یادداشت هایی پراکنده یک دانشجوی دکترای انتروپولوژی
سهشنبه، بهمن ۰۹، ۱۴۰۳
ماشین اخراج ترامپ
یکشنبه، بهمن ۰۷، ۱۴۰۳
خطر سفر برگشت ناپذیر در انتظار دانشجویان بین المللی
اگر دانشجوی بین المللی هستید، خصوصا از کشورهای اسلامی، و با ویزای دانشجویی در دانشگاه های آمریکا در حال تحصیل هستید، آمریکا را ترک نکنید. امکان برگشت به آمریکا ممکن است برای دانشجویان از کشورهای اسلام دارنده ویزای F-1 و J-1 محدود شود.
احتمال می رود ترامپ، در ادامه یک سری فرمانهای ضد مهاجرتی دور دوم ریاست جمهوری اش، آن فرمان اجرایی ۱۳۷۶۹ که در مارج 2017 به اجراء گذاشت، بازگرداند. در این صورت حتی کسانی که گرین کارت دارند ممکن است برای برگشت به آمریکا با مشکل روبرو شوند. بعد از اجرایی شدن فرمان 13769 که مشهور به Muslim Ban یا ممنوعیت علیه مسلمانان بود، خیلی ایرانی ها برای ورود به آمریکا در میدان های هوایی دچار مشکل شدند.
هفت کشور اسلامی که قبلا هدف فرمان ممنوعیت ورود به آمریکا قرار گرفته بود عبارت است از ایران، عراق، سوریه، لیبی، سومالی، سودان و یمن.
شنبه، بهمن ۰۶، ۱۴۰۳
با گرین کارت از آمریکا خارج نشوید
من با دو وکیل آمریکایی صحبت کردم. یکی ازاین دو وکیل با یک گروه 80 نفری وکلای که بصورت پرو بونو (pro bono) با مهاجرین کار می کنند گفت پیشنهاد همه وکلا این است که اگر دارنده گرین کارت هستید و ار کشورهای در حال توسعه و مسلمان آمدید، از آمریکا خارج نشود. هرچند بصورت قانونی شما می توانید بیرون از آمریکا سفر کنید ولی احتمال دارد در میدان هوایی به شما اجازه ندهند وارد آمریکا شوید. حتی ممکن است به شما اجازه پرواز به آمریکا را ندهند.
جمعه، بهمن ۰۵، ۱۴۰۳
فرمان های ضد مهاجرتی: رعب و ترسی که ما را فرا گرفته
در روزهای اخیر بعد از اینکه ترامپ دوباره وارد کاخ سفید شد و بلافاصله دست به یک سری صدور فرمان های ضد مهاجرتی زد، اکنون فضای ملتهبی همه جا را فرا گرفته است. همه جوامع مهاجرین نگرانند خصوصا مهاجرین افغانستانی ای که در سه سال اخیر به آمریکا آمده اند.
دو گروه مشخصا آسیب پذیرند. یعنی آیس (ICE) اداره مهاجرت و گمرک ایالات متحده می توانند کسانی که وضعیت مشخصی حقوقی ندارند بازداشت کنند. بعضی از مهاجرین افغانستانی از مرزهای جنوبی وارد آمریکا شده اند. برای اکثر آنها وضعیت "پرول" (parole) داده است. یک عده دادگاهی شده اند و پرونده های قبول شده اند و برای بعضی های دیگر تاریخ مشخص دادگاه داده شده است که تقریبا تا دو سال معطلی دارد. گروه دیگر کسانی اند که پرونده اسایلم (asylum) دارند. وضعیت حقوقی آنها هنوز مشخص نیست. به عبارت دیگر، یا قبول نشده اند، و یا در حال طی مراحلند و یا در حالت انتظار. در هر صورت، وضعیت حقوقی آنها آسیب پذیر است.
در روزهای گذشته، پیام های زیادی دریافت کردم. از من می پرسند چه کار کنیم. من با یک وکیلی که از سالها قبل میشناسم در تماس شدم. او در یک گروه 80 نفر وکلای است که بصورت داوطلب به مهاجرین کمک های حقوقی ارائه می کند. سوال های که از من شده بود از او پرسیدم، جواب ها را یادداشت کردم و در روزهای آینده در پست می کنم. شاید در بخش انگلیسی وبلاگم هم بگذارم. امیدوارم برای آگاهی عمومی مفید باشد. ما باید با هم علیه این سیاست های ناعادلانه مبارزه کنیم.
چهارشنبه، بهمن ۰۳، ۱۴۰۳
نیولیبرالیزم: بیماری اقتصادی و اجتماعی
حالا نیولبیرالیزم تقریبا به فحش می ماند. این را حداقل در محیط آکادمیک میشه دید و حس کرد. چهل سال از عمر این "شر" می گذرد. شری که اکنون گندش در آمده است. در دو دهه اول عمر این شر، نیوکان ها از ترویج یکجانبه دموکراسی و مداخله گرایی حمایت کردند. میکانیزم مثل بازار آزاد را ترویج کردند که بتوانند خود نفع ببرند و نهایتا اقتصاد جهان را کنترول کنند. دموکراسی را ترویج کردند که با استفاده از ابزار نظامی حکومت ها را فرو بریزند. یکی از ابزار قدرتمند نیوکان ها در روابط بین الملل حقوق بشر بود. هرکجا که خواستند بیشرمانه دست به تخت و تاز زدند، کشتند، بردند، دریدند و نابود کردند تا حقوق بشر را ترویج کنند و شهروندان را از چنگ حکام ظالم و مستبد برهانند.
حالا، از ورشکستگی بانک ها در سال های اخیر گرفته تا نابرابری درآمد، نابرابری اجماعتی، و شکاف عمیق بین غنی و فقیر، و اقتصاد گیگ و تا همین پاپیولیزم عوام فریبانه ای که ما حالا شاهدش هستیم، همه و همه نتیجه و اثر این مریضی است. وضعیت فعلی آمریکا را فقط می شود در این بستر تاریخی و اجتماعی دید.
ترامپ نتیجه همین بیماری است که نیولیبرالیزم به آمریکا و جهان عرضه کرد. جامعه آمریکا محصولش را درو می کند. ببینیم از آن بذرهای که در طی این ۴۰ سال کاشته اند چه محصولی به دست می آید.
سهشنبه، بهمن ۰۲، ۱۴۰۳
تیک تاک: ممنوعیت و تعلیق
جمعه، دی ۲۸، ۱۴۰۳
مرگ ابراهیم نبوی
مطالبی که تا حال در بی بی سی و سایت های خبری دیگر در مورد مرگ (آری مرگ چون کلمه خودکشی جالب نیست) ناگهانی ابراهیم نبوی نشر شده اند یک موضوع مهمی را نادیده گرفته اند و یا شاید نمی دانستند: پناهندگی و بلاتکلیفی.
