حال چشیدن شیرینی پیروزی تیم فوتسال افغانستان است این یک قطرهء تلخی در کام شان می ماند. مانند موج سرما یا ضربه فیزیکی ناگهانی در شکم که ناگهان شادی و لذت بخشیدن را قطع می کند و جایی آن را ترس و درد فرا میگیرد. فعلا هزاره ها در چنین وضعیتی قرار داند.

برای هزاره آرامشی واقعی وجود ندارد.

۱۹ آبان ۱۴۰۴

معنی دیگری "قومی نسازید"

آنهایی که میگه دستآورد تیم فوتسال زیر 17 سال را --که اغلب بازیکنانش هزاره اند-- "قومی نسازید" منظورش اینه: هزاره را فراموش کنیم. زیاد هزاره هزاره نکنیم.

یک دختر هزاره با یک پشتون ازدواج کرده بود. مسیله هزاره را در میان گذاشتم، گفت ما دیگر از آن مرز گذشتیم. دیگر هزاره هزاره نمی کنیم. یک دختر هزاره دیگر را میشناسم که با یک پشتون ازدواج کرده، تحقیقش را روی زنان "افغان" انجام می ده. پرسیدم چرا روی زنان هزاره انجام نمیدی که یک عالم هیجان داره. گفت ما هزاره هزاره نمیکنم.

انسان زدایی هزاره آنقدر عمیق و آنقدر گسترده است که گاهی هزاره ها وقتی در مرزهای قومی و هویتی قرار می گیرند به جایی اینکه موقعیت درستی را انتخاب بکنند، دچار عدم اعتماد بنفس می شوند، علیه قوم و هویت خود حرکت میکنند، کاری که به انسان زدایی، تحقیر، به حاشیه راندن هزاره ها را بیشتر می کند.

۱۸ آبان ۱۴۰۴

مولانا

خیال او چو ناگه در دل آید
دل از جا می‌ رود الله اکبر

مولانا هم چه دل نازکی و قشنگی داشته و آها مهمتر از همه چقدر زبان و بیان دل آرای داشته. استفاده الله اکبر در مصرع دوم بیانگر این است که استفادهء عامیانه این عبارت که امروزه در میان مردم ما رایج است حتی در زمان مولانا هم به همین بیان و معنی امروزی استفاده می شده است. 

۱۶ آبان ۱۴۰۴

سران قبایل جنوبی: حق پشتون ها در فوتسال کجاست؟

بعد از سفر موفقیت آمیز اعضای تیم فوتسال زیر 17 سال به ولایت های جنوبی سران قبایل تصمیم گرفته اند که به دولت تالبان شکایت رسمی ببرند. به گزارش اوریاخیل وطنمل، فعلا حدود 300 نفر از موسفیدان و سران قبایل جنوبی در راه سفر به کابل اند تا حداکثر انزجار شان را از نبود مردان غیور پشتون در تیم فوتسال را بیان کرده و همزمان تقاضا کنند تا حق پشتون محفوظ بماند.

یکی از سران قبایل که خود را شینگارخیل پرروخی معرفی کرد به خبرنگار فرستاده شده در محل گفت که ما حرف پاروک اعظم (منظورش فاروق اعظم بوده) را به یاد داریم که گفته بود "ووه بیدره امی بچای هزاره دایکندی به کانکور راه داده میش چرا استه. ووی چرا امی بچای پشتون از کندهار و لوگر و هلمند حقش زایع میشه؟." وی اضافه کرد که حرف ما اگر شنیده نشود بیکار نمی شینیم.

۱۵ آبان ۱۴۰۴

توتیم سازی تیم فوتسال زیر 17 سال

زهرا درست میگه. هر امری و حرکتی از طرف هر گروهی و قشری که منجر به فراموشی و نامریی سازی (invisibility) بیشتر زنان افغانستان شود باید اعتراض کرد و جلواش ایستاد.

