۱۸ آبان ۱۴۰۴

مولانا

خیال او چو ناگه در دل آید
دل از جا می‌ رود الله اکبر

مولانا هم چه دل نازکی و قشنگی داشته و آها مهمتر از همه چقدر زبان و بیان دل آرای داشته. استفاده الله اکبر در مصرع دوم بیانگر این است که استفادهء عامیانه این عبارت که امروزه در میان مردم ما رایج است حتی در زمان مولانا هم به همین بیان و معنی امروزی استفاده می شده است. 

۱۶ آبان ۱۴۰۴

سران قبایل جنوبی: حق پشتون ها در فوتسال کجاست؟

بعد از سفر موفقیت آمیز اعضای تیم فوتسال زیر 17 سال به ولایت های جنوبی سران قبایل تصمیم گرفته اند که به دولت تالبان شکایت رسمی ببرند. به گزارش اوریاخیل وطنمل، فعلا حدود 300 نفر از موسفیدان و سران قبایل جنوبی در راه سفر به کابل اند تا حداکثر انزجار شان را از نبود مردان غیور پشتون در تیم فوتسال را بیان کرده و همزمان تقاضا کنند تا حق پشتون محفوظ بماند.

یکی از سران قبایل که خود را شینگارخیل پرروخی معرفی کرد به خبرنگار فرستاده شده در محل گفت که ما حرف پاروک اعظم (منظورش فاروق اعظم بوده) را به یاد داریم که گفته بود "ووه بیدره امی بچای هزاره دایکندی به کانکور راه داده میش چرا استه. ووی چرا امی بچای پشتون از کندهار و لوگر و هلمند حقش زایع میشه؟." وی اضافه کرد که حرف ما اگر شنیده نشود بیکار نمی شینیم.

۱۵ آبان ۱۴۰۴

توتیم سازی تیم فوتسال زیر 17 سال

زهرا درست میگه. هر امری و حرکتی از طرف هر گروهی و قشری که منجر به فراموشی و نامریی سازی (invisibility) بیشتر زنان افغانستان شود باید اعتراض کرد و جلواش ایستاد.

بعضی ها ممکن است بگن خوب خودت در غربی و زندگی راحت داری و نمی گذاری مردم افغانستان یک کمی لحظه ای خوشی داشته باشند. این نوع دلیل آوردن گمراه کننده است چون وقتی میگن "مردم" پیش فرضی شان "مردها"است. فعلا، فوتسال، خوشی و هیجان فقط در عالم مذکر اتفاق میفته. سوال اینجاست که در آن دنیای خوشی و هیجان زنان در کجا قرار دارند؟ اگر هستند، آنها کجایند؟ کسانی که از چنین روایتی حمایت می کند ناخودآگاه در جبههء حمایت از گروه تالبان میفته اما بعضی های دیگر عملا از فرصت استفاده می کنند و تبلیغات و پروپاگندا به نفع گروه تالبان راه انداخته اند. بیشترین سوء استفاده را لابی گران تالبان می کنند.

تیم فوتسال زیر 17 سال حالا تبدیل به توتیم (totemization) قدرت نمایی گروه حاکم شده اند. آنها را مثل اشیایی دیدنی از این ولایت به آن ولایت، از این شهر به آن شهر به نمایش می برند تا گروه حاکم از این طریق کسب مشروعیت بکنند و افغانستان را گل و گلزار نشان بدهند. در برابر چنین سفیدسازی باید ایستاد و نوشت و حرف زد. 

پسر هزاره را لونگی به سرش می گذارند و عکس می گیرند و تبلیغات می کنند که چه؟ می خواهند بگن که ما به هزاره ها حق و حقوق قایلیم؟ این در وضعیتی اتفاق میفته که هزاره ها اکنون کاملا به حاشیه رانده شده اند. توتیم سازی این بچه های جوان بنام قهرمانان ملی و "افغان" نه تنها به فراموشی بیشتر هزاره ها کمک می کند بلکه رغبت برای دادخواهی و حقوق برابر را در اذهان هزاره ها کمرنگ می کند چون چنین کاری که تالبان الان با بچه های تیم فوتسال انجام می دهند اغوا کننده است. وقتی هزاره های به حاشیه رانده شده می بینند که بچه های فوتسال هزاره در میان مردم پشتون در جنوب مورد استقبال قرار می گیرند خواهی نخواهی به این باور دل خوش می کنند که شاید وضعیت هزاره ها خیلی بد نباشد. شاید تالبان و پشتون ها اینقدر بدجنس نباشند.

غافل از اینکه این کارها اصلا بخشی اناتومی حکومت های فاشیستی است. برای مشروعیت خود از هر امر اغواکننده ای دریغ نمی کنند. حتی آنها را خلق می کنند. مثلا، چند هفته پیش، انترنت را قطع کردند. دو روز بعد وقتی دوباره برگرداند، مردم از خوشی در خیابانها ریختند و جشن برپا کردند. حکومت های فاشیستی قومی مثل تالبان، مشکل خلق می کنند و دوباره خود شان حل می کنند.