نبوی در یک بلاتکلیفی مهاجرت بسر می برد. از یک دوستی که او را میشناسد شنیدم که پرونده پناهندگی او در USCIS در حالت تعلیق بوده است. دلیلش هم ظاهرا گذشته کاری بوده است. او مدتی در دستگاه دولت جمهوری اسلامی ایران کار کرده بود. همین باعث شده بود که پرونده مهاجرت او بلاتکلیف بماند. بلاتکلیفی پرونده مهاجرت در دستگاه مهاجرتی آمریکا فرساینده و کشنده است. تنها کسانی این بلاتکلیفی را درک می کنند که پرونده پناهندگی داشته اند و مدتی بلاتکلیف مانده اند. انتظار طولانی باعث ناراحتی و مشقت مالی و روانی همراست. بلاتکلیفی و عدم اطمینان و ترس مداوم و وضعیت نامعلومی حقوقی آینده، و حتی اخراج، همه اینها کشنده است.
پنجشنبه، دی ۲۰، ۱۴۰۳
آتش سوزی لاس انجلیس: ناله های که شنیده نمی شود
چهارشنبه، دی ۱۲، ۱۴۰۳
خودکشی : از دست دادن نبرد با ذهن
بعضی ها می گویند زندگی یک مبارزه است. این نگاه شاید درست باشد اما بستگی به شرایط دارد. از یاد نبریم که ما برای این به دنیا نیامدیم که با زندگی در نبرد باشیم. فکر می کنم بهترین مبارزه حماسی همان مبارزه با ذهنی است که به ما می گوید این زندگی یک نبرد است. این نگاه تقریبا نزدیک به آن دیدگاه fatalistic است. به این معنی که هرچیزی پیش از پیش تعیین شده و غیر قابل تغییر است و زندگی آدمی هم معنی دیگری ندارد جز رنج. پایان دادن به زندگی شاید یک لحظه ضعف در مبارزه شجاعانه برای زندگی است.
از نگاه انتروپولوژی، شجاعت برای زندگی بخشی از تکامل و تحول تدریجی ما انسان هاست. شجاعت برای بقا بخشی از زنده ماندن و زندگی کردن است به این معنی که توانایی رویارویی با ترس و مقابله و استقامت در برابر شرایط ناگوار و چالش برانگیز و فایق آمدن بر آن یک امر ضروری است. منظور تنها شجاعت فزیکی نیست بلکه ذهنی هم است.
یکشنبه، دی ۰۹، ۱۴۰۳
پس از مرگش
روایت این است که مرد جوان هزاره که اخیرا بابت اینکه خانمش او را رها کرده و رفته با یک پیر مرد سفید آمریکایی ازدواج بکند، خودکشی کرده است. ظاهرا، نزدیکانش نیازی به اتوپسی ندیده اند. در طی ۲۴ ساعت آینده دفنش کردند.
کسی که شاهد دفنش بوده به من گفت: " مراسم دفنش خیلی غمانگیز بود." من سرم را بلند کردم و به او نگاه کردم مثل اینکه ازش بپرسم: "خب، مسلماً غمانگیز است؛ انتظار دارید که اتفاقی که در آن کسی خودکشی کرده غمانگیز نباشد؟"
بعد از مکثی، او ادامه داد: ؛خصوصاً غمانگیز بود، خیلی عجیب و مشکوک هم بود، از برای خدا، ۱۷ ساله است، میدانی، گریه نکرد. او کنار مادرش ایستاده بود که خودش هم بسیار غمگین و حتی بیحس به نظر میرسید. هر دو بالای قبر ایستاده بودند. زل می زدند. قبری که دهان باز کرده بود و لحظه ای بعد پدرش را ببلعد. در آن لحظه از خودم پرسیدم، چرا گریه نمی کند؟ این غیرعادی بود و با فرهنگ ما همخوانی ندارد، این را که همه ما میدانیم که باید در مرگ عزیزمان گریه کنیم." خانم جوان مکث کرد. بعد شوهرش در حالی که بچه هایش مشغول آماده کردن کولهپشتیهایشان بودند و منتظر بودند تا والدین شان بحث را تمام کنند و بروند، ادامه داد: "فکر نمیکنم زن از نظر روانی پایدار باشد. شوهرش را من میشناختم، آدم درونی و مذهبی بود. مردی ساده که در تلاش بود تا شغل پیدا کند و زبان انگلیسی یاد بگیرد. من قبلاً او را ملاقات کرده بودم و آدم بسیار مهربانی بود."
بعد از مکثی شوهرش، خانم دوباره ادامه داد: "ما او را میشناسیم. او آدم شریف و بی غرضی بود. اما زن آدم خوبی نیست. کدام آدم عاقلی تصمیم میگیرد که به محض رسیدن به آمریکا شوهرش را رها کند. خانواده اش را فقط به خاطر ازدواج با یک مرد سفیدپوست پیر و فرتوت از هم بپاشد تا زندگی بهتری داشته باشد؟ چطور میتوان مطمئن بود که این مرد مسن، شخص درستی است؟ حتی اگر آدم خوبی هم باشد، آیا حاضر است برای آن زن و بچه هایش پول خرج کند؟ غیرقابل تصور است که او با یک مرد مسن که حتی پولدار هم نیست ازدواج کرده باشد. مرد سفید پیر در یک محله فقیر زندگی می کند و پنج بار هم ازدواج کرده است."
شنیدم که بچه ها خسته شده اند و از خاله شان خواستند که آنها را از آن خانه پیرمرد سفید که اکنون مادرش با او زندگی می کند بیرون کنند . خاله قبول نکرده است. بچهها پریشان و نگران هستند. آنها نمی توانند بیرون بروند چون احساس می کنند محله ناامن است..
پنجشنبه، دی ۰۶، ۱۴۰۳
Time of trauma
دیشب شنیدم که آن مرد جوان هزاره خودکشی کرده است. البته بعد از چندین بار اخطار که شاید خانمش تصمیمش عوض شود و برگردد. ظاهرا نه التماس و نه هم اخطار کارگر میفتند.
اندک اندک فشار زندگی برایش قابل غیرقابل تحمل می شود. مدتی ترس دارد. ترس از اینکه مبادا اطفالش گرسنه بماند. آدم درونی بود. رفت و آمدش هم محدود بود، هم در اینجا و هم در افغانستان. اینجا اما بدتر.
حدود کمتر از یک سال است که با زن و چهار تا فرزند اینجا آمده اند. هر دو زبان بلد نیستند. فشار اقتصادی دارند. زن و شوهر همیشه با هم درگیرند. این را حداقل فرزندانش بعد از مرگش گفته اند.