بعضی ها ممکن است بگن خوب خودت در غربی و زندگی راحت داری و نمی گذاری مردم افغانستان یک کمی لحظه ای خوشی داشته باشند. این نوع دلیل آوردن گمراه کننده است چون وقتی میگن "مردم" پیش فرضی شان "مردها"است. فعلا، فوتسال، خوشی و هیجان فقط در عالم مذکر اتفاق میفته. سوال اینجاست که در آن دنیای خوشی و هیجان زنان در کجا قرار دارند؟ اگر هستند، آنها کجایند؟ کسانی که از چنین روایتی حمایت می کند ناخودآگاه در جبههء حمایت از گروه تالبان میفته اما بعضی های دیگر عملا از فرصت استفاده می کنند و تبلیغات و پروپاگندا به نفع گروه تالبان راه انداخته اند. بیشترین سوء استفاده را لابی گران تالبان می کنند.

تیم فوتسال زیر 17 سال حالا تبدیل به توتیم (totemization) قدرت نمایی گروه حاکم شده اند. آنها را مثل اشیایی دیدنی از این ولایت به آن ولایت، از این شهر به آن شهر به نمایش می برند تا گروه حاکم از این طریق کسب مشروعیت بکنند و افغانستان را گل و گلزار نشان بدهند. در برابر چنین سفیدسازی باید ایستاد و نوشت و حرف زد. 

پسر هزاره را لونگی به سرش می گذارند و عکس می گیرند و تبلیغات می کنند که چه؟ می خواهند بگن که ما به هزاره ها حق و حقوق قایلیم؟ این در وضعیتی اتفاق میفته که هزاره ها اکنون کاملا به حاشیه رانده شده اند. توتیم سازی این بچه های جوان بنام قهرمانان ملی و "افغان" نه تنها به فراموشی بیشتر هزاره ها کمک می کند بلکه رغبت برای دادخواهی و حقوق برابر را در اذهان هزاره ها کمرنگ می کند چون چنین کاری که تالبان الان با بچه های تیم فوتسال انجام می دهند اغوا کننده است. وقتی هزاره های به حاشیه رانده شده می بینند که بچه های فوتسال هزاره در میان مردم پشتون در جنوب مورد استقبال قرار می گیرند خواهی نخواهی به این باور دل خوش می کنند که شاید وضعیت هزاره ها خیلی بد نباشد. شاید تالبان و پشتون ها اینقدر بدجنس نباشند.

غافل از اینکه این کارها اصلا بخشی اناتومی حکومت های فاشیستی است. برای مشروعیت خود از هر امر اغواکننده ای دریغ نمی کنند. حتی آنها را خلق می کنند. مثلا، چند هفته پیش، انترنت را قطع کردند. دو روز بعد وقتی دوباره برگرداند، مردم از خوشی در خیابانها ریختند و جشن برپا کردند. حکومت های فاشیستی قومی مثل تالبان، مشکل خلق می کنند و دوباره خود شان حل می کنند.

نگرانی زهرا را هم در همین چارچوب دید. تالبان با توتیم سازی اعضای تیم فوتسال زیر 17 سال چه می خواهند؟ مگر جز مشروعیت سازی و به حاشیه راندن بیشتر زنان و اقلیت های قومی مثل هزاره ها چیزی دیگری در میان است؟

بخشی تلخی از این توتیم سازی این است که دقیقا 132 سال قبل، همین بچه های که امروز در ولایت های جنوبی منحیث قهرمان به نمایش فرستاده می شوند، اجداد شان منحیث برده به بازارهای جنوب به فروش می رفتند. این دو رویداد تاریخ را نباید فراموش کنیم.

۱۴ آبان ۱۴۰۴

گزارش از سفر تیم فوتسال در پکتیا و خوست

سفر تیم فوتسال زیر 17 سال--که اغلب بچه های هزاره اند--به پکتیا و خوست مورد استقبال بزرگی از مردم قرار گرفت. گفته می شود که ده ها هزار نفر در بازار اصلی پکتیا و خوست از ساعت 6 صبح تا ظهر منتظر دیدن تیم فوتسال افغانستان بودند. به محضی ورود اعضای تیم فوتسال، جبارخیل که با سه پسرش از قریه کرخیل برای دو ساعت منزل زده بودند خود شان را بالای بام دکان رساندند تا چهره های تیم فوتسال را بهتر ببینند. وقتی جبارخیل چشمش به اعضای گروه تیم فوتسال افتاد یک دفعه با دنیای بی باوری و حس اندوهناک و یاس که از سر و صورتش می بارید, با صدای بلند گفت، "ووگوری! دا خو تول هزاره گان دی" و ادامه داد "ولی دا تالبان اجازه ورکوی؟ دا خو افغانان نده، دا هزاره گان دی." 