نگرانی زهرا را هم در همین چارچوب دید. تالبان با توتیم سازی اعضای تیم فوتسال زیر 17 سال چه می خواهند؟ مگر جز مشروعیت سازی و به حاشیه راندن بیشتر زنان و اقلیت های قومی مثل هزاره ها چیزی دیگری در میان است؟

بخشی تلخی از این توتیم سازی این است که دقیقا 132 سال قبل، همین بچه های که امروز در ولایت های جنوبی منحیث قهرمان به نمایش فرستاده می شوند، اجداد شان منحیث برده به بازارهای جنوب به فروش می رفتند. این دو رویداد تاریخ را نباید فراموش کنیم.

۱۴ آبان ۱۴۰۴

گزارش از سفر تیم فوتسال در پکتیا و خوست

سفر تیم فوتسال زیر 17 سال--که اغلب بچه های هزاره اند--به پکتیا و خوست مورد استقبال بزرگی از مردم قرار گرفت. گفته می شود که ده ها هزار نفر در بازار اصلی پکتیا و خوست از ساعت 6 صبح تا ظهر منتظر دیدن تیم فوتسال افغانستان بودند. به محضی ورود اعضای تیم فوتسال، جبارخیل که با سه پسرش از قریه کرخیل برای دو ساعت منزل زده بودند خود شان را بالای بام دکان رساندند تا چهره های تیم فوتسال را بهتر ببینند. وقتی جبارخیل چشمش به اعضای گروه تیم فوتسال افتاد یک دفعه با دنیای بی باوری و حس اندوهناک و یاس که از سر و صورتش می بارید, با صدای بلند گفت، "ووگوری! دا خو تول هزاره گان دی" و ادامه داد "ولی دا تالبان اجازه ورکوی؟ دا خو افغانان نده، دا هزاره گان دی." 

خبرنگاری که در محل رفته بود نظرات شرکت کنندگان را جویا شد. بدون استثنا همه اظهار ناامیدی و حتی خشم کردند که چرا به "هزاره گان" اجازه داده می شود که فوتبال کنند و برای افغانستان لقب قهرمانی آسیا را بیارند. یکی از شرکت کنندگان اظهار کرد "ایخو بی خی قبول نیست اوه بیادر. سی کو اینا کلش هزاره گان است." 

در اخیر، شرکت کنندگانی که برای جشن و خوش آمد گویی قهرمانان آسیا آمده بودند همگی دست بهم کرده به یک تظاهرات گسترده دست زدند. یکی از شعارها که بیانگر وحدت ملی و پویایی کشور را بیان می کرد چنین بود "ما قهرمان نمی خواهیم." تظاهرچیان در اخیر اعتراضات شان نامه سرگشاده ای را به خوانش گرفتند که در آن آمده بود: "ما از حکومت تالبان تقاضا مندیم که جلوی هزاره گان را بگیرند. به جایی هزاره بچه های خوستی و پکتیا را در تیم ملی جای دهند که قهرمان آسیاه شوند."

تظاهرات با شکستن درهای دکانها و تخریب یک پل به پایان رسید.

۱۱ آبان ۱۴۰۴

لینا روزبه: "اذعان کنیم که هزاره ما را قهرمان آسیا ساخت"

لینا روزبه درست میگه. بیایید واضح بیان کنیم و اذعان کنیم که هزاره ها ما را قهرمان آسیا ساخت. من دیدم و خوانده و شنیده ام نه یک بار بلکه هزاران بار که گفته اند و می گویند دست آورد تیم فوتسال را "قومی نسازیم." معنی این قومی نسازیم اینه که هزاره ها را فراموش کنیم. اصلا بردن نام هزاره ننگ است. همانطور که نام بردن از هزاره و هزاره بودن در طول تاریخ افغانستان مایه ننگ بود و ما باید آن سنت را ادامه بدهیم.

کشتار و و قتل عام هزاره ها قومی است، جلوگیری از درس و دانشگاه، قومی است، راندن هزاره ها از خانه و قریه های شان قومی است، بردن هزاره ها به حاشیه و محروم کردن آن ها از قدرت قومی است، چرا دستآوردهای آنها قومی نباشد؟

کسانی که می گوید "قومی نسازیم" احساس ناامنی و ننگ می کنند. نمی توانند بپذیرند که هزاره از میان خاک و خاکستر برخواسته برای افغانستان مدال بیاورند. برای این عده از مردم، نیاوردن مدال و افغانستان در محاق تاریکی و جهل هزاران بار بهتر از آن است که هزاره برایش افتخار بیاورد. یاد تان است که در سال 2012 پرچم ملی کشور را به روح الله نیکپا ندادند؟ برداشت آنها این بود که حمل پرچم افغانستان در سکوی بین المللی برای غیرهزاره ها شرم است.

روایت "قومی نسازیم" هم در همین بستر باید بررسی کرد. آنهایی که می گویند "قومی نسازیم" لطفا از آنها بپرسید، حس شان در برابر هزاره و قتل عام هزاره ها چیست؟ 

خلاصه کلام اینکه روایت "قومی نسازیم" اینه که بگذارید هزاره ها را هرچه غیرقابل دید (invisible) و هرچه به حاشیه برانیم بهتره. ندیدن و نشنیدن هزاره برای آنها راحت تر از این که ببینید هزاره برای افغانستان در سکوی بین المللی نام و نشان می آورد. روایت "قومی نسازیم" مثل همان روایت کاذب "وحدت ملی" است. هر بار که می خواستیم بگیم هزاره ها را کشته اید و قتل عام کرده اید و الان هم می کشید، می گفتند این حرفا مخالف وحدت ملی است. وحدت ملی خدشه دار میشه یعنی اینکه آنها نمی خواهند اذعان کنند که هزاره ای وجود دارد و هزاره هم می تواند افتخار بیا فریند. 