گفتند که خانمش با یک مرد سفید پیر آمریکایی "جور" آمده و شوهرش را رها می کند. با یک دوستم که در رابطه صحبت کردم گفت خانمه elope کرده، یعنی از پیش شوهرش گریخته است. یک ماه پیش در خواست طلاق کرده و اخیرا، بچه ها را هم با خودش به خانه ای آن مرد سفید پیر می برد. مرد جوان در خانه تنها می مامد. مثل اینکه دنیا سرش فرو می ریزد. دچار مشکل روانی می شود. طاقتش طاق می شود. سرانجام، دو شب پیش به زندگی اش پایان می دهد.
حالا، همه دچار شوک اند اما بیشتر از همه آن خانم مطلقه و فرزندانی که نمیدانند بعد از چند ماه زندگی در آمریکا چه شد که به اینجا ختم شد.
سهشنبه، آذر ۲۷، ۱۴۰۳
ذاکره حکمت و یک داستان هزاره ستیزی در وزارت تحصیلات عالی
دوشنبه، آذر ۱۹، ۱۴۰۳
نژادپرستی پنهان: هزاره ستیزی به بهانه مچ گیری
جمعه، خرداد ۱۸، ۱۴۰۳
دانشنامه هزاره: چشم انداز یک تحریف
اخیرا شنیدم که دست اندرکاران دانشنامه هزاره دلیلی اینکه که چرا کشتار و قتل عام مردم هزاره، از ارزگان گرفته تا افشار، را در قالب جنگ تعریف و تشریح کرده اند گفته اند که ما نمی خواهیم مردم هزاره را "ضعیف" و یا قربانی جلوه بدهیم. این نگاه جالب است اما مشکلات جدی دارد.
تصور کنید شما در تمام عمر نه بلکه برای چندین نسل قربانی بودید و هستید. سرانجام نسلی از شما از راه می رسد و تصمیم می گیرد که بابا، دیگر بس است. ما از این موضع و روایت قربانی بودن خسته شده ایم. ما می خواهیم تاریخ مان را طوری روایت کنیم که دیگر احساس ضعیف بودن نکنیم. پس چیزی که ممکن است اتفاق بیافتد این است: وقتی شما تصمیم می گیرید که تاریخ یک گروه قومی را ضعیف نشان ندهید پس حتما قوی معرفی می کنید چون حد وسط وجود ندارد. بنابراین، برای این کار، شما مجبورید به آن فجایج بشری که شما را ضعیف نشان داده اند و یا می دهند یا نپردازید و اگر هم پرداختید طوری آن فجایع را بیان کنید که "ضعیف" ظاهر نشوید. به این کار می گویند تحریف (distortion).
من به دو نکتهء مهم و تبعات خطرناک این تحریف و یا "ضعیف جلوه ندادن هزاره ها" توسط دست اندرکاران دانشنامه را اشاره می کنم.
یک:
بگذارید با سوال مطرح کنم: نویسندگان و دست اندرکاران دانشنامه هزاره باید توضیح دهند که چگونه و با چه ضوابط و معیاری حقوقی و حقوق بشری به این نتیجه رسیده اند که نسل کشی و قتل عام های هزاره ها را از ارزگان گرفته تا افشار در قالب "جنگ" مطرح کنند؟ آیا آنها با بازماندگان قربانیان این قتل عام ها صحبت کرده اند و می دانند آنها چه درک و حسی از آن فجایع بشری دارند؟ بیشتر از یک قرن از نسل کشی هزاره ها در دوران عبدالرحمان خان می گذرد، دست اندرکاران دانشنامه با چه معیار حقوق بشری و اخلاقی به این نتیجه رسیده اند که در مورد آن قتل عام ها دست به قضاوت ببرند؟ در تیم دانشنامه، آیا افراد و یا تیمی از حقوقدانان حضور دارند که توانسته باشند در تشریح موارد نقض حقوق بشر با استناد به قوانین حقوق بشر بین الملل و سازمان های مدافع حقوق بشر در مورد مدخل های قتل عام های هزاره ها در ارزگان و افشار نظر دهند؟ اگر چنین افراد و یا تیمی وجود دارد، آیا آنها وجه انسانی قضیه قربانیان را چگونه توجیه کرده اند؟ آیا دست اندرکاران دانشنامه هزاره چنین حق و امتیاز اخلاقی را دارند که امروز به بیشتر از ۱۳۰ سال قبل بنگرند و تصمیم بگیرند که روایت از قتل عام های هزاره های را، که اکنون خاک شده اند، طوری ارایه کنند که هزاره های امروزی "ضعیف" و قربانی جلوه داده نشوند؟
دو:
می دانیم که هزاره ها مورد ظلم و ستم بی حد و حصری واقع شده اند و می شوند. قتل عام شده اند و به بردگی گرفته شده اند. آواره و کوچ های اجباری داده شده و می شوند. در طی دو دهه گذشته نیز تحت حاکمیت جمهوریت و اکنون تحت حاکمیت طالبان، هزاره ها بصورت سیستماتیک مورد حملات خونین در مکاتب، مساجد، سالن های ورزشی، سالن های عروسی، شفاخانه، خیابان و در هر جایی ممکن، قرار گرفتند.
و همه هم می دانیم که در سالهای اخیر فعالیت های زیادی توسط دیاسپورای هزاره صورت گرفته است تا نسل کشی هزاره ها به رسمیت شناخته شود. اکنون این روایت سازی تیم دانشنامه و تحریف رویدادها می تواند درست در نقطه مقابل فعالیت دیاسپورای هزاره قرار گیرد و اینجاست که این روایت مشکل آفرین می شود. سد راه می شود. چون برای ضعیف جلوه ندادن هزاره ها، آنها را باید قوی نشان بدهیم و برای این کار، باید از ابعاد انسانی قضیه قربانی بودن و یا ویکتیمهود (victimhood) هزاره ها چشم پوشی کنیم.
اینجاست که ما با ابعاد وحشتناک این نوع تحریف روایات روبرو می شویم. اکنون سوالی که مطرح می شود این است که آیا گروه دانشنامه هزاره ناخواسته علیه جریان داد خواهی برای شناسایی نسل کشی هزاره ها قرار نگرفته اند؟ آیا آنها واقعا از این مسئله آگاه اند که ممکن است در آینده دانشنامه ای را که آنها تهیه کرده اند/می کنند علیه هزاره استفاده نخواهد شد؟
بنابراین، خوب است که تیم دانشنامه اگر کار و فعالیت خود را ادامه دهند مسولیت تاریخ و حقوقی دارند که در روایت این گونه مسایل توجه بیشتری کنند و قبل از ادامه کار به سوالات مطرح شده در مورد این مسائل پاسخ روشن دهند.