خبرنگاری که در محل رفته بود نظرات شرکت کنندگان را جویا شد. بدون استثنا همه اظهار ناامیدی و حتی خشم کردند که چرا به "هزاره گان" اجازه داده می شود که فوتبال کنند و برای افغانستان لقب قهرمانی آسیا را بیارند. یکی از شرکت کنندگان اظهار کرد "ایخو بی خی قبول نیست اوه بیادر. سی کو اینا کلش هزاره گان است." 

در اخیر، شرکت کنندگانی که برای جشن و خوش آمد گویی قهرمانان آسیا آمده بودند همگی دست بهم کرده به یک تظاهرات گسترده دست زدند. یکی از شعارها که بیانگر وحدت ملی و پویایی کشور را بیان می کرد چنین بود "ما قهرمان نمی خواهیم." تظاهرچیان در اخیر اعتراضات شان نامه سرگشاده ای را به خوانش گرفتند که در آن آمده بود: "ما از حکومت تالبان تقاضا مندیم که جلوی هزاره گان را بگیرند. به جایی هزاره بچه های خوستی و پکتیا را در تیم ملی جای دهند که قهرمان آسیاه شوند."

تظاهرات با شکستن درهای دکانها و تخریب یک پل به پایان رسید.

۱۱ آبان ۱۴۰۴

لینا روزبه: "اذعان کنیم که هزاره ما را قهرمان آسیا ساخت"

لینا روزبه درست میگه. بیایید واضح بیان کنیم و اذعان کنیم که هزاره ها ما را قهرمان آسیا ساخت. من دیدم و خوانده و شنیده ام نه یک بار بلکه هزاران بار که گفته اند و می گویند دست آورد تیم فوتسال را "قومی نسازیم." معنی این قومی نسازیم اینه که هزاره ها را فراموش کنیم. اصلا بردن نام هزاره ننگ است. همانطور که نام بردن از هزاره و هزاره بودن در طول تاریخ افغانستان مایه ننگ بود و ما باید آن سنت را ادامه بدهیم.

کشتار و و قتل عام هزاره ها قومی است، جلوگیری از درس و دانشگاه، قومی است، راندن هزاره ها از خانه و قریه های شان قومی است، بردن هزاره ها به حاشیه و محروم کردن آن ها از قدرت قومی است، چرا دستآوردهای آنها قومی نباشد؟

کسانی که می گوید "قومی نسازیم" احساس ناامنی و ننگ می کنند. نمی توانند بپذیرند که هزاره از میان خاک و خاکستر برخواسته برای افغانستان مدال بیاورند. برای این عده از مردم، نیاوردن مدال و افغانستان در محاق تاریکی و جهل هزاران بار بهتر از آن است که هزاره برایش افتخار بیاورد. یاد تان است که در سال 2012 پرچم ملی کشور را به روح الله نیکپا ندادند؟ برداشت آنها این بود که حمل پرچم افغانستان در سکوی بین المللی برای غیرهزاره ها شرم است.

روایت "قومی نسازیم" هم در همین بستر باید بررسی کرد. آنهایی که می گویند "قومی نسازیم" لطفا از آنها بپرسید، حس شان در برابر هزاره و قتل عام هزاره ها چیست؟ 

خلاصه کلام اینکه روایت "قومی نسازیم" اینه که بگذارید هزاره ها را هرچه غیرقابل دید (invisible) و هرچه به حاشیه برانیم بهتره. ندیدن و نشنیدن هزاره برای آنها راحت تر از این که ببینید هزاره برای افغانستان در سکوی بین المللی نام و نشان می آورد. روایت "قومی نسازیم" مثل همان روایت کاذب "وحدت ملی" است. هر بار که می خواستیم بگیم هزاره ها را کشته اید و قتل عام کرده اید و الان هم می کشید، می گفتند این حرفا مخالف وحدت ملی است. وحدت ملی خدشه دار میشه یعنی اینکه آنها نمی خواهند اذعان کنند که هزاره ای وجود دارد و هزاره هم می تواند افتخار بیا فریند. 

