چهارشنبه، اسفند ۰۸، ۱۴۰۳

هزاره زدایی از طریق هنر

یاد تان است سال 2020 رادا اکبر یک نمایشگاه بنام ابر زنان افغان در کابل ایجاد کرد؟

رادا اکبر اسم اصلی اش ام البنین حسینی است، دختر یک مهاجر سید هزاره و شیعه ساکن مشهد. فکر می کنم 2004 بود وقتی اسماعیل اکبر در یک سفری به مشهد ایران رفت، او را با خودش به کابل آورد و به فرزندی خود درآورد. بهرصورت، اما چیزی را که اینجا می خواهم  یاد کنم اینه که در آن نمایشگاه اسامی زنان پشتون و تاجیک و حتی دو زن ایرانی آمده بود مگر زن هزاره. زن هزاره نمی توانست ابرزن باشه؟ سیماسمر، شکردخت، عذرا جعفری، سرابی، الهه سرور و ده ها زن دیگر هزاره نمی توانستند در لیست قرار بگیرند؟

چهره هزاره آنقدر تحقیرشده، آنقدر انسان زدایی، و نفرین شده است که حتی هنرمندان هزاره هم نمی خواهند آن را به تصویر بکشند. 

سه‌شنبه، اسفند ۰۷، ۱۴۰۳

بیدل: ای حوصلۀ خیال تنگی نکنی

من این شعر بیدل را سال ها پیش به انگلیسی ترجمه کرده بودم. امروز دوباره مرور کردم، دیدم ترجمه آنقدر روان نیست. یک دست رویش کشیدم و فکر می کنم اکنون خواندنی و فهمیدنی شده است. شرح این رباعی بیدل را در وبلاگ انگلیسی نوشته ام.

دریا نکشی، اگر نهنگی نکنی
بر کوه نتازی، ار پلنگی نکنی
یک جرعۀ تست، قلزم ِ کون و مکان
ای حوصلۀ خیال تنگی نکنی

You cannot quaff the ocean 
if you are not a whale

You cannot prance through mountains
if you don't have the tiger's will

The sea of time and place,
for you, is but one gulp 

Oh, the patience of inspiration
boundlessness is desired

پنجشنبه، اسفند ۰۲، ۱۴۰۳

بیدل

  هرکه رفت از دیده داغی بر دل ما تازه‌ کرد
در زمین نرم نقش پا نمایان می‌ شود

whoever left us 

ailed us, 

like fresh wounds in our heart 

and like the footprints in the sand 


Poem by Mirza Bidel

Translated by Nasim Fekrat


سه‌شنبه، بهمن ۳۰، ۱۴۰۳

pareidolia

امروز در کتاب آرکیالوژی می خواندم که در سال 2004 یک خانم آمریکایی یک ساندویج گریل شده را که یک طرفش سوخته و ظاهرا سیمای مریم باکره را نشان میداده بعد از ده سال به مبلغ 28000 دلار در ای بی فروخته. رفتم در گوگل سرچ کردم و یافتمش. دیدم واقعا سیمای آن بزرگوار در دل تاریکی نقش بسته.ناگهان از درون فریادی برخواست که یا حضرت مریم این چه کاری است که میکنی، در نان نیمه سوخته ظهور میکنی؟ ناگهان‌آن ایده نور در تاریکی یادم آمد. متوجه شدم دلیل ظهور حضرت چه بوده.

یادم است سالها پیش رسانه های غیرهزاره، مثل انیس و خبرگزاری پژواک خبرهای را نشر می کردند که می گفتند نام الله در بادنجان سیاه ظاهر شده است. خلایق کابلی انگشت بر دهان می بردند و شروع می کردند به الله اکبر گویان و الحمدالله و اینطور چیزها و بالآخره بعد از ریختن چند قطره اشک میگفتند: حقانیت خدا را می بینی، فدایش شووم خودشه حتی در بادنجان سیاه در جلال آباد نشان داده. یک نفر دیگر در ننگرها ران های کودکش را خط خطی کرده بود و ازش عکس گرفته بود که نام محمد در آن حک شده. یکی دیگر نام الله را در تربوز و دیگری در خربوزه یافته بود. این کشفیات بعضی هزاره ها را نگران کرده بود که الله چه رقم خداست که در کچالوی بامیان ظاهر نمی شود.