مطلب مرتبط:
جدال بر سر دانشنامه هزاره و بحث هویتی هزاره
جمعه، فروردین ۱۰، ۱۴۰۳
جدال بر سر دانشنامه هزاره و بحث هویتی هزاره
فعلا در افغانستان، هزاره به حاشیه رانده شده اند. به عبارت دیگر، بی ربط (irrelevant) شده اند. سوالی که باید پرسیده شود این است که وقتی آدم ها و گروه های قومی از لحاظ سیاسی بی ربط می شوند، چه می کنند؟ چرا هویت آنهم در عالم دیاسپورا به یک دسکورس تبدیل می شود؟ آیا دسکورس هویتی یک نوع مقاومت در برابری بی ربطی سیاسی و حاشیه رانده شدن و به نحوی ابراز ربط بودن و موجودیت است؟ هرچند من در این نوشته بصورت مستقیم به این سوالات نمی پردازم ولی وقتی ما از هویت هزاره ها در وضعیت موجود سخن به میان می آوریم، می شود روی این سوال ها در کانتکست کلانتر و فراگیرتر فکر کرد.
تمام جر و بحث ها حول محور دانشنامه هزاره هم ارتباط تنگاتنگی با بحث هویت قومی هزاره ها در عالم دیاسپورا دارد. مهمترین سوال این جر و بحث ها هم این بوده است: آیا این دانشنامه توانسته است به سوالات هویتی هزاره ها پاسخ دهد؟ آیا این دانشنامه دانشنامه هزاره است؟
آنچه من از بحث ها دریافتم این است که منتقدان می گویند این کتاب (دانشنامه هزاره) مبرا از دو موضوع مهم است.
اول کانتکست: منظوراز کانتکست شرایطی و وضعیتی است که یک رویداد، ایده و یا حرکت را شکل می دهد و یا این رویدادها در آن شکل می گیرد. خیلی مدخل ها اصلا کانتکست مشخصی ندارند. مثلا، در مدخل "ائتلاف چهارگانه" (صفحه ۲۱۹) کانتکست بوجود آمدن این گروه ائتلافی مشخص نیست. معلوم نیست به چه هدفی و چرا این ائتلاف ها شکل گرفت. همینطور مدخل های دیگر، مثل ابن سینا، و افردای دیگر و مدخل های در مورد گیاهان. بصورت کوتاه، در نبود کانتکست، دامنه درک از رویداد برای خواننده محدود است.
دوم روایت: روایت عبارت بازگویی باورپذیر وقایع انسانی است. روایت یعنی روش و راهی برای ارایه مجموعه ای رویدادها که منعکس کننده ای دیگاه و ارزشها است، می باشد. روایت به رویدادها ساختار و فرم می بخشد و در نهایت به مردم دلایل فکر و عمل می دهد. در نبود کانتکست، روایت گم و ناپدید است. به همین خاطر است که مدخل های آدم ها، گیاه ها و رویدادها در کنار هم آمده اند اما مشخص نیست اینها چه رابطه اجتماعی، سیاسی و تاریخی با همدیگر دارند. البته نیاز هم نیست که با همدیگر ربط داشته باشند. حالا، ممکن است خود همین روایت نداشتن عمدی باشد که این خود می تواند به نحوی روایت تلقی شود. حرف اصلی کسانی که تا حال در مورد دانشنامه نقد نوشته اند این است که این دانشنامه روایت هزارگی ندارد. به بیان دیگر، این دانشنامه برای قوم هزاره نیست چون کانتکست که هویت هزاره معاصر در آن شکل گرفته است و روایتی که بر مبنای آن استوار باشد نادیده گرفته شده است.
بستر شکل گیری هویت قومی هزاره
هویت یک امر سیاسی است. وقتی ما از هویت صحبت می کنیم از ابزاری نام می بریم که برای چارچوب بندی ادعاهای سیاسی و ترویج طرز فکری با در نظرداشت تحریک و جهت دهی کنش های اجتماعی و سیاسی در یک کانتکست کلانتر نابری ها و بی عدالتی ها و به منظور تمایز و تعلق پذیری گروهی و نهایتا به رسمیت شناختن و کسب قدرت استفاده می شود. وقتی ما از هویت هزاره صحبت می کنیم در حقیقت منظور ما هویت سیاسی و اجتماعی این قوم است. هویت قومی هزاره در یک بستر و زمان مشخصی شکل گیری و بازسازی شده است. تا دهه ۱۹۹۰، هزاره بودن و هزاره زیستن جرم بود. به نازلترین طبقه اجتماعی قرار گرفته بودند. در طول تاریخ از حضور اجتماعی و سیاسی به دلایل مختلف مستثنی و از حقوق برابر محروم بودند. طعنه نژادی خدا سگم را هزاره نکند گویایی این نگاه و برخوردها علیه هزاره ها بوده است. یعنی هزاره آنقدر پست است که حتی سگ شده نمی تواند چون به سگ می شود اعتماد و احترام کرد اما به هزاره نه. اما به مرور زمان جایگاه اجتماعی و سیاسی هزاره ها تغییر می کند. این تغییر از دهه ۱۹۸۰ شروع و نهایتا در دهه ۱۹۹۰ به اوج خود می رسد. برای اولین بار مزاری علنا می گوید که ما می خواهیم هزاره بودن جرم نباشد. بستر شکل گیری و بازسازی هویت سیاسی و اجتماعی هزاره ها در این دوره و با مقاومت جریان عدالت خواهی مزاری شکل گرفت. هر دانشنامه ای و تاریخی اگر برای هزاره ها و در مورد هزاره ها نگاشته شود، این کانتکست و بستر هویتی معاصر هزاره را نادیده بگیرد، تقریبا دست به انکار تاریخ هویت سیاسی و اجتماعی هزاره ها زده است. من اینجا به دو دلیل از بعد فرهنگی هویت قومی نام نمی برم چون بعد فرهنگی بصورت پیش فرض در نظر گرفته شده و دلیل دوم اینکه هویت های فرهنگی قابل تکثیر و تغییر اند. همین حالا پشتون های در خاک ایران/خاک افغان همجوار ولسوالی جاغوری زندگی می کنند که به زبان هزارگی صحبت می کنند. رسم و رواج شان هزارگی است. صنایع دستی زنان شان و دیزاین درون و بیرون خانه های شان هزارگی است اما پشتونند. این ویدیو را ببینید.