بهرحال، حرف لینا روزبه درست است و ما باید از هزاره و قهرمان سازی هزاره در بدنه افغانستان و جهان صحبت کنیم. افغانی و یا افغانستان سازی دست آورد جوانان هزاره آنها را بیشتر غیرقابل دید و به حاشیه می راند. افغانستان زمانی آرام و آباد خواهد شد که هزاره ها در آن حق و حقوق مساوی داشته باشند که البته کاملا برعکس است.

۷ آبان ۱۴۰۴

جایزه صلح نوبل و امپریالیسم غربی

جایزه صلح نوبل، یک جایزه ای صلح بی طرفانه نیست. اگر بخواهیم انگیزه اخلاقی جایزه صلح نوبل را بدانیم به گذشته نگاه کنیم. یکی از کسانی که جایزه صلح نوبل را دریافت کرد هنری کسنجر بود. او مشاور امنیت ملی ریچارد نکسون بود و کسی که مسول بامباران کامبوج، لاوس و وتنام بود. به جایی قرار گرفتن در جایگاه اخذ جایزه نوبل باید در دادگاه  جرایم جنگی حاضر می شد.

نمونه اخیرش اوباما است. در سال ۲۰۰۹، آدمی که تازه رئیس جمهور شده بود و هیچ کاری نکرده بود یک دفعه حایز جایزه نوبل می شود. گفته اند که وقتی خبر برش رساندند، بهت زده شده بود.

امسال جایزه صلح نوبل را به ماریا کورینا ماچادو یکی از رهبران مخالف نیکولاس مدورو و تحت حمایت آمریکاست، داده اند. خانم ماچادو بدنبال دخالت آمریکا در امور کشورش است. او خودش را با ترامپ و تیمش که حالا دست یه یک سری کارهای فراقانونی می زنند شهروندان ونزویلا را در آب های بین المللی به قتل می رسانند، نزدیک کرده و می خواهد دولت مدرور را سرنگون کند.

حقیتی که نمی شود از آن چشم پوشی کرد اینه که جایزه صلح نوبل هیچگاه بی طرف نبوده البته به استثنای جوایزی که در زمینه های علمی داده می شود ۰ ممکن است چیزهای نامیمونی حتی در همین مورد بیرون بیاید اگر تحقیقات صورت بگیرد نسبت به اینکه چه چیز باعث می شود بعضی ها جایزه را دریافت کنند و بعضی های دیگر نه. 

خلاصه کلام اینکه وقتی گذشته نگاه کنیم، جایزه و بنیاد نوبل همیشه  یک تنیدگی با امپریالیسم و قدرت های غربی داشته است. اهمیت اخلاقی و فلسفی این نوع جوایز خیلی وقتاست که زیر سوال رفته است تنها چیزی که ما را دچار سراسیمگی و هیجان می کند خبری است که سر تیر رورنامه های جهان می شود. 

۴ آبان ۱۴۰۴

وضعیت دانشجویان هزاره در دانشگاه کابل

این خبر در باره اینکه دانشجویان سنی دانشگاه کابل رویه طالبانی را پیشه کرده اند و در خوابگاه های دانشجویان هزاره بدون اجازه وارد شده و کارت های دانشجویی را از آنها مصادره می کنند و دست به ارعاب و تهدید می زنند تا آنها دست به تغییر عقیده بزنند، وحشت ناک است. این خبر تا آن حد جدی است که آیت الله واعظ زاده بهسودی مجبور شده است در دانشگاه کابل برود و با دانشجویان هزاره صحبت بکنند، چطور تا حال ساکت مانده است؟

۲ آبان ۱۴۰۴

درد و رنجی که متاع می شود

در هنگامه خروج نیروهای آمریکا از افغانستان هزاران نفر به میدان هوایی کابل هجوم بردند. بعضی از آنها، شاید برای فرار از تالبان، از طیاره ای که در باند میدان در حال حرکت بود بالا رفتند. حداقل دو نفر از آنها از آسمان به زمین افتادند و یکی از آنها در چرخه طیاره گیر افتاده تا قطر بدنش در ارتفاع بلند و در مسیر باد تکان می خورد. بعدها گزارش داده بودند که قطعه های جسد انسان از لای چرخ های طیاره پیدا کرده بودند.