در این بادنجان رومی واضح است که خداوند از طریق الله خودش را نشان داده: 

چهارشنبه، بهمن ۲۴، ۱۴۰۳

زنان هزاره: روایت و هویت از طریق دیجیتال

اگر در منطقه واشنگتن دی سی هستید، حتما باید به این رویداد شگفت‌انگیز توجه کنید: "زنان هزاره افغانستان داستان‌های دیجیتال خود را به اشتراک می‌گذارند." آنچه این رویداد را منحصر به فرد می‌کند این است که برای اولین بار، زنان هزاره  قادرند داستان‌های خود را به اشتراک بگذارند. زنان هزاره مخزن ناشناخته‌ای از استعداد، شجاعت، مقاومت در برابر ظلم، تاب‌آوری و استقامت در برابر فشار مداوم از طرف اقوام حاکم هستند. این یک فرصت خوب است تا کشف کنید که هزاره‌ها کی هستند، به‌ویژه زنان هزاره چه نقشی در ۲۰ سال وضعیت نسبتاً دموکراتیک و صلح‌آمیز که با حضور ایالات متحده و متحدان آن ایجاد شده بود ایفا کردند و چگونه این صلح شکننده یک شبه از هم پاشید. پیامد این خیانت برای زنان به‌ویژه زنان هزاره فاجعه‌بار بود چرا که آنها به عنوان طبقه پایین یا کست فروتر جامعه مورد ظلم قرار گرفته‌اند.

در افغانستان، اگر به گروه قومی هزاره تعلق داشته باشید، بدترین وضعیت را تجربه می‌کنید و به طور کامل از تمام عرصه‌های زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کنار گذاشته می‌شوید. این وضعیت فعلی مردم هزاره تحت رژیم بالفعل گروه تروریستی طالبان است.

این رویداد فرصتی است برای آگاهی از هویت‌های اجتماعی، سیاسی و شخصی زنان هزاره، چیزی که توسط گروه‌های قومی مسلط در افغانستان و حتی در خارج نادیده گرفته و کم‌ارزش شمرده شده است. رویدادهایی مانند این، پلتفرم‌هایی برای زنان هزاره فراهم می‌آورد تا داستان‌های خود را بیان کنند، داستان‌هایی که منحصر به فرد و متفاوت از زنان سایر گروه‌های قومی، مانند افغان/پشتون، تاجیک‌ها و دیگران است. برای جزئیات بیشتر در مورد رویداد، اینجا کلیک کنید و برای دسترسی مستقیم به صفحه ثبت‌نام، اینجا کلیک کنید.

شنبه، بهمن ۲۰، ۱۴۰۳

اندر باب تعلل و لذت رنج بخش

حالا این وبلاگ جایی شده برای اهمال کاری و تعلل. من باید پایان نامه ام را بنویسم و تمام کنم. اما وقتی می خواهم دست به کار شوم، می بینم که یک چیزی در ته ذهنم به من یادآوری می کند که وبلاگ هم یادت نره، گل پسر! آنجا هم ممکن است یک سری خزعبلات بالفارسی لا انجیلیزی سر هم ببافی، خودت را بفریبی، روزت را سیاه کنی و همینطور خودت را زمین گیر کنی و در آخر روز سه چار جای بدن تو از چیمقو (کلمه هزارگی است به معنی pinch) سیاه کنی و بعد خانه برگردی ببینی هیچ کاری نکردی. بعد یک دفعه چنان فریادی برآری که شش هایت تا سه شبانه روز از تب به ناله بیفتد. وای خاک ده سرمه!