بهرحال، حرف لینا روزبه درست است و ما باید از هزاره و قهرمان سازی هزاره در بدنه افغانستان و جهان صحبت کنیم. افغانی و یا افغانستان سازی دست آورد جوانان هزاره آنها را بیشتر غیرقابل دید و به حاشیه می راند. افغانستان زمانی آرام و آباد خواهد شد که هزاره ها در آن حق و حقوق مساوی داشته باشند که البته کاملا برعکس است.

۷ آبان ۱۴۰۴

جایزه صلح نوبل و امپریالیسم غربی

جایزه صلح نوبل، یک جایزه ای صلح بی طرفانه نیست. اگر بخواهیم انگیزه اخلاقی جایزه صلح نوبل را بدانیم به گذشته نگاه کنیم. یکی از کسانی که جایزه صلح نوبل را دریافت کرد هنری کسنجر بود. او مشاور امنیت ملی ریچارد نکسون بود و کسی که مسول بامباران کامبوج، لاوس و وتنام بود. به جایی قرار گرفتن در جایگاه اخذ جایزه نوبل باید در دادگاه  جرایم جنگی حاضر می شد.

نمونه اخیرش اوباما است. در سال ۲۰۰۹، آدمی که تازه رئیس جمهور شده بود و هیچ کاری نکرده بود یک دفعه حایز جایزه نوبل می شود. گفته اند که وقتی خبر برش رساندند، بهت زده شده بود.

امسال جایزه صلح نوبل را به ماریا کورینا ماچادو یکی از رهبران مخالف نیکولاس مدورو و تحت حمایت آمریکاست، داده اند. خانم ماچادو بدنبال دخالت آمریکا در امور کشورش است. او خودش را با ترامپ و تیمش که حالا دست یه یک سری کارهای فراقانونی می زنند شهروندان ونزویلا را در آب های بین المللی به قتل می رسانند، نزدیک کرده و می خواهد دولت مدرور را سرنگون کند.

حقیتی که نمی شود از آن چشم پوشی کرد اینه که جایزه صلح نوبل هیچگاه بی طرف نبوده البته به استثنای جوایزی که در زمینه های علمی داده می شود ۰ ممکن است چیزهای نامیمونی حتی در همین مورد بیرون بیاید اگر تحقیقات صورت بگیرد نسبت به اینکه چه چیز باعث می شود بعضی ها جایزه را دریافت کنند و بعضی های دیگر نه. 

خلاصه کلام اینکه وقتی گذشته نگاه کنیم، جایزه و بنیاد نوبل همیشه  یک تنیدگی با امپریالیسم و قدرت های غربی داشته است. اهمیت اخلاقی و فلسفی این نوع جوایز خیلی وقتاست که زیر سوال رفته است تنها چیزی که ما را دچار سراسیمگی و هیجان می کند خبری است که سر تیر رورنامه های جهان می شود. 

۴ آبان ۱۴۰۴

وضعیت دانشجویان هزاره در دانشگاه کابل

این خبر در باره اینکه دانشجویان سنی دانشگاه کابل رویه طالبانی را پیشه کرده اند و در خوابگاه های دانشجویان هزاره بدون اجازه وارد شده و کارت های دانشجویی را از آنها مصادره می کنند و دست به ارعاب و تهدید می زنند تا آنها دست به تغییر عقیده بزنند، وحشت ناک است. این خبر تا آن حد جدی است که آیت الله واعظ زاده بهسودی مجبور شده است در دانشگاه کابل برود و با دانشجویان هزاره صحبت بکنند، چطور تا حال ساکت مانده است؟

۲ آبان ۱۴۰۴

درد و رنجی که متاع می شود

در هنگامه خروج نیروهای آمریکا از افغانستان هزاران نفر به میدان هوایی کابل هجوم بردند. بعضی از آنها، شاید برای فرار از تالبان، از طیاره ای که در باند میدان در حال حرکت بود بالا رفتند. حداقل دو نفر از آنها از آسمان به زمین افتادند و یکی از آنها در چرخه طیاره گیر افتاده تا قطر بدنش در ارتفاع بلند و در مسیر باد تکان می خورد. بعدها گزارش داده بودند که قطعه های جسد انسان از لای چرخ های طیاره پیدا کرده بودند.

چند روز بعد یک فروشگاه اسلحه در شهر اوکلند نیوزلند تی شرت های را به فروش انداخت که رویش نوشته شده بود "Kabul Skydiving Club." زیر آن نوشته تصویر دو نفری نشان داده می شود که از طیاره افتاده اند و در حال سقوط اند. 