چند روز بعد یک فروشگاه اسلحه در شهر اوکلند نیوزلند تی شرت های را به فروش انداخت که رویش نوشته شده بود "Kabul Skydiving Club." زیر آن نوشته تصویر دو نفری نشان داده می شود که از طیاره افتاده اند و در حال سقوط اند. 

همزمان، در آمریکا در سایت Etsy همان تی شرت ها را به فروش انداختند. امروز متوجه شدم که همان تی شرت ها با همان مارک اما بدون عکس افراد در حال سقوط در یک وب سایت بنام American Triggers Pullers هنوز هم به فروش می رود. به راستی این تی شرت ها را کیها می پوشند و چه حسی دارند؟

بصورت اتفاقی، امروز عکس های آن تی شیرت را دوباره دیدم. گویا زخمی در دلم تازه شد نسبت به اینکه چقدر بیچاره شدیم. حتی درد و رنج ما برای کالای می شود تا در تن شان کنند و لذت ببرند. رنج و درد ما به فروش برود و آدم ها سرمایه بسازند و عیش کنند.  درد و رنج ما بهانه ای شود برای مسخره بازی و مسخره گویی. درد و رنج ما باعث کار و درآمد شرکت های شوند تا ارابه اقتصاد کاپیتالیسم از حرکت نیفتد و خون ما روغن چرب کننده ای شود تا لاستیک های کاپیتالیسم راحت حرکت کند.

می آید، می درند، می کشند، برباد می کنند. وقتی بر می گردند با نیشخندهای گزنده به ما می گرند. 



۳۰ مهر ۱۴۰۴

قربانیان کاج به منظور کسب و کار و درآمد یوتیوبرها

من واقعا از این نوع کارها نفرت دارم. از کارهای که هزاره ها را من حیث کسب و کار و درآمد استفاده می کنند و خصوصا اینکه قربانیان حادثه کاج را تبدیل به کالای ویدیوی به منظور کسب درآمد استفاده کنند. کسی است به این دختران خبر بدهند که این کار را نکنند و این خانم فروتن را هم ازش بخواهند از این کار انزجارآمیز دست بردارد؟

۲۳ مهر ۱۴۰۴

طرحی که برای صلح نیست

طرح صلح غزه که شامل 20 بند میشه اصلا طرح صلح نیست بلکه یک طرح آتش بسی است که ممکن است زیاد طول نکشد. طرحی که باند ترامپ با نیت گسترش دامنه اقتصادی خانوادگی در خاورمیانه پیشنهاد کرده و جرید کوشنر که حالا سر و کله از همه جاه دوباره پیدا شده و خودش را یک مهره ضروری و بالقوه ارایه می کند، پر از ابهامات است.

جدا از این، در کجا دیدید که اسراییل به طرح صلح متعهد بماند؟ نمونه اش را پیش چشم مان می بینیم که علی رغم موافقت صلح با لبنان، اسراییل بصورت روزانه جنوب لبنان را بمباران می کند. 

۲۱ مهر ۱۴۰۴

موجودی سرافکنده

توضیح این تصویر همان چیزیه که جواد نوشته اما این آدم ها مرد نیستند، موجودی اند که نمی شود عنوان مردی را گذاشت، موجود مذکرند تنها. اینها آدم های پر از نفرتند. نفرت از مادرشان، از خواهر شان، از زنان شان، از دختر شان، خلاصه از انسانیت. موجودات که تازه از کوه ها و غارها بیرون خزیده اند ولی حالا می بینید که لامذب سیاست جیوپالیتیک -- که به قول معروف خواهر و مادر نمی شناسد -- اینها را به کجاها که نکشانده است. 