جمعه، بهمن ۱۹، ۱۴۰۳

تروپ های رایج و خفت بار: زن افغانم، بیچاره ام، مظلومم

عکس العمل ترامپ و پاسخ ندادن او به کنار ولی طرح سوال آن خانم چقدر پراکنده، گیج کننده، مشمیزکننده و تحقیرآمیز بود. از متن سوال و کلماتی که به کار برده بود این چیزها به دست می آید: زن افغانم؛ بیچاره ام، رنجیده ام، مظلوم، پرتوقعم، و بعد از اینقدر ابراز خفت و خواری، از یک نارسیسست می پرسد برنامه ات برای زنان افغان چیه. سوال پرسیدن با چنین خفت و خواری آبرو ریزی و مایه شرم است. با آن نخوتی که در افغانستان دیگران را آدم به شمار نمی آرند، اینجا در مقابل سفید ها خودشان را ذلیل و بیچاره ترین انسانها معرفی می کنند. آنهم کاش کمی از حقیقت درش باشد. خود این خانم شهروند آمریکاست، از طبقه مرفه جامعه افغانستان بوده و در کودکی به آمریکا آمده، با یک سفید آمریکایی ازدواج کرده. با رنجی که او ازش یاد می کند کاملا بیگانه است اما جریت میکنه درد و رنج زنان دیگر را برای خودش مصادره بکنه. 

به گفتهء اسد بودا:

سئوال پرسیدن هنر است. هوش و دانایی نیاز دارد. ربطِ خاصی به خبرنگاران ندارد. مکتب‌رفته‌گانِ خود-داناپندار و فرصت‌طلبِ افغانستان، سئوال و ابرازِ نظر را از هم تفکیک نمی‌کنند. اغلب، حتا پیش از طرحِ سئوال، با پرگویی، بزرگ‌نمایی یا مظلوم‌نمایی و خفت‌جویی، به پرسش خود پاسخ می‌دهند.

پنجشنبه، بهمن ۱۸، ۱۴۰۳

تبرئه از یک حقارت و پناه بردن به یک جنایتکار جنگی

چقدر مشمیزکننده است کارهای این خانم. جلوی ترامپ تحقیر میشه و بعد برای تبرئه از آن حقارت میره با یک جنایتکار جنگی عکس میگیره. اکت هم میکنه. اگر این خانم الان در یکی از بنگاه های خبری در آمریکا و یا اروپا بودی اخراج شده بود. کسی می داند این خانم که میگه ژورنالیست است کجا مشغول است؟ 

چهارشنبه، بهمن ۱۷، ۱۴۰۳

!un-freaking-believable

اخبار را مرور کردم. یک جایی نوشته بود ترامپ امروز پیشنهاد کرده که ایالت متحده باید کنترول نوار غزه را در دست بگیره، مردم بومی، همان فلسطینی ها را، از آنجا بیرون بکنه، منطقه را بازسازی بکنه، هزاران شغل ایجاد بکنه و هزاران خانه برای ساکنین منطقه (!؟) ساخته بشه، گفته حتی عرب ها می توانند در آنجا زندگی بکنن، خلاصه غزه با این طرح به یک بهشت ساحلی خاورمیانه تبدیل بشه. نوشته بود، وقتی ترامپ در جلوی خبرنگاران این حرف ها بر زبان آورد، خبرنگاران با کمال ناباوری و بهت به ترامپ نگاه می کردند. 

چند هفته پیش، یک جایی در مورد تعامل انسان با محیط چیزی خوانده بودم. فکر می کنم موضوع بحثش این بود که آدم ها محصول فرهنگ خودشه. این همان نگاه طرفداران تطور فرهنگی (cultural evolutionary) است. بعد، یک کسی دیگر آمده و گفته بود که نه اتفاقا آدمی بیشتر محصول یا زاده و ساخته همان طبیعت یا محیط خودشه. یعنی، آدم ها بصورت فیزیکی از آدم ها و اجتماعی اطرافش تاثیر میگیره. بهرحال، بگذریم. به این می خواستم برسم که خیلی ها فکر میکنن ترامپ از یک سیاره دیگه به زمین آمده. به آمار و ارقام و آدم های که از او حمایت میکنن و مثل او فکر می کنن نگاه کنید.