همزمان، در آمریکا در سایت Etsy همان تی شرت ها را به فروش انداختند. امروز متوجه شدم که همان تی شرت ها با همان مارک اما بدون عکس افراد در حال سقوط در یک وب سایت بنام American Triggers Pullers هنوز هم به فروش می رود. به راستی این تی شرت ها را کیها می پوشند و چه حسی دارند؟

بصورت اتفاقی، امروز عکس های آن تی شیرت را دوباره دیدم. گویا زخمی در دلم تازه شد نسبت به اینکه چقدر بیچاره شدیم. حتی درد و رنج ما برای کالای می شود تا در تن شان کنند و لذت ببرند. رنج و درد ما به فروش برود و آدم ها سرمایه بسازند و عیش کنند.  درد و رنج ما بهانه ای شود برای مسخره بازی و مسخره گویی. درد و رنج ما باعث کار و درآمد شرکت های شوند تا ارابه اقتصاد کاپیتالیسم از حرکت نیفتد و خون ما روغن چرب کننده ای شود تا لاستیک های کاپیتالیسم راحت حرکت کند.

می آید، می درند، می کشند، برباد می کنند. وقتی بر می گردند با نیشخندهای گزنده به ما می گرند. 



۳۰ مهر ۱۴۰۴

قربانیان کاج به منظور کسب و کار و درآمد یوتیوبرها

من واقعا از این نوع کارها نفرت دارم. از کارهای که هزاره ها را من حیث کسب و کار و درآمد استفاده می کنند و خصوصا اینکه قربانیان حادثه کاج را تبدیل به کالای ویدیوی به منظور کسب درآمد استفاده کنند. کسی است به این دختران خبر بدهند که این کار را نکنند و این خانم فروتن را هم ازش بخواهند از این کار انزجارآمیز دست بردارد؟

۲۳ مهر ۱۴۰۴

طرحی که برای صلح نیست

طرح صلح غزه که شامل 20 بند میشه اصلا طرح صلح نیست بلکه یک طرح آتش بسی است که ممکن است زیاد طول نکشد. طرحی که باند ترامپ با نیت گسترش دامنه اقتصادی خانوادگی در خاورمیانه پیشنهاد کرده و جرید کوشنر که حالا سر و کله از همه جاه دوباره پیدا شده و خودش را یک مهره ضروری و بالقوه ارایه می کند، پر از ابهامات است.

جدا از این، در کجا دیدید که اسراییل به طرح صلح متعهد بماند؟ نمونه اش را پیش چشم مان می بینیم که علی رغم موافقت صلح با لبنان، اسراییل بصورت روزانه جنوب لبنان را بمباران می کند. 

۲۱ مهر ۱۴۰۴

موجودی سرافکنده

توضیح این تصویر همان چیزیه که جواد نوشته اما این آدم ها مرد نیستند، موجودی اند که نمی شود عنوان مردی را گذاشت، موجود مذکرند تنها. اینها آدم های پر از نفرتند. نفرت از مادرشان، از خواهر شان، از زنان شان، از دختر شان، خلاصه از انسانیت. موجودات که تازه از کوه ها و غارها بیرون خزیده اند ولی حالا می بینید که لامذب سیاست جیوپالیتیک -- که به قول معروف خواهر و مادر نمی شناسد -- اینها را به کجاها که نکشانده است. 

شما اگر تاریخ افغانستان را مرور کنید موجودات مثل این زیاد بودند: پر از نفرت، خایه مال کشورهای امپریالیستی و کولونیال تا سلطه قومی شان را حفظ کنند و خلاصه پر از نفرت علیه زنان شان. این ها آدم سراپا ذلیل اند، رذیلند، و ضعیفند. اینها از زن ها می ترسند. تنها جایی که اینها ممکن است سرهای شان را بالا بگیرند همان غارها و کوه هاست.

۲۰ مهر ۱۴۰۴

خدا یکی، هزاره یکی

در گوشه راست این ویدیو یک بنر است که در گوشه ای راستش نوشته شده است "خدا یکی" ظاهرا در گوشهء چپ آن که دیده نمی شود این باشد "هزاره یکی." 
این ویدیو و صدها ویدیوی این چنینی که از جشن روز همبستگی هزاره ها در آلمان ثبت شده است خیلی چیزهای قشنگ و دیدنی و حظ کردنی را نشان می دهد اما برای من یک چیز بیشتر از همه جذاب تر است. آن اینکه هزاره ها از زندگی لذت می برد. همان زندگی را که تالبان و اقوام غالب در افغانستان بر هزاره ها و زنان نه تنها تنگ کرده است بلکه کاملا از آنها گرفته است. هزاره می خواهند لذت ببرند. شاید قضاوت بشند اما می گن "برام مهم نیست،" اصلا "حرف تو مهم نیست" همان طور که در گذشته نبود و اکنون و فردا هم نخواهد بود چون تو نمی فهمی و مرا درک نمی کنی و نخواهی کرد. وجود من انکار شده است. من بصورت تاریخی انکار و نادیده گرفته ام. تو که حال نه تنها اصرار به عدم تجربه این کار داری بلکه هنوز داری مرا انکار میکنی هرگز نخواهی توانست مرا درک کنی. پس تو اهمیت نداری. من می خواهم زندگی بکنم و از زندگی لذت ببرم. این را می شود از این نوع کارهای فرهنگی جمعی هزاره ها درک کرد.