هویت قومی هزاره چیست و چگونه شکل گرفته است؟
تعریف معاصر از هویت قومی چه بصورت انفرادی و چه بصورت گروهی، این است که بنیاد آن را حس تعلق پذیری (sense of belonging) شکل می دهد و این حس تعلق پذیری بیشتر اجتماعی و سیاسی است. اگر بخواهیم از قومیت یک تعریف واضح ارائه کنیم چند چیز اصلی را به صورت عمومی در نظر بگیرم. و ان اینکه آگاهی و بیداری (awareness) و احساس افراد و اعضای یک گروه "ما" و اعمال رفتار آنها در پرتو این احساس و آگاهی نسبت به خود و دیگران. اگر بیشتر توضیح بدهم به این معنی است که یک فرد هزاره در قدم اول، حداقل درک و آگاهی از تاریخ جنوساید، قتل عام ها، بردگی، ظلم و حقارت هزاره ها داشته باشد. در قدم دوم، با برخورداری از این آگاهی و بیداری از تاریخ خود احساس و حساسیت (sensibilities) به افراد و اعضای جامعه "ما" را داشته باشد. باید احساس کند که کسانی دیگری هم هستند که مثل او تجربه مشابهی دارد. در قدم سوم، رفتار و کردار (attitudes and behaviors) این افراد مطابق با آن آگاهی و احساسش نسبت به گروه "ما" باشد. یعنی برای پایان بخشیدن رنج خود و اعضای جامعه خود اهتمام بورزد. البته توقع نداشته باشیم که هر فردی در جامع هزاره شامل این تعریف شود. ممکن است بعضی ها ظلم و تحقیر را تجربه نکرده باشد اما درک کافی از تاریخ و رنج هزاره داشته باشد. البته این را می خواهم بیان کنم که با اینگونه تعریف از هویت قومی نباید خطوط مرزی تعیین کنیم.
ممکن است با چنین تعریفی از قوم و قومیت هزاره می شود بستری برای هم پذیری ایجاد کرد و این خود می تواند حس تعلق پذیری در افرادی که تجربه مشابهی دارند ایجاد کند. فارغ از اینکه آنها را به گروه های مختلف قومی و مذهبی نسبت بدهیم. مثلا هزاره های اسماعیلی ممکن است تجربه های هزاره های شیعی را داشته باشند. وقتی طالبان، در دوره اول، در آخر سال ۱۹۹۹ به دره کیان دست به کشتار زدند نپرسیدند شما کیستید و مذهب شما چیست. چون برای طالبان یک چیز مشخص بود: اینها چهره هزارگی دارند و بعلاوه سنی هم نیستند. گفتند هزاره اند و کافرند. بکشید. ممکن است این تعریف شامل حال همهء هزاره های سنی نشود ولی ممکن است بعضی از آنها تجربه شبیه تجربه های هزاره های شیعی و اسماعیلی داشته باشند. بگذارید یک مثال بیاورم. من در این اواخر با خانمی مصاحبه کردم که میگفت وقتی جنگ های داخلی در کابل شروع شده بود، شاهراه همه بر روی هزاره ها بسته شده بودند. آنها یک هزاره سنی سرخ پارسا را با موترش کرایه کردند تا آنها را به طرف شمال انتقال بدهند. او می گفت وقتی در سرای شمالی رسیدیم، سربازان شورای نظار آمدند و جیغ زدند که اوه هزاره فلان و بهمان، تو هزاره آوردی؟ پایین شو! میگفت، سربازان شروع کردن به سیلی کاری راننده، در میانه سیلی های که بر صورت راننده فرو می آمد، راننده جیغ میزد که من هزاره نیستم، من سنی هستم. سرباز شورای نظار، دوباره فحش می داد که اوه هزاره فلان و بهمان به بینی و چشمانت نگاه کن که هزاره استی. ما شاهدیم که در این اواخر بعضی روشنفکران هزاره های سنی به مرور زمان حس تعلق پذیری نسبت به هزاره بودن و هزاره شدن پیدا کرده اند. من به این خاطر از روشنفکران هزاره های سنی نام می برم که برای اکثر هزاره های سنی هویت مذهبی شان اولیت دارد. نگاه آنها نسبت به هزاره های شیعی همان نگاه غالب سنی های پشتون و تاجیک است ک هزاره ها را رافضی می پندارند. در خیلی از جنگ ها (و در برخی مواقع شاید هم کشتار) علیه هزاره های شیعی، هزاره های سنی پیش قدم بوده اند.* ولی در میان آنها، هستند کسانی با افتخار می گویند که ما هم هزاره ایم و این "هزاره شدن" (becoming Hazara) یک چنین پروسه ای طولانی و وحشتناکی را طی کرده است. (من از کلمه هزاره شدن استفاده می کنم چون هزاره هنوزم هم در حال شدن است). بستر و کانتکست هزاره شدن دهه نود میلادی است و با جریان عدالت خواهی بابه مزاری رقم خورده است. الان گروه های کوچک و بزرگی در بدخشان و کسانی که در میان تاجیک ها ساکن هستند ترسی از بردن کلمه هزاره ندارند، با افتخار می گویند ما هم هزاره ایم. چنین چیزی ۲۰ یا ۳۰ سال پیش امکان پذیر نبود.
براساس آنچه گفته آمد، وقتی ما اگر چنین تعریف جامعی از هویت قومی هزاره داشته باشیم، نیازی نیست خط و نشانی تعریف کنیم. افراد و گروه های اجتماعی با تجربه مشابه و با آگاهی از تاریخ و با اعمال و برخوردهای مطابق با آن تجربه، یا بصورت انفرادی و یا گروهی، احساس تعلق پذیری کنند. وادار کردن دیگران و یا هزاره پنداشتن دیگران، ممکن است با مخالفت و پایداری افراد این گروه ها ختم شود. یاد مان نرود که خیلی از افرادی که برای هزاره ها کار کرده اند و می کنند مسلما هزاره نبوده اند اما آنها حس و درک هزاره بودن دارند.
بازسازی هویت قومی:
نکته مهمی را که در باره شکل گیری و بازسازی هویت هزاره و پروسه هزاره شدن در دهه نود میلادی درنظر گرفت بعدی روشنفکری آن است. من تعجب کردم که دست اندرکاران دانشنامه چطور حجم بزرگ نشریاتی که باعث تولید دانشی که بنیانهای فکری-هویتی هزاره شدن را شکل داد نادیده گرفته اند. چه خوش مان بیاید یا نیاید، نشریه های امروز ما و عصر برای عدالت، بنیان های فکری و فرایند شکل گیری مفاهیم هویت قومی هزاره شدن و هزاره بودن را در جوانان آگاه هزاره آن زمان شکل داد. در کنار آن خیلی از نشریه های دیگری بودند که در این پروسه سهم گرفتند مثلا فصلنامه سراج که اکثر افرادی که در دانشنامه دخیل هستند نویسندگان و گردانندگان این نشریه بودند. جایی تعجب است که این قدر منابع که خود دانشنامه اند و منابع مهمی برای شناخت قوم هزاره در این دهه تولید شده اند نادیده گرفته شده است.