شما اگر تاریخ افغانستان را مرور کنید موجودات مثل این زیاد بودند: پر از نفرت، خایه مال کشورهای امپریالیستی و کولونیال تا سلطه قومی شان را حفظ کنند و خلاصه پر از نفرت علیه زنان شان. این ها آدم سراپا ذلیل اند، رذیلند، و ضعیفند. اینها از زن ها می ترسند. تنها جایی که اینها ممکن است سرهای شان را بالا بگیرند همان غارها و کوه هاست.

۲۰ مهر ۱۴۰۴

خدا یکی، هزاره یکی

در گوشه راست این ویدیو یک بنر است که در گوشه ای راستش نوشته شده است "خدا یکی" ظاهرا در گوشهء چپ آن که دیده نمی شود این باشد "هزاره یکی." 
این ویدیو و صدها ویدیوی این چنینی که از جشن روز همبستگی هزاره ها در آلمان ثبت شده است خیلی چیزهای قشنگ و دیدنی و حظ کردنی را نشان می دهد اما برای من یک چیز بیشتر از همه جذاب تر است. آن اینکه هزاره ها از زندگی لذت می برد. همان زندگی را که تالبان و اقوام غالب در افغانستان بر هزاره ها و زنان نه تنها تنگ کرده است بلکه کاملا از آنها گرفته است. هزاره می خواهند لذت ببرند. شاید قضاوت بشند اما می گن "برام مهم نیست،" اصلا "حرف تو مهم نیست" همان طور که در گذشته نبود و اکنون و فردا هم نخواهد بود چون تو نمی فهمی و مرا درک نمی کنی و نخواهی کرد. وجود من انکار شده است. من بصورت تاریخی انکار و نادیده گرفته ام. تو که حال نه تنها اصرار به عدم تجربه این کار داری بلکه هنوز داری مرا انکار میکنی هرگز نخواهی توانست مرا درک کنی. پس تو اهمیت نداری. من می خواهم زندگی بکنم و از زندگی لذت ببرم. این را می شود از این نوع کارهای فرهنگی جمعی هزاره ها درک کرد.

۱۹ مهر ۱۴۰۴

مذاکره برای پایان دادن نسل کشی خویش

در جهانی که اکنون ما می زیم از دنیای ارویلی هم فراتر رفته. فلسطینی ها را مجبور کردند که برای پایان دادن نسل کشی خویش وارد مذاکرده بشن. اگر این را در کتاب 1984 اورویل می خواندیم شاید کمی در باره اش تخیل می کردیم ولی اکنون در جهان واقعی و جلوی چشمان مان اتفاق می افتد تنها چیزی که دستگیری درک قاصر ما میشه اینه که ابراز کنیم گیجیم و از درک آن چیزی که میگذره عاجزیم و اینکه از خود بپرسیم آیا همه این چیزها واقعیت داره؟

۱۷ مهر ۱۴۰۴

رژیم های فاشیستی و راه های مشروعیت بخشی

امروز صبح در راه کتابخانه با دوستی در تلفن صحبت می کردم. گفتم، نمونه ای حکومت های فاشیستی و مستبد را ما امروز جلوی چشم مان می بینیم. حکومت های فاشیستی همیشه در پی این اند که بخواهند نیازهای ابتدایی شهروندان را ازش شان بگیریند و بعد از یک مدتی دوباره به آنها باز برگردانند. نمونه اش را ما در حکومت فاشیستی قومی تالبان دیدیم که برای دو روز انترنت را بر روی مردم خاموش کرد. بعد دوباره وقتی بازگرداند، شهروندان در خیابان های کابل ریختند و از بازگشت انترنت خوشحالی کردند. در انگلیسی این را manufactured gratitude (قدردانی ساختگی) میگه. این یکی از نمونه های است که حکومت های فاشیستی قومی مثل تالبان برای اقتدار شان مشروعیت کسب می کند. حکومت های فاشیستی اول می آیند یک بحران را خلق می کنند و بعد خودش می آید راه حل ارایه می کند. در این کارزار اتفاقی که میفتد اینه که در میان مردم بی دفاع یک نوع رضایتی تولید می شود که منجر به مشروعیت بخشی رژیم می شود.