۱۹ مهر ۱۴۰۴

مذاکره برای پایان دادن نسل کشی خویش

در جهانی که اکنون ما می زیم از دنیای ارویلی هم فراتر رفته. فلسطینی ها را مجبور کردند که برای پایان دادن نسل کشی خویش وارد مذاکرده بشن. اگر این را در کتاب 1984 اورویل می خواندیم شاید کمی در باره اش تخیل می کردیم ولی اکنون در جهان واقعی و جلوی چشمان مان اتفاق می افتد تنها چیزی که دستگیری درک قاصر ما میشه اینه که ابراز کنیم گیجیم و از درک آن چیزی که میگذره عاجزیم و اینکه از خود بپرسیم آیا همه این چیزها واقعیت داره؟

۱۷ مهر ۱۴۰۴

رژیم های فاشیستی و راه های مشروعیت بخشی

امروز صبح در راه کتابخانه با دوستی در تلفن صحبت می کردم. گفتم، نمونه ای حکومت های فاشیستی و مستبد را ما امروز جلوی چشم مان می بینیم. حکومت های فاشیستی همیشه در پی این اند که بخواهند نیازهای ابتدایی شهروندان را ازش شان بگیریند و بعد از یک مدتی دوباره به آنها باز برگردانند. نمونه اش را ما در حکومت فاشیستی قومی تالبان دیدیم که برای دو روز انترنت را بر روی مردم خاموش کرد. بعد دوباره وقتی بازگرداند، شهروندان در خیابان های کابل ریختند و از بازگشت انترنت خوشحالی کردند. در انگلیسی این را manufactured gratitude (قدردانی ساختگی) میگه. این یکی از نمونه های است که حکومت های فاشیستی قومی مثل تالبان برای اقتدار شان مشروعیت کسب می کند. حکومت های فاشیستی اول می آیند یک بحران را خلق می کنند و بعد خودش می آید راه حل ارایه می کند. در این کارزار اتفاقی که میفتد اینه که در میان مردم بی دفاع یک نوع رضایتی تولید می شود که منجر به مشروعیت بخشی رژیم می شود.

امروز ویدیوهای را در فضای انترنت دیدم که شهروندان بی دفاع غزه در سرک ها ریخته اند و پایکوبی می کنند که سرانجام رژیم اشغالگر بی رحم اسراییل تصمیم گرفته است مردم بیگناه را نکشد. در آنطرف، تحت حاکمیت رژیم اسراییل، یهودی ها هم در سرک ها ریخته که و جشن برپا کرده اند بابت اینکه حکومت شان شاید دیگر بمب روی مردم غزه نریزد و فرصتی که ممکن است گروگان ها از طریق تبادله به خانه برگردند. 

این پایکوبی ها و خوشی های خیابان برای رژیم بی رحم اسراییل مشروعیت بیشتری می بخشد. به این معنی که بلی، ما می توانیم در جلوی چشمان مردم دنیا و با کمک ایالات متحده آمریکا در فلسطین جینوساید را بیاندازم و مردمان بیگناه زیادی را بکشیم و هیچ اهمیتی هم نمی دهیم. از طرف دیگر، رژیم، خوشی و جشن های خیابانی شهروندانش را، بصورت سمبولیک یک نوع تسلیم و اطاعت برای خودش تفسیر می کند. این یکی از نمونه های کلاسیک شیوه مشروعیت بخشی حکومت های فاشیستی و آپارتاید است.

۱۵ مهر ۱۴۰۴

pashtuns and imperial intimacy

برای درک بهتر وضعیت معاصر افغانستان باید نگاه مان به یک امر بدیهی بیاندازیم: در طول تاریخ پشتون ها با قدرت های استعماری برای دستیابی به سلطه داخلی همکاری کرده‌اند. روی دیگر قضیه این است که همزمان و هم در مواقع دیگر در برابر نیروهای امپریالیستی خارجی مقاومت کرده‌ اند. برای دانستن وضعیت موجود این معضل متناقض تاریخی باید بررسی شود. ما نمی توانیم فقط یک با یک روایت و یک تصویر وضعیت معاصر افغانستان را توضیح بدهیم فقط زمانی ممکن است که چندین تصویر را کنار هم بگذاریم و کلاژی از آن بسازیم تا بتوانیم درک همه جانبه داشته باشیم. رابطه تنگاتنگ پشتون ها با قدرت های استعماری یک مسیله ای پیچیده است. این پیچیدگی که در آن همزمان مانور داخلی و مقاومت خارجی ریشه دارد را باید در ساختارهای قبیله‌ ای و اهمیت ژئوپلیتیکی مناطق جنوبی - پشتون‌ ها در افغانستان و پاکستان امروزی بررسی کرد.

۱۲ مهر ۱۴۰۴

فرهنگ سازی طمع ورزی

کارخانگی امیر را دیدم. عنوان مقاله "needs and wants" بود. یکی از سوالها را اشتباه جواب داده بود. سوال این بود که در پاراگراف 4 چه آموختید؟ جواب امیر این بود بدون تلفن زندگی سخته. ولی جواب درست این بود:
Wants can make life easier and more fun

این را میشه برش گفت فرهنگ سازی طمع ورزی. بچه ها را بسوی خواستن و طمع ورزی سوق میدن. پایه های کاپیتالیسم از همین خواستن ها آغاز میشه. پسر بچه ای 10 ساله که چیز زیادی در مورد خواستن و داشتن نمی دانه برش میگه خواستن زندگی را آسان میکنه و باعث خوشی میشه. اساس طمع ورزی از همین خواستن ها آغاز می شود.

