همه چیز در همه جا در حال تغییر مثبت است به جزء افغانستان. در آن ویرانه قومی شب ها خواب ویرانی و قتل عام اقلیت های را می بینند و روزها دقیقا آن را اعمال می کنند. مردمی که از سرزمین های شان رانده شدند، برده شدند و حالا در سنگلاخ های دور و دره های بی آب و علفی زندگی می کنند که اگر از گرسنگی نمیرند زنده بودن شان نه تنها به کسی ضرری نمی رساند بلکه موهبتی است.
پی بردن به روان اجتماعی مردم جنوب دشوار نیست. کافی است به حال و گذشته ها نگاه کنیم. به عملکرد پادشاهان و حکمرانان شان و نیز به همین وضعیت موجودی که آنها قبضه کرده اند. خوشی و نشاط، غم و اندوه تمام مردم در دست آنهاست. تصور کنید که پشتون ها روزی از جنگ خسته شوند و بخواهند در صلح زندگی کنند. تصور کنید آنها تصمیم بگیرند به زندگی عادی برگردند و بخواهند فرزندان شان مکتب بروند. چه نشاطی خواهد داشت. مردم از شادی در سرک ها خواهند ریخت و جشن و شادی برپا خواهند کرد. در سالهای گذشته نمونه های آن را دیدیم. وقتی صلح چند روزه اعلام شد، مردم به سرک ها ریختند و طالبان را در آغوش گرفتند، عکس یادگاری گرفتند، اما همه چیز گذرا بود. اهریمن هیچ گاه از ذات خود بیگانه نشد و نخواهد شد.