امروز ویدیوهای را در فضای انترنت دیدم که شهروندان بی دفاع غزه در سرک ها ریخته اند و پایکوبی می کنند که سرانجام رژیم اشغالگر بی رحم اسراییل تصمیم گرفته است مردم بیگناه را نکشد. در آنطرف، تحت حاکمیت رژیم اسراییل، یهودی ها هم در سرک ها ریخته که و جشن برپا کرده اند بابت اینکه حکومت شان شاید دیگر بمب روی مردم غزه نریزد و فرصتی که ممکن است گروگان ها از طریق تبادله به خانه برگردند. 

این پایکوبی ها و خوشی های خیابان برای رژیم بی رحم اسراییل مشروعیت بیشتری می بخشد. به این معنی که بلی، ما می توانیم در جلوی چشمان مردم دنیا و با کمک ایالات متحده آمریکا در فلسطین جینوساید را بیاندازم و مردمان بیگناه زیادی را بکشیم و هیچ اهمیتی هم نمی دهیم. از طرف دیگر، رژیم، خوشی و جشن های خیابانی شهروندانش را، بصورت سمبولیک یک نوع تسلیم و اطاعت برای خودش تفسیر می کند. این یکی از نمونه های کلاسیک شیوه مشروعیت بخشی حکومت های فاشیستی و آپارتاید است.

۱۵ مهر ۱۴۰۴

pashtuns and imperial intimacy

برای درک بهتر وضعیت معاصر افغانستان باید نگاه مان به یک امر بدیهی بیاندازیم: در طول تاریخ پشتون ها با قدرت های استعماری برای دستیابی به سلطه داخلی همکاری کرده‌اند. روی دیگر قضیه این است که همزمان و هم در مواقع دیگر در برابر نیروهای امپریالیستی خارجی مقاومت کرده‌ اند. برای دانستن وضعیت موجود این معضل متناقض تاریخی باید بررسی شود. ما نمی توانیم فقط یک با یک روایت و یک تصویر وضعیت معاصر افغانستان را توضیح بدهیم فقط زمانی ممکن است که چندین تصویر را کنار هم بگذاریم و کلاژی از آن بسازیم تا بتوانیم درک همه جانبه داشته باشیم. رابطه تنگاتنگ پشتون ها با قدرت های استعماری یک مسیله ای پیچیده است. این پیچیدگی که در آن همزمان مانور داخلی و مقاومت خارجی ریشه دارد را باید در ساختارهای قبیله‌ ای و اهمیت ژئوپلیتیکی مناطق جنوبی - پشتون‌ ها در افغانستان و پاکستان امروزی بررسی کرد.

۱۲ مهر ۱۴۰۴

فرهنگ سازی طمع ورزی

کارخانگی امیر را دیدم. عنوان مقاله "needs and wants" بود. یکی از سوالها را اشتباه جواب داده بود. سوال این بود که در پاراگراف 4 چه آموختید؟ جواب امیر این بود بدون تلفن زندگی سخته. ولی جواب درست این بود:
Wants can make life easier and more fun

این را میشه برش گفت فرهنگ سازی طمع ورزی. بچه ها را بسوی خواستن و طمع ورزی سوق میدن. پایه های کاپیتالیسم از همین خواستن ها آغاز میشه. پسر بچه ای 10 ساله که چیز زیادی در مورد خواستن و داشتن نمی دانه برش میگه خواستن زندگی را آسان میکنه و باعث خوشی میشه. اساس طمع ورزی از همین خواستن ها آغاز می شود.

به دنیای کاپیتالیسم و طمع ورزی خوش آمدید.

۱۰ مهر ۱۴۰۴

شعر کاظمی

چکامه ای بسی حماسی، انرژی زا، امیدبخش اما قرین به خشم گستر- ی کاظم کاظمی را خواندم. کیف کردم. داشتم فکر می کردم که بنویسم "عالی بود" اما یک دفعه به این فکر کردم که تو چه کاره ای که در باره شعر هم نظر بدی با یک نخود سواد نداشته ات. به همین خاطر از آن گذشتم. ولی می ماند آن الگو و استعاره های تاریخی شعر که مرا به یاد حرف حامد کرزی، رییس جمهور دمدمی مزاج، برد که گفته بود "شیر استیم شیر." 