این روزها از بعضی آدم های با وجدان و آگاه (حداقل در ظاهر) می شنوم که میگن این آمریکای واقعی نیست. چنین آمریکای را ما ندیدیم و نمی نشاسیم. من میگم، خواهش می کنم خانم فلان و آقای فلان، تو را خدا، بیا لحظه ای بپذیریم که همین آمریکای واقعی است. همان آمریکای را که تو میشناسی هم بهتر از این نبوده. بخدا چیزی تغییر نکرده و اگر هم کرده برای رنگین پوست ها وضعیت کما فی السابقه. فقط ما آدم ها دچار فراموشی هستیم. این که چرا فراموشکاریم، خواهش می کنم از من نپرس. 

سه‌شنبه، بهمن ۱۶، ۱۴۰۳

ابراهیم نبوی

بعضی خاطره ها بصورت غیرمنتظره وارد افکار روزانه آدم میشه بدون اینکه شما اندک سعی فعالانه در سپردن و یا یادآوری آن تلاش کرده باشید. خاطره ای از ابراهیم نبوی یکی از اینهاست. باری، من با دوستان دی سی ام در یکی از یکشنبه ها به بازی فوتبال رفتیم. مهدی و یونس و فاطمه هم بودند. وارد بازی زمین شدیم. یونس مرا به ابراهیم نبوی معرفی کرد. دست دادیم. آدمی با جثه کمی کلفت و قد متوسط و موهای خاکستری و خوش برخوردی بود. قول گذاشتیم که باهم ببنیم. اما هرگز اتفاق نیافتاد.

دانشنامهء طنز نوشته بود. تابستان سال گذشته، چند تا از دوستان او را مهمان کردند. من نتوانستم شرکت کنم. از قول دوستان، ابراهیم نبوی در آن ضیافت گفته بود، من وقتی تاریخ طنز در افغانستان را می نوشتم، متوجه شدم که طنزنویسان آن کشور همه هزاره اند و کسانی اند که بعضی های شان را من میشناسم.

یاد و خاطره او گرامی باد.

سه‌شنبه، بهمن ۰۹، ۱۴۰۳

ماشین اخراج ترامپ

چه طنز تلخی. پوشیدن تی شرت ترامپ یا کلاه مگاه او کسی را فریب نخواهد داد. ماشین اخراج ترامپ وارد عمل شده. الان به کسی رحم نخواهد کرد.

یکشنبه، بهمن ۰۷، ۱۴۰۳

خطر سفر برگشت ناپذیر در انتظار دانشجویان بین المللی

اگر دانشجوی بین المللی هستید، خصوصا از کشورهای اسلامی، و با ویزای دانشجویی در دانشگاه های آمریکا در حال تحصیل هستید، آمریکا را ترک نکنید. امکان برگشت به آمریکا ممکن است برای دانشجویان از کشورهای اسلام دارنده ویزای F-1  و J-1 محدود شود. 

احتمال می رود ترامپ، در ادامه یک سری فرمانهای ضد مهاجرتی دور دوم ریاست جمهوری اش، آن فرمان اجرایی ۱۳۷۶۹ که در مارج 2017 به اجراء گذاشت، بازگرداند. در این صورت حتی کسانی که گرین کارت دارند ممکن است برای برگشت به آمریکا با مشکل روبرو شوند. بعد از اجرایی شدن فرمان 13769 که مشهور به Muslim Ban یا ممنوعیت علیه مسلمانان بود، خیلی ایرانی ها برای ورود به آمریکا در میدان های هوایی دچار مشکل شدند.

هفت کشور اسلامی که قبلا هدف فرمان ممنوعیت ورود به آمریکا قرار گرفته بود عبارت است از ایران، عراق، سوریه، لیبی، سومالی، سودان و یمن. 