به دنیای کاپیتالیسم و طمع ورزی خوش آمدید.

۱۰ مهر ۱۴۰۴

شعر کاظمی

چکامه ای بسی حماسی، انرژی زا، امیدبخش اما قرین به خشم گستر- ی کاظم کاظمی را خواندم. کیف کردم. داشتم فکر می کردم که بنویسم "عالی بود" اما یک دفعه به این فکر کردم که تو چه کاره ای که در باره شعر هم نظر بدی با یک نخود سواد نداشته ات. به همین خاطر از آن گذشتم. ولی می ماند آن الگو و استعاره های تاریخی شعر که مرا به یاد حرف حامد کرزی، رییس جمهور دمدمی مزاج، برد که گفته بود "شیر استیم شیر." 

بلی، ما منتظیر بنشینیم که آن سرزمین خشک و خشن، روزی دمار از روزگار این عفریت ها درآرد. آن سرزمین شیران ممکن است روزی تغییر کند. تنها چیزی که می توانیم فعلا انجام بدیم گسیل کردن آرزوها و امیدهای مان به دره فراخ "ممکن ها" است. آن سرزمین شیران اگر همه را ندرند و از پا درنیارند و به حیوانات دیگر هم کمی رحم کنند ممکن است روزی ببینیم آن کشور هم تغییر می کند البته به مسیر بهتر.

۹ مهر ۱۴۰۴

خوشحالی دردناک

چیزی دردناکتر و مزحکتر و تلختر از این نیست که در تیتر رسانه های غربی بخوانی "پس از آنکه تالبان انترنت را به شهروندان برگرداندند، هزاران افغانستانی در خیابان های کابل ریختند و شادی کردند." واقعا؟ جدی باشیم؟ خوشحالی کنیم؟ بخندیم به حال مان؟ یک گروه ترور را بعد از 20 سال دوباره به قدرت آوردید و حالا از دور دارید از وحشی گری های این گروه حظ می برید.

وای خدای من. ما چقدر درمانده شدیم. یک گروه ترور و فاشیست قبیله ای همه را گروگان گرفته و خوشی و ناراحتی همه مان وابسته به این داره که خداخدا کنیم که امروز یک روز عادی مثل دیروز باشد و گروه ترور دسته گلی به آب ندهد. عجیب دنیایی است. حالا با این نگرانی ساب لیمینال (subliminal) چه کار کنیم؟

۸ مهر ۱۴۰۴

طالبان و فاشیسم

هسته اصلی فاشیسم را چه چیزهای تشکیل میده؟ اصلا فاشیسم یعنی چه؟ هدف یک سیستم فاشیستی چیست؟

این سوال ها را شما می توانید از شیخ گوگل و یا هر ابزار هوشمندانه تری (مثل AI) استفاده می کنید بپرسید. جواب ها همه شبیه همند: حکومت های اقتدارگرا و فاشیستی مثل تالبان یکی از بخشی های ایدیولوژی شان اینه که روی گردش اطلاعات کنترل داشته باشند. آنرا محدود کنند. آنقدر که دیگر دسترسی به آن غیرممکن باشد. تالبان الان دقیقا یک حکومت اقتدارگرا با ایدیولوژی فاشیستی پشتونی است که معجونی از اتنونسیونالیسم پشتونی و اسلام قبیله ای است. کنترل و محدود کردن انترنت هیچ دلیل دیگری ندارد جز آنکه نگه داشتن مردم در تاریکی و قطع رابطه آنها با جهان بیرون.

دلیل آنچه این گروه ترور از این کار شان ارایه می کند اینه که میگه مسیله "اخلاقی" است. مسیله اخلاقی از نظر تالبان برای همه معلومه: ضد زن، ضد اقلیت های مذهبی و قومی، ضد هزاره، ضد درس، هرچه در غارها و کوه ها رایج نیست. این گروه که تازه از کوه ها و غارها پاین شده اند دنیا را از همین لینز می بینند که تجربه کرده اند تا هنوز. 

خوب، وقتی سیستم "اخلاقی" تالبان پیاده بشه، دقیقا همان است که قبلا ذکر شد: جامعه ای ضد زن و دختر و ضد اقلیت های قومی و مذهبی. ولی تالبان چیز شنیع تری ممکن است انجام بدهند و آن مهندسی کردن اجتماعی است. مثلا پیاده کردن "اخلاق تالبانی" که جهان بینی و تعاملات مردم اساسا بر یک ایدیولوژی یک گروه ترور ترسیم، شکل گرفته و به اجراء درآید. 