از دانشنامه چه توقعی می رود؟
برای آنعده از هزاره های که تاریخ، هویت و روایت قومی مهم است دانشنامه نویسی را برابر با تاریخ نویسی می دانند. هر ملت و قومی تاریخش را برای خودش و به شیوه خود و دیگاه و درک از خود و تاریخ خود می نویسد. مثلا تاریخ آمریکا به شیوه های مختلفی روایت شده است. در کتاب های درسی، تاریخ آمریکا از دید آمریکایی های سفید، کریستوفر کلمبوس یک قهرمان است که قاره آمریکا که از آن بنام "جهان نو" یاد می کنند، را کشف کرد و اروپای های سفید که آمریکا را اشغال کردند از آنها منحیث نجات دهندگان بشریت و پیامبران مدنیت تعریف شده است. یک روز هم بنام کریستوفر کلومبس نامگذاری شده است که تعطیل عمومی است. این در حالیست که تاریخی که توسط بومی های آمریکا نوشته است کریستوفر کلمبوس را یک آدم ستمگر و گمراه و مهاجرین سفید اروپایی را قاتلان و غاصبان سرزمین های شان می پندارند که میلیون ها بومی را قتل عام کردند. تاریخ آمریکا از دید سیاهان آمریکایی، تاریخ بردگی، ظلم و بیدادگری است. یکی از دست اندرکاران دانشنامه در جلسه عرض کرد که ما دانشنامه را برای مخاطب جهانی تهیه کرده ایم. این ادعا مانند این میماند که توقع کنیم آمریکا تاریخش را نه برای آمریکایی ها و نسل های بعدی اش بلکه برای اروپایی ها، چینی ها و عرب ها بنویسد. منتقدین وقتی می بینند دانشنامه هزاره نه تنها به سوال های هویتی آنها پاسخ نداده است بلکه در پی اصلاح روایت های نادرست درباره مردم هزاره هم نپرداخته، دچار ناامیدی شده اند. از سوی دیگر، موافقین دانشنامه برای پاسخ دادن به ناامیدی خلق شده تلاش کرده اند طفره بروند. مثلا به دفاعیه هایی برمی خوریم که گفته اند “مخاطب ما جهانی است”. و گفته اند “ما کار ارزشی نمی کنیم.”
یکی از انتقادها نحوه روایت قتل عام ها از ارزگان گرفته تا قتل عام افشار است. نهادهای حقوق بشری بین المللی کشتار مردم بیگناه افشار را قتل عام تعریف می کند اما در دانشنامه، قتل عام افشار یک جنگ معرفی شده است که می تواند خیلی ساده گذری از آنچه در افشار رخداده است باشد. عنصر ذهنی و اراده افرادی که در افشار دست به قتل عام زده اند و با خون هزاره بر دیوار یادگاری نوشتند، نادیده گرفته شده است. تصور کنید که ما از یهودی ها بخواهیم که هولوکاست را برجسته نکنند، چون کلمه هولوکاست "ارزشی" است، به جایی اینکه بگویند هولوکاستی اتفاق افتاد، بگویند جنگ بود، یهودی ها هم در جنگ کشته شده اند. دلیلی ندارد که کشتار سیستماتیک یهودی ها را برجسته کنیم وقتی میبینیم ۷۵ میلیون انسان در جنگ جهانی دوم کشته شدند. بصورت مختصر، تاریخ یعنی روایت و روایت از حال خود و از آن خود کردن. امروزه، در میان دانشمندان علوم اجتماعی این امر بسی جا افتاده است که تاریخ همیشه سابجکتیو (subjective) نوشته شده است و می شود. متاسفانه دانشنامه نه تنها نتوانسته است تاریخ رنج انسان هزاره را آنطور که هزاره ها می خواهد روایت کند بلکه آن را مخدوش کرده است.
پاورقی:
* در جنگ های کابل، هزاره های سنی در خط اول جبهات شورای نظار قرار داشتند و علیه حزب وحدت در غرب کابل و بعدا در دره غربند جنگیدند. اخیرا، یکی از فعالین اجتماعی هزاره های سنی در ۲۹همین سالگرد مزاری در حومه واشنگتن دی سی صحبت می کرد که از برادران هزاره سنی اش بارها شنیده است که گفته اند در خط اول جبهه علیه حزب وحدت جنگیده اند. او خاطره ای از آنها قصه کرد که گفته بودند، یک وقت بین شورای نظار و حزب وحدت آتش بس صورت می گیرد. هزاره های سنی در خط اول به دمبوره و آوازخوانی صفدرتوکی گوش میدهند. یک دفعه از جبهه مقابل که جبهه حزب وحدت بود صدای می شنوند که می پرسند، آهای شما هم هزاره هستید؟ می گوید، ما در جواب گفتیم، بلی. ما هزاره های دره پنجشیر هستیم. روایت است که دور اول سقوط بامیان، در صف اول گروه طالبان، افرادی از هزاره های سنی حضور داشتند. همینطور در دور دوم که خود شاهد بودیم. و نیز ادعا می شود که بعضی از آن انتحاری ها که در مرکزهای آموزشی هزاره ها در غرب کابل حمله کردند از هزاره های سنی بوده اند.
چهارشنبه، خرداد ۱۷، ۱۴۰۲
بازی سنگرگ
جمعه، اردیبهشت ۲۲، ۱۴۰۲
ترویج کلیشه
جالب اینجاست که کلیشه های مانند "سرزمین تسخیرناپذیر،" "گورستان آمپراطورها" و ده ها کلیشه ای این چنینی که بارها نقد شده اند حتی در سرحد مسخره و کنایه اما هنوز که هنوز است بعضی ها از این کلیشه ها عبور نمی کنند. اینها بخشی از حافظهء جمعی یک عده شده است که اگر این کلیشه ها را در کار نیاندازند مثل اینکه حرف شان قابل فهم نخواهد بود.
نمونه اش این کتاب است که در سال 2011 چاپ و نشر شده است.