شنبه، بهمن ۰۶، ۱۴۰۳

با گرین کارت از آمریکا خارج نشوید

من با دو وکیل آمریکایی صحبت کردم. یکی ازاین  دو وکیل با یک گروه 80 نفری وکلای که بصورت پرو بونو (pro bono) با مهاجرین کار می کنند گفت پیشنهاد همه وکلا این است که اگر دارنده گرین کارت هستید و ار کشورهای در حال توسعه و مسلمان آمدید، از آمریکا خارج نشوید. هرچند بصورت قانونی شما می توانید بیرون از آمریکا سفر کنید ولی احتمال دارد در میدان هوایی به شما اجازه ندهند وارد آمریکا شوید. حتی ممکن است از میدان هوایی مبداء به شما اجازه پرواز به آمریکا را ندهند.

جمعه، بهمن ۰۵، ۱۴۰۳

فرمان های ضد مهاجرتی: رعب و ترسی که ما را فرا گرفته

در روزهای اخیر بعد از اینکه ترامپ دوباره وارد کاخ سفید شد و بلافاصله دست به یک سری صدور فرمان های ضد مهاجرتی زد، اکنون فضای ملتهبی همه جا را فرا گرفته است. همه جوامع مهاجرین نگرانند خصوصا مهاجرین افغانستانی ای که در سه سال اخیر به آمریکا آمده اند.

دو گروه مشخصا آسیب پذیرند. یعنی آیس (ICE) اداره مهاجرت و گمرک ایالات متحده می توانند کسانی که وضعیت مشخصی حقوقی ندارند بازداشت کنند. بعضی از مهاجرین افغانستانی از مرزهای جنوبی وارد آمریکا شده اند. برای اکثر آنها وضعیت "پرول" (parole) داده است. یک عده دادگاهی شده اند و پرونده های قبول شده اند و برای بعضی های دیگر تاریخ مشخص دادگاه داده شده است که تقریبا تا دو سال معطلی دارد. گروه دیگر کسانی اند که پرونده اسایلم (asylum) دارند. وضعیت حقوقی آنها هنوز مشخص نیست. به عبارت دیگر، یا قبول نشده اند، و یا در حال طی مراحلند و یا در حالت انتظار. در هر صورت، وضعیت حقوقی آنها آسیب پذیر است.

در روزهای گذشته، پیام های زیادی دریافت کردم. از من می پرسند چه کار کنیم. من با یک وکیلی که از سالها قبل میشناسم در تماس شدم. او در یک گروه 80 نفر وکلای است که بصورت داوطلب به مهاجرین کمک های حقوقی ارائه می کند. سوال های که از من شده بود از او پرسیدم، جواب ها را یادداشت کردم و در روزهای آینده در پست می کنم. شاید در بخش انگلیسی وبلاگم هم بگذارم. امیدوارم برای آگاهی عمومی مفید باشد. ما باید با هم علیه این سیاست های ناعادلانه مبارزه کنیم. 

چهارشنبه، بهمن ۰۳، ۱۴۰۳

نیولیبرالیزم: بیماری اقتصادی و اجتماعی

حالا نیولبیرالیزم تقریبا به فحش می ماند. این را حداقل در محیط آکادمیک میشه دید و حس کرد. چهل سال از عمر این "شر" می گذرد. شری که اکنون گندش در آمده است. در دو دهه اول عمر این شر، نیوکان ها از ترویج یکجانبه دموکراسی و مداخله گرایی حمایت کردند. میکانیزم مثل بازار آزاد را ترویج کردند که بتوانند خود نفع ببرند و نهایتا اقتصاد جهان را کنترول کنند. دموکراسی را ترویج کردند که با استفاده از ابزار نظامی حکومت ها را فرو بریزند. یکی از ابزار قدرتمند نیوکان ها در روابط بین الملل حقوق بشر بود. هرکجا که خواستند بیشرمانه دست به تخت و تاز زدند، کشتند، بردند، دریدند و نابود کردند تا حقوق بشر را ترویج کنند و شهروندان را از چنگ حکام ظالم و مستبد برهانند. 

