یکشنبه، شهریور ۰۲، ۱۴۰۴

در سایه تجمل و درک تاریخ

عکس های مانند این را دیدید؟ قشنگه نه؟ حتما شما حس نوستالیژیکی خواهی داشت. حتما تصور می کنید افغانستانی که این خانم ها زیستند افغانستانی مرفه و آرامی بود. آری؟

در این عکس دختر هزاره ای نیست و در همه عکس های دوره 70 و 80 میلادی، وقتی شما در پهنه انترنت جستجو کنید، هیچ هزاره ای را نمی بینید. نه اینکه دختران هزاره ظرفیتش را نداشتند، نه. داستان و تصور حضور هزاره ها در کابل پایخت دردناک است. اخیرا، خانم "افغانی" را که حالا حدود 70 سال دارد ملاقات کردم. عکس های خانوادگی اش را نشان داد. عکس های خانوادگی و با دوستان، با دامن های کوتاه و  بدون رو سری در پارک ها، خیابانهای کابل، در عروسی و پارتی ها. پرسیدم: "شما این طور براق و صاف و لوکس زندگی می کردید و در پارک ها قدم می زدید، آیا فرصت خانه داری و پختن و پاک کاری هم داشتید؟" 

گفت: "ما یک خانم خدمتکار داشتیم. از مردم هزاره بود. پاک کاری و پختن و خانه داری کار او بود. از بچه ها مواظبت می کرد. کل کارا ره می کرد."

با شما زندگی می کرد؟

" آه بلی، تقریبا تمام عمرش و خصوصا در زمستان با ما بود."

بلی، وقتی من به این عکس های سیاه و سفید دهه 70 و 80 میلادی می نگرم، به دختر و خانم برده هزاره ای فکر می کنم که لباس های این خانم ها را شسته اند، اتو کرده اند، این دختران بزرگ را کرده اند، غذا داده اند، اما حضور شان در این عکس و ده ها عکس های از دست نامرئی است. چون حضور در اجتماع طرد شده بود. شاید بگوید عجیب قوه تخلیل قدرتمندی دارید که از یک عکس قشنگ و بی ریا چیزهای را می خوانید که اصلا قابل مشاهده نیست. حق دارید. تاریخ افغانستان، تنها راندن و نامرئی ساختن هزاره ها از اجتماع نیست تاریخ نامرئی سازی زنان هزاره بوده است. در این دوره ها، هیچ خانه کابلی بدون برده هزاره نبود. دیدن عکس های مانند این برای من یادآور رنج، فداکاری و مقاومت زنان هزاره ای است که در خانه های اقوام دیگر در کابل بردگی کرده اند. دیدن این تصویر و همانند آن، مجسم سازی حضور زنان هزاره و از این طریق مقاومت در برابر ظم تاریخی است که در چشم دیده نمی شود.

پنجشنبه، مرداد ۳۰، ۱۴۰۴

circadian rhythm

این چرخه شبانه روزی خواب هم چیز عجیبیه. فقط نزدیک ظهر، ساعت های 1 و 2 گیجی فرا می رسد. کیبورد را پس می زنم. بازوانم را پایین می برم، روی میز دستانم را حلقه و بعدش خواب می رم. بیدار میشم، امیر پیام داده. اسکرین شاتی از کارخانگی اش را فرستاد که کارش هایش را انجام داده. از خوشحالی چند تا قلب برش می فرستم.

جالبه، وقتی در کتابخانه نیستم این چرخه شبانه روزی هیچگاهی سراغم را نمی گیره. یک چیزی در این اسکرین و شاید در این ساختمان شش طبقه است که باعث خواب نصف روزه من میشه. اوایل از خودم می پرسیدم چرا بعد از ظهر ها خسته ام. تازه به این نتیجه رسیده ام که بهترین بعد از ظهر را فقط میشه بعد از چند دقیقه خواب سبک تجربه کرد.

دوشنبه، مرداد ۲۷، ۱۴۰۴

in liberal imaginary

می گوید ما کارهای حقوق بشری می کنیم و فلان می کنیم و مدرک حقوق بشری داریم، همه تجربه و مهارت و مدرک ما بیکاره شده اند. 