۷ مهر ۱۴۰۴

افغانستان بدون انترنت

ق. نظرش این بود که اگر انترنت را کاملا قطع کنند ممکن است مردم شورش و علیه تالبان برخیزند. من به یاد صحبت های چند روز پیشی که بایک دوست خردمندی داشتم افتادم. تقریبا حرف های او را به نحوی بازگو کردم. گفتم، ببین، همین حالا چندین تا کشور در دنیا است که انترنت بر روی شهروندان شان کاملا قطع است البته جزء خود حکومت و دستگاه هایش. نمونه اش کره شمالی است. شهروندان این کشور هیچ دسترسی به دنیایی دیجیتال ندارند و چیزی از دنیای بیرون هم نمی دانند. آنچه می دانند فقط چیزهای است که کیم جونگ اون و حکومت او از طریق تلویزیون به خورد مردم میدن. حکومت کردن بر آدم های بی خبر و ناآگاه راحت تر از آن هایی است که بدانند در دنیا چه خبره و در چه جهنمی بسر می برند. مردم کره شمالی عادت کرده اند. ممکن است چنین اتقافی در افغانستان هم بیفتند. مردم عادت خواهند کرد. آنچه که آدمی را از بقیه موجودات متفاوت می سازد اینه که آنها استعداد خارق العاده ای به انطباق پذیری دارند. در ابعاد کوچکتر، پدرها و مادرها شاید نفس راحتی بکشند که ماهانه پول انترنت را برای فرزندانش نمی پردازند.

نوت: به غیر از کره شمالی، کشورهای دیگری هم هستند که تا سر حد کامل قطع انترنت یا برای مدت ممتد و یا مقطعی پیشرفته اند. مثلا ترکمنستان، میانمار، ایران و کشمیر.

۵ مهر ۱۴۰۴

آغاز هر صبح با دالی لاما

چند وقت پیش، بصورت اتفاقی، جلوی یک کتابخانه کوچک در همسایگی ام مکثی کردم. درب کوچک و آفتاب زده و لغزنده اش را باز کردم. کتابها ها را این سو آنسو کشیدم. چشمم به کتاب دالی لاما افتاد. با خودم آوردم. از آن روز تا حال، هر صبح صفحه ای می کشایم تا روزم را با فضیلت و فرزانگی آن مرد بزرگ شروع کنم. از چنین اتفاقی خوشحالم. 

این یادداشت را نوشتم. یک دفعه با یاد شعر "یافت شده" از گوته افتادم که سالها قبل از آلمانی به فارسی برگردانده بودم. 

۳ مهر ۱۴۰۴

نکته ای بر یادداشت اطلاعات روز

یادداشت روز اطلاعات روز را دیدم. همه چیز خوب جز این پاراگرف. 

کنوانسیون منع  و مجازات  جرم نسل‌کشی (در سال ۱۹۴۸) برای این طرح و تصویب نشد که یک رویداد تلخ بشری را پس از وقوع آن توصیف کند. به این معنا که این مفهوم (نسل‌کشی) به این منظور مطرح نشد که اعضای جامعه‌ی جهانی پس از آن که نسل‌کشی رخ داد و از یک گروه قومی یا اجتماعی هیچ کسی باقی نماند، بنشینند و بر آنچه اتفاق افتاده و تمام شده، یک نام بگذارند و آن نام «نسل‌کشی» باشد. برعکس، مفهوم نسل‌کشی برای آن به میان آمد که نسل‌کشی اتفاق نیفتد و در همان ابتدای کار قابل شناسایی باشد تا بتوان آن را متوقف کرد. به بیانی دیگر، تعریف نسل‌کشی یک تعریف پیشگیرانه است و نه یک توصیف بعد از رویداد.
طرح کنوانسیون منع و مجازات جرم نسل کشی دقیقا بر اساس رویدادهای خونین بشری که قبلا اتفاق افتاده بود صورت گرفت دقیقا برعکس آن چیزی که در این پاراگراف ادعا شده است. این نوع توضیح و توصیف درست نیست. عبارت جینوساید توسط رافایل لمکین در سال 1944 دقیقا بر اساس یک سری رویداد خونین و سیستماتیکی که چندین سال علیه یهودی ها جریان داشت خلق شد. در سال 1948 وقتی کنوانسیون منع و مجازات جرم نسل کشی را تدوین می کردند نه تنها هالوکاست مرجع شد بلکه جینوساید ارمنی ها در سال 1915 هم تاثیر گذاشت. بنابراین، جینوساید و جلوگیری از آن بطور اتفاقی (arbitrarily) اتفاق نیفتاده و یک "تعریف پیشگیرانه" هم نیست بلکه یک یک سری قانون مدون و پیوند یافته به نسل کشی های است که قبلا افتاده است و آری، هدف، تعریف و قانون آن این است که در آینده از نسل کشی جلوگیری شود.

۲ مهر ۱۴۰۴

بچه های فوتسال هزاره

تازه خلاصه بازی این بچا ره در یوتیوب دیدم. یک تلویزیون میانمار گذاشته بود. مبارک مان باشد. تنها آبروی افغانستان همین تیم است. ممکن است یک روزی مثل غنی گروه حاکم این تیم را هم سهمیه بندی بکند که البته دست شان نمی رسد و الا می کردند.

یک چیزی که نشنیدن و خواندنش کراهت آمیز است که این است که این بچه ها را مارک "شیر" بزنیم. بگذارید، مارک شیر را پشتون ها و افغان ها و بقیه برای خود استفاده کنند. هزاره ها آدم های معمولی اند مثل بقیه ولی مقاوم. آنهای که مارک های شیر و "باغیرت" را برای خود شان القاء می کنند فقط از خون ریزی چیز دیگری از دست شان ساخته نیست. از اصطلاح بچه های هزاره فوتسال استفاده کنیم بهتره تا مارک های که خشونت پروران استفاده می کنند.