پنجشنبه، فروردین ۳۱، ۱۴۰۲
مغلوب هژمونی پشتونیسم
For all the Afghans who want #federalism #division in names of Khorasan or Hazaristan, study the recent history of #Sudan, how the country was divided through a referendum, competition over #NaturalResources between international global layers perpetuated the conflict despite-1 https://t.co/aIZtqIM8VL
— Heela هیله نجیب الله (@HNajibullah) April 19, 2023
چهارشنبه، فروردین ۳۰، ۱۴۰۲
لوده گی رضا پهلوی
به اسرائیل سفر می کند و با یکی از خونخوارترین آدم های دنیا ملاقات می کند به خاطر برقراری دموکراسی در ایران. این دقیقا مثل این می ماند که یک نفر از یک کشوری غربی به ملاقات رهبر تالبان برای به قندهار برود در مورد برقراری دموکراسی و حقوق بشر در کشورش گفتگو کند. افراط گری در مخالفت با دولت جمهوری اسلامی ایران تا این حد که نمی تواند درک کند یا ببیند بیشتر از دو میلیون نفر در نوار غزه بیشتر از یک دهه است که زندانی اند. حق ندارند بیرون شوند. اجازه ندارند کمک دریافت کنند. 58 درصد فلسطینی ها در نوار غزه گرسنه اند. 75 درصد جمعیت به کمک های بیرونی وابسته اند. تقریبا به 85 درصد ملکیت خود برای ماهیگیری دسترسی ندارند. ارتش اسرائیل نمی گذارند آنها از دیواری که اطراف نوار غزه توسط دولت اسرائیل ساخته شده است پاه بیرون بگذارند.
لوده گی رضا پهلوی مرا به یاد یک خانم ایرانی انداخت که سال پیش در تویتش نوشته بود: در مسیر راه فرودگاه مهرآباد از تاکسی پیاده شدم، یک مشت خاک از زمین برداشتم تا با خودم آمریکا بیاورم و هر روز بر آن تٌف کنم. منی هزاره که هیچ حق ابتدایی برای من در افغانستان قایل نیستند نمی توانم تا به این حد به افغانستان نفرت داشته باشم. حالا رضا پهلوی آنقدر دور رفته است که حاضر است هر نوع زیان را بر کشور و هموطنانش وارد کند تا به قدرت برسد.
دوشنبه، فروردین ۱۴، ۱۴۰۲
درختان نارنج و خاطرات کودکی
آخر هفته رفتم کوه. در راه برگشت از یک دره تنگ، پرعلف و باشکوه آمدم. در مسیر راه، یک عالم درختان نارنج بود. نارنج ها همه ریخته بودند روی زمین. مثل اینکه تا حال کسی حتی نزدیک این باغ ها نیامده بود. من کوله پشتی ام را از پشتم در آوردم و شروع کردم به چیدن نارنج از شاخه های درخت. کوله پشتی ام پر شد. به سختی خانه رسیدم. به یاد روزهای کودکی ام افتادم که به خانه ماماهایم در جلگه می رفتم. در راه برگشت آنها یک عالم سیب می داد با خودم ببرم. خاطرات کودکی را می شود دوباره زنده کرد و زیست. در جایی که من زندگی می کنم تقریبا تمام دره ها و تپه ها را گشتم. میدانم در کجا درختان نارنج است که در تمام روی سال تقریبا دست نخورده می ماند. در همان حوالی درختان انار هم است. یک مقداری از این نارنج ها را به دو همسایه دادم. یک مقدارش را امروز در کلاس سینمار آوردم با استادم و بچای دوره دکترا شریک کردم. سه چهار تای شان گفتند که بعد از خیلی وقت هاست که برای اولین بار مزه اصلی نارنج را می چشند. حالا یکش خواسته که شنبه آینده با هم بریم برای نارنج چیدن. زندگی زیباست. از وقتی کالیفورنیا آمدم، بخشی از خاطرات کودکی ام را احیا کردم.
شنبه، فروردین ۱۲، ۱۴۰۲
نبود مجریان هزاره در کانال های تلویزیونی
یک چیزی که در طی این ۲۰ سال گذشته اتفاق افتاد یا بهتر است گفت اتفاق نیافتاد، نبود حضور مجری یا مجریان با چهره هزارگی در کانال های تلویزیونی افغانستان و حتی بین المللی بود. چند تا از این کانال ها را نام ببرید اگر مجری خبری آنان چهره هزارگی دارد؟ همین افغانستان انترنشنل را ببینید. مدیران و کسانی که این کانال را پیش می برند اکثرا هزاره ها هستند اما مجریان همه چهره غیرهزارگی دارند. یعنی اینها اینقدر نامطمین و غیر قابل اعتماد بنفسند که نمی توانند مجری ای با چهره ای هزارگی داشته باشند؟
شاید دلایل زیادی داشته باشد اما یک دلیلش درونی شدن و عادی شدن تبعیض است. طوری که حالا خود هزاره ها که در راس قرار گرفته اند هم نمی توانند و یا نمی خواهند تصمیم بگیرند که یک چهره ای هزاره مجری خبر باشد. یکی از تاثیرات ممتد راسیسم و نژاد پرستی این است که تبعیض را سیستماتیک و عادی سازی می کند. طوری که شما اصلا فکر نکنید نبود هزاره قابل محسوس باشد. این را ما امروز در کانال های تلویزیونی می بینیم. جالب اینجاست که تاحال این کانال ها اگر هزاره ای را هم استخدام کرده اند هم کوشش کردند چهره ای خالص هزاره را نداشته باشند.
سهشنبه، فروردین ۰۸، ۱۴۰۲
مطیع وسا و استاندارد دوگانه
امیدواروم حالا متوجه استاندارد دوگانه شده باشیم. مطیع الله وسا دیروز توسط تالبان بازداشت شد، چون پشتون هست سر و صدای همه بلند شد ولی شما می بینید که فعالین حقوق بشر و ژورنالیستان هزاره هنوز هم در بند تالبان اند اما به غیر از فعالین مدنی فعال هزاره در سوشال میدیا کسی دیگر صدا بلند نمی کند. مگر فعالیت و کارهای مدنی فعالین هزاره کمتر از کاری است که مطیع انجام می دهد؟ نه. فرقش این است که هزاره ها شهروند درجه دوم می بینند. به همین خاطر است که من پیشنهاد می کنم در شرایط حاضر هزاره ها نباید در صف اول مبارزه حقوق زن و حقوق مدنی قرار بگیرند. فعلا مناسب نیست که دختران هزاره در خیابان های کابل بریزند. ماشین ظلم تالبان در برابر هزاره ها بطور وحشتناک ظالم است اما وقتی به زن هزاره می رسد، این رژیم ظلم رنگ ستم و سرکوب جنسیتی به خود می گیرد.
