جمعه، فروردین ۲۰، ۱۴۰۰

کفتار

امروز صبح زود رفته بودم برای دویدن. تاریک بود. نصف راه بودم یک دفعه از داخل جنگل یک گرگ کفتار از پیشم دوید. اول یکه خوردم. بعد خیلی دلم برش سوخت. شاید آنجا را امن یافته بود تا شب را صبح کند. دو ماه پیش رفته بودم کوهنوردی، دو تا از این کفتارها مرا دنبال کردند. خیلی لطف کردند مرا تنها نگذاشتند. برای احتیاط یک درخت خشک را از ریشه کندم و پشت سرم کشال کردم تا از پشت سر مرا غافلگیر نکنند. 

0 comments:

ارسال یک نظر

contact

نام

ایمیل *

پیام *