مدارکی مانند پاسپورت، شناسنامه و مدارک تحصیلی وابسته به شرایط و کانتکست و زمان هستند. به دوستم می‌گویم: "ببین، تو از یک کشور فقیر هستی. تحصیلات و مدارک تو بی‌ ارزش نیستند. اینطور نیست که تحصیلات تو بی‌ فایده باشد، در همان فرهنگ و در میان همان مردم تو خود فیلسوفی، اما در تصور لیبرال‌ ها که با لینز نژاد دنیا را می بینند، فقط جمعیت‌های خاصی مستحق برخورداری از حقوق (آنچه در اسناد آمده) در نظر گرفته می‌ شوند. در نهایت، رنگ پوست، مذهب و پیشینه جغرافیایی توست که تعیین می‌کند چه چیزی مهم است و چه چیزی نیست. بنابراین، مدارک تحصیلی تو تنها یکی از عوامل بسیاری است که جهان‌ بینی لیبرال ها ممکن است آن را بی‌اهمیت بداند."

بلی، همانطور که سهراب گفته بود "چشم ها را باید شست و جور دیگر باید دید" همینه. آن چیزی که بنام دموکراسی و آزادی بیان و حقوق بشر و چیزهای دیگر خواندی و یاد گرفتی در خیالات لیبرال ها محل از اعراب ندارد.

می پرسد، "حالا فرصت unlearning هم نیست چه کار کنم؟" 

"امید را از دست نده،" جواب میدم.

جمعه، مرداد ۲۴، ۱۴۰۴

چهار سال بعد از سقوط کابل: مقاومت و بقای هزاره ها

تاریخ معاصر افغانستان با رویدادهای خشونت‌ بار مهمی شکل گرفته است: جنگ‌ها، کودتاها و تهاجمات خارجی. یکی از این رویدادها در 15 آگست 2021 اتفاق افتاد. در آن روز، اشرف غنی بدون اطلاع دادن به کابینه و دستگاه امنیتی کشور، از افغانستان گریخت و به این ترتیب، راه را برای تصرف قدرت توسط طالبان بدون هیچ مقاومتی باز گذاشت.

امروز چهارمین سالگرد سقوط کابل به دست طالبان است. هرچند در ساعات اولیه به ظاهر بدون خونریزی بود، آنچه در روزهای بعد رخ داد چیزی جز یک تسلط خشن و خونین نبود.

به هر معیاری که بسنجیم، این روزی تاریک است. سقوط افغانستان به‌ صورت ناگهانی به دورهٔ آزادی هزاره‌ ها پایان داد؛ دوره‌ ای که برای آنها کشیدن نفس راحتی اما کوتاه از آزار و نسل‌ کشی بی‌ امانشان بود.

امروز هزاره‌ ها به‌ طور کامل از سیاست حذف شده‌اند: از مشارکت در برنامه‌های دولتی و قراردادها محرومند و حتی از داشتن شغل‌ های پیش‌ پاافتاده در مناطق و ولایت‌های خود منع شده‌ اند. هزاران خانوادهٔ هزاره از روستاها و خانه‌ هایشان اخراج می‌شوند و در عوض، زمین‌ ها و املاک آنها به کوچی‌ های پشتون وفادار به طالبان داده می‌شود. سه هفته پیش، طالبان ۲۵ خانوادهٔ هزاره را به زور از زمین‌ های اجدادی‌ شان بیرون کردند و این زمین‌ ها را به کوچی‌های پشتون واگذار نمودند.

آزار و اذیت هزاره‌ها مدتی است که ادامه دارد، اما تحت حاکمیت طالبان، شکل دیگری به خود گرفته است. گروه بزرگی از مردم به زور آواره شده‌ اند و زمین‌ها و اموالشان مصادره شده است. در نمونه‌ ای دیگر، طالبان و متحدان پشتونشان به اخاذی روی آورده‌اند. آنها با ادعای خسارت به گسفند ها و بزهایشان در چهار یا پنج دههٔ قبل، درخواست غرامت می‌کنند. بسیاری از روستاها تنها به این دلیل خالی از سکنه شده‌ اند که مردم توان پرداخت غرامت را نداشته‌ اند و از پس این ستم برنیامده‌ اند.

اما در پایان، نکته‌ای امیدوارکننده وجود دارد: بله، امروز روزی تاریک برای مردان، زنان و کودکان هزاره است که از هر فرصتی محروم شده‌ اند، اما نسل بعدی هزاره‌ها امید دارند. فرزندان هزاره‌ها وارث مقاومت و بقای اجدادی شان هستند. آنها خواهند آموخت که حتی در برابر یک کمپاین نسل‌ کشی و تبعیض بی‌ پایان، خاطره، فرهنگ و مطالبات عدالت‌ خواهانهٔ هزاره‌ها هرگز محو نخواهد شد.

contact

نام

ایمیل *

پیام *