دوشنبه، فروردین ۰۷، ۱۴۰۲
دختران هزاره خوراک دم توپ
این ویدیوی زیر را در تویتر دیدم. در شرایط فعلی، من مخالف قرار گرفتن زنان هزاره ها در صف اول مبارزات مدنی هستم. حتی به نزدیکانم گفته ام که دختران شان را نگذارند در تجمعات زیر هر نامی در خیابان های کابل بپیوندند. دلیلش مشخص است. تالبان حق زندگی به هزاره ها قایل نیستند چه رسد به اینکه زنان هزاره در خیابان ها بریزند و مایه دردسر شوند. بگذارند این کارها را بقیه انجام دهند. به شکنجه روحی و روانی آن نمی ارزد. گزارش های دقیقی وجود دارد که دختران و زنان هزاره در زندان ها توسط تالبان مورد تجاوز قرار می گیرند. بهتر این است که یک کامپاین برای خودآگاهی زنان هزاره شکل بگیرد. همه میدانیم که با زن هزاره منحیث یک هزاره برخورد می شود نه زن. جنسیت او غیر محسوس است. بدین معنی که او قبل از اینکه به خاطر زن بودن احترامی شود به هزاره بودن محکوم بنابودی شده است. (من قبلا در این مورد اشاره کرده ام). لایه های زمخت و برهم افتاده ای راسیسم و تبعیض علیه هزاره ها، زنان و دختران هزاره را بیشتر در معرض خطر و شکنندگی قرار داده است. آنهای که در غرب پناهنده شده اند و زندگی راحتی دست و پا کرده اند فقط به عکس ها و ویدیوهای این چنینی دل خوش می کنند و شاید هم ضرورت دارند تا به علاوه اینکه روحیه ای گذرای بگیرند، پروژه های شان را بیشتر تقویت کنند و پول های بیشتری بگیرند. دختران هزاره فقط خوراک دم توپ اند نه چیز دیگر. مبارزهء مدنی تحت حاکمیت تالبان معنی ندارد. بهترین مبارزه راه و چاره برای زنده ماندن است فعلا.
My Brave Sisters took the stress of Kabul Again chanting:
— Nilofar Ayoubi (@NilofarAyoubi) March 26, 2023
Justice, Education for all or None and For not Politicizing the Education!#AllOrNone #EducationForAll
pic.twitter.com/a4aZIF6bDg
دوشنبه، اسفند ۲۹، ۱۴۰۱
زنان افغانستانی و روایت "زن قربانی"
من امروز به مقاله ای لیما حلیمه احمد در فارن پالیسی بر خوردم. او تا حدی درست می گوید که کشورهای غربی و انجی او هایش زنان افغانستانی را به قربانی شدن دایمی سوق دادند. اما این فقط یک بخش مسیله است. چیزهای دیگر را که باید ببینیم. چیزهای که پیش پای خود زنان افغانستانی است: همان فرهنگ مرسالار استوار بر "افغانیت" و "اسلامیت". انگشت اتهام و انتقاد نشان دادن به غربی ها و دونرهای غربی تازه در آکادمی رواج شده است. یک دلیلش این است که نمی خواهند آن فرهنگ و جامعه ای را که زنان در آن رنج می برند نقد کنند. می ترسند برچسپ های ناجور بخورند. راحت تر این است که انگشت انتقاد را به طرف کشورهای استعماری دراز کنند.
ما نباید تصویری که دیگران برای ما رسم می کند خود مان را در آن ببینیم. روایت های خلاق تری وجود دارد که وضعیت زنان افغانستانی را بررسی کنیم. وقتی با اطمینان گفته می شود که زنان افغانستان آن چیزی نیستند که شما فکر می کنید، باید ببینیم چنین ادعا در کانتکست معنی پیدا می کند. ممکن است زنان افغانستانی چنین چیزی نباشند اما فعلا که معلوم است این تالبان کرام دارند آن چیزی که "بودند" و "هستند" را برمیگردانند و نشان می دهند. فریم "زن قربانی" را بگذاریم برای مردان و زنان غربی که وجدان شان را راحت کنند. برای افغانستانی ها چنین فریم نه تنها به دردبخور نیست بلکه بی مزه و بی روح است.
دوشنبه، اسفند ۱۵، ۱۴۰۱
زبان تحقیرآمیز امین صیقل
من در توییتر دیدم که کاربران کوشش کرده بودند نکات اصلی را توییت کنند، چیزهای که آنها برجسته کرده بودند،پیش فرض ها یا مقدمات هستند، نه استدلال، و آنها نکات اصلی را از دست داده اند. هنگام خواندن یک مقاله، توجه باید به مقدمات ضمنی/صرحی که استدلال و نتیجه گیری بر آن استوار می باشد، معطوف شود. این یک شکل تثبیت شده قیاسی است که در نوشته های آکادمیک رایج است، به این ترتیب است که شما به طور قیاسی به نتیجه می رسید که حرف اصلی چیست. بعد نگاه کنید به زبان و کلمات.
در میان خیلی چیزهای دیگر، لحن تحقیر آمیزی صیقل بارزتر است.
به اولین جمله که در فشرده ای از مقاله آمده است نگاه کنید:" The predominantly Shi’ite Hazara minority in Afghanistan has historically been a deprived and poorly treated cluster." کلمه کلاستر در دسته بندی های حیوانات و چیزهای بی جان به کار برده می شود نه انسان ها. استفاده از "کلاستر" برای انسان ها بی احترامی و تحقیرآمیز است. شما عاملیت آنها را ازش می گیرید. تعصب را می بینید. صیقل حتی نمی تواند خشم و تعصبش را کنترل کند. هزاره ها را به یک "کلاستر" یک دسته چیزهای بی جان و غیرعاملیت تقلیل می دهد.
صیقل فعلا در دانشگاه وسترن آسترالیا در دیپارتمت علوم اجتماعی استاد کمکی است. اگر در آسترالیا زندگی می کنید، نامه بنویسید به رئیس دانشگاه و دیپارتمنت که او در آنجا مشغول است. این ایمیل آدرس دیپارتمنی است که در او در آنجا درست می دهد: schoolops-hass@uwa.edu.au. او عضوی بورد مرکز برای دولت و جامعه مسلمانان نیز است. به این صفحه بروید و دست اندرکاران نامه بنویسید تا این آدم را اخرج کنند. اگر دیدید او در جایی برای سخنرانی دعوت شده است بروید در جلسه ازش در مورد نژادپرستی و هزاره هراسی او ازش بپرسید. انتقاد کنید. او را به چالش بکشید. کنسلش کنید. اگر در دانشگاهی هستید که قرار است او را دعوت کنند اعتراض کنید و نامه بنویسید. اگر دانشجو هستید و یا کارهای تحقیقی انجام می دهید، از کارهای او استفاده یا مآخذ نگیرید اگر کردید اذعان کنید که در عین حال این نویسنده یک راسیست و ضد هزاره است. این تنها شیوه مبارزه علیه آدم های راسیست است.