بلی، ما منتظیر بنشینیم که آن سرزمین خشک و خشن، روزی دمار از روزگار این عفریت ها درآرد. آن سرزمین شیران ممکن است روزی تغییر کند. تنها چیزی که می توانیم فعلا انجام بدیم گسیل کردن آرزوها و امیدهای مان به دره فراخ "ممکن ها" است. آن سرزمین شیران اگر همه را ندرند و از پا درنیارند و به حیوانات دیگر هم کمی رحم کنند ممکن است روزی ببینیم آن کشور هم تغییر می کند البته به مسیر بهتر.

۹ مهر ۱۴۰۴

خوشحالی دردناک

چیزی دردناکتر و مزحکتر و تلختر از این نیست که در تیتر رسانه های غربی بخوانی "پس از آنکه تالبان انترنت را به شهروندان برگرداندند، هزاران افغانستانی در خیابان های کابل ریختند و شادی کردند." واقعا؟ جدی باشیم؟ خوشحالی کنیم؟ بخندیم به حال مان؟ یک گروه ترور را بعد از 20 سال دوباره به قدرت آوردید و حالا از دور دارید از وحشی گری های این گروه حظ می برید.

وای خدای من. ما چقدر درمانده شدیم. یک گروه ترور و فاشیست قبیله ای همه را گروگان گرفته و خوشی و ناراحتی همه مان وابسته به این داره که خداخدا کنیم که امروز یک روز عادی مثل دیروز باشد و گروه ترور دسته گلی به آب ندهد. عجیب دنیایی است. حالا با این نگرانی ساب لیمینال (subliminal) چه کار کنیم؟

۸ مهر ۱۴۰۴

طالبان و فاشیسم

هسته اصلی فاشیسم را چه چیزهای تشکیل میده؟ اصلا فاشیسم یعنی چه؟ هدف یک سیستم فاشیستی چیست؟

این سوال ها را شما می توانید از شیخ گوگل و یا هر ابزار هوشمندانه تری (مثل AI) استفاده می کنید بپرسید. جواب ها همه شبیه همند: حکومت های اقتدارگرا و فاشیستی مثل تالبان یکی از بخشی های ایدیولوژی شان اینه که روی گردش اطلاعات کنترل داشته باشند. آنرا محدود کنند. آنقدر که دیگر دسترسی به آن غیرممکن باشد. تالبان الان دقیقا یک حکومت اقتدارگرا با ایدیولوژی فاشیستی پشتونی است که معجونی از اتنونسیونالیسم پشتونی و اسلام قبیله ای است. کنترل و محدود کردن انترنت هیچ دلیل دیگری ندارد جز آنکه نگه داشتن مردم در تاریکی و قطع رابطه آنها با جهان بیرون.

دلیل آنچه این گروه ترور از این کار شان ارایه می کند اینه که میگه مسیله "اخلاقی" است. مسیله اخلاقی از نظر تالبان برای همه معلومه: ضد زن، ضد اقلیت های مذهبی و قومی، ضد هزاره، ضد درس، هرچه در غارها و کوه ها رایج نیست. این گروه که تازه از کوه ها و غارها پاین شده اند دنیا را از همین لینز می بینند که تجربه کرده اند تا هنوز. 

خوب، وقتی سیستم "اخلاقی" تالبان پیاده بشه، دقیقا همان است که قبلا ذکر شد: جامعه ای ضد زن و دختر و ضد اقلیت های قومی و مذهبی. ولی تالبان چیز شنیع تری ممکن است انجام بدهند و آن مهندسی کردن اجتماعی است. مثلا پیاده کردن "اخلاق تالبانی" که جهان بینی و تعاملات مردم اساسا بر یک ایدیولوژی یک گروه ترور ترسیم، شکل گرفته و به اجراء درآید. 

contact

نام

ایمیل *

پیام *