۳۱ شهریور ۱۴۰۴

بیاینه ای مجمع گوسپندان

این عنوان تحقیرکننده است؟  بلی. زننده است؟ بلی. ولی راستش هیچ شیوه دیگری برای بیان این خبر نیست. آدم ها وقتی حقیر می شوند مثل همین مجمع علما می شوند. ادبی ترش همان است که استاد علی امیری نوشته است: پروپاگند رذالت. این دومین باری است که من در خبرگزاری تسنیم چنین خبری را می بینم. اوایل سال 2024، وقتی هزاره ها در دی سی و پایتخت های کشورهای غربی علیه اذیت و آزار سیستماتیک دختران و زنان هزاره در کابل و بقیه شهرها توسط تالبان تظاهرات کردند، واکنش تسنیم دقیقا شبیه همین خبری بود که در اسکرین شات آمده است البته در آن زمان خبری از مجمع علما و این حرفا نبود. هم کار تسنیم و هم کار مجمع علما اگر راست باشد از سر حقارت و رذالت است.

۲۷ شهریور ۱۴۰۴

تعریف "شهروند" چیه؟ چطوری به یک شاگرد کلاس 6 توضیح بدهیم؟

امیر خواهرزاده ام ده ساله است و کلاس ششم. معنی شهروند را ازم می پرسه. میگه معنی اش چه می شه.

گفتم بستگی داره از چه زاویه ای به معنی شهروند نگاه کنی. قبل از اینکه ما شهروند شویم و باشیم ما آدمیم. بعد وقتی دولت ها می خواهد آدم ها را تابع خود بکنه یک سری سیستم های مطیع آمیز و کنترلگر را روی آدم ها تحمیل می کنند تا آنها را مطیع و سربزیر بسازند. به این معنی که نه تنها که مالیاتش را سر وقت بده بلکه اگر دولت خواست دست به خشونت و جنگ علیه یک ملت دیگر بزنه از اون بخواهد برای دولت بجنگه و خلاصه ابزاری دم دستی دولت باشه. این یعنی شهروند خوب از نگاه دولت.

از نگاه بانک ها و دنیای کورپورت شهروند خوب کسی است که بیشترین مصرف را انجام میده.

می پرسه: "چه جوری؟"

مثلا، از منظر بانک ها و شرکت های غول تو وقتی با پاهایت بری مکتب شهروند خوب نیستی. (این مستقیم به درخواست امیر ربط داره چون چند روز پیش از مادرش خواسته بود که برش یک اسکوتر برقی بخرد). چرا؟ چون تو یک آدم صحتمند هستی. وقتی یک اسکوتر می خری، بانک ها و شرکت های که آن اسکوتر را تولید کرده اند خوشحال می شوند. پولی که بابات و یا مامانت بدست می آورند مستقیم به جیب بانک دارها میره. جیب آنها چاق تر میشه و جیب مامان و بابا خالی تر. بعد این هم آخر قضیه نیست. وقتی تو مصافت 15 دقیقه پیاده روی از خانه تا مدرسه را با اسکوتر میری، به مرور زمان چاق می شی، تنبل تر می شی، بی حوصله تر می شی، بعد یک روز ممکن است چون سنگین شدی اسکوتر از کنترلت خارج بشه و یا بشکنه و بیفتی روی زمین. ممکن است دو سه جایی بدنت بشکنه. تو مجوری بری دکتور، یک عالم پول باید بابت جراحی و طبابت بپردازی. اینجا دیگه تنها بانک ها و شرکت ها نیستند که خوشحالی می کنند و تو را بهترین شهروند می پندارند، بلکه شرکت های داروسازی، شرکت های بیمه، شفاخانه ها، و دکتورها و شرکت های که قرار است برای بهبودی تو مواظبت کنند، همه بهره می برند چون تو باید بابت همه این مصارف پول بپردازی که البته به دوش مامان و بابات میفته. در این مرحله، تو میشی بهترین شهروند.

آه راستی، یادم رفت اضافه کنم. تو بعضی وقتا به سودا و نوشیدنی های گازدار و غذاهای جانک و فست فود که همه غیرصحی اند چون پر از شکر و چرب و نمکند علاقه مندی. اینها باعث می شود تو مریض بشی. مشکل قلبی و یا دچار دیابت و ده ها نوع مریضی دیگر بشی. هرچه زیادتر از آنها صرف کنی، نه تنها شرکت ها دوستت دارند بلکه دکتورها، بیمارستان ها، شرکت های داروسازی، خلاصه همه دوستت دارند. چون تو داری به آنها پول میدی و مشتری آنها میشی.

میدانی بدترین شهروند برای این بانک ها و شرکت های غول کیه؟

امیر: "نه. کیه؟"

آدم صحتمند. کسی که نیاز به آنها ندارد. کسی که با پاهاش میره مدرسه. کسی که روزانه حداقل یک دو ساعت فوتبال می کنه. کسی که به جای سودا، آب و یا چای می نوشه. کسی که به جای برگر، پیتزا، چیپس و غذاهای جانک و فست بود، غذای مامانش را نوش جان می کند.

همانطور که در صفحه ام می بینم، آرامشی که نمیدانم از رضایتمندی است یا گیجی روی چهره نقش می بنده. میگم، عزیزم، من باید برم. باهش خداحافظی می کنم.

contact

نام

ایمیل *

پیام *