حالا، از ورشکستگی بانک ها در سال های اخیر گرفته تا نابرابری درآمد، نابرابری اجماعتی، و شکاف عمیق بین غنی و فقیر، و اقتصاد گیگ و تا همین پاپیولیزم عوام فریبانه ای که ما حالا شاهدش هستیم، همه و همه نتیجه و اثر این مریضی است. وضعیت فعلی آمریکا را فقط می شود در این بستر تاریخی و اجتماعی دید. 

ترامپ نتیجه همین بیماری است که نیولیبرالیزم به آمریکا و جهان عرضه کرد. جامعه آمریکا محصولش را درو می کند. ببینیم از آن بذرهای که در طی این ۴۰ سال کاشته اند چه محصولی به دست می آید.

سه‌شنبه، بهمن ۰۲، ۱۴۰۳

تیک تاک: ممنوعیت و تعلیق

یک سری چیزها اتفاق میفته که در رسانه ها درز نمی کند. شاید دلیلش این باشد که ارزش خبری ندارد. شاید هم در خبرها می آید اما کسی اهمیت نمی دهد. شاید زیر بار یک عالم اخبار مهمتر مثل جنگ و اینها گم می شود. تاریخ ممنوعیت تیک تاک هم به یک سری اسراری ربط داره که شاید برای عموم مردم و رسانه ای شدن آن زیاد جذاب نباشد. جذاب به این خاطر که ارزش کلیک، لایک و شیر را ندارد. 

جالب است که بدانید ممنوعیت تیک تاک در تابستان 2020 توسط خود ترامپ پیشنهاد شده بود. صاحب تیک تاک  ByteDance است که یک شرک چینی است اما CEO آن یک سنگاپوری مقیم آمریکاست. در تاریخ 19ماه جنوری تیک تاک کاملا بسته شد ولی یک روز بعد, یعنی تاریخ 20، وقتی ترامپ دوباره به کاخ سفید برگشت تیک تیک، حداقل برای سه ماه و یا کمتر یا زیادتر، دوباره قابل دسترس شد و قابل دسترس خواهد بود اما با یک سری تغییرات که ممکن است طرفداران اسرائیل و لابی اش را قانع کند.

از یک روز به این سو، در تیک تاک خیلی چیزها سانسور شده است. مثلا شما واژه "فلسطین" را نمی توانید سرچ کنید. حداقل در آمریکا و برای استفاده کنندگان تیک تاک قابل دسترس نیست. تا حال یکی از انتقادها این بوده که تیک تاک محتوانی ضد اسرائیلی تولید می کرده و چرا مثل انستاگرام، فسبوک و حتی اکس همان تویتر سابق محتوای ضد یهودی (شما بخوانید ضد اسرائیلی و نسل کشی فلسطینی ها) را سانسور نکرده است. حرف تمام. از این روز به بعد در آمریکا شما محتوایی که در آن وضعیت درماندگی و بیچارگی فلسطینی ها ذکر شده باشد نخواهید دید. 

جمعه، دی ۲۸، ۱۴۰۳

مرگ ابراهیم نبوی

مطالبی که تا حال در بی بی سی و سایت های خبری دیگر در مورد مرگ (آری مرگ چون کلمه خودکشی جالب نیست) ناگهانی ابراهیم نبوی نشر شده اند یک موضوع مهمی را نادیده گرفته اند و یا شاید نمی دانستند: پناهندگی و بلاتکلیفی.

نبوی در یک بلاتکلیفی مهاجرت بسر می برد. از یک دوستی که او را میشناسد شنیدم که پرونده پناهندگی او در USCIS در حالت تعلیق بوده است. دلیلش هم ظاهرا گذشته کاری بوده است. او مدتی در دستگاه دولت جمهوری اسلامی ایران کار کرده بود. همین باعث شده بود که پرونده مهاجرت او بلاتکلیف بماند. بلاتکلیفی پرونده مهاجرت در دستگاه مهاجرتی آمریکا فرساینده و کشنده است. تنها کسانی این بلاتکلیفی را درک می کنند که پرونده پناهندگی داشته اند و مدتی بلاتکلیف مانده اند. انتظار طولانی باعث ناراحتی و مشقت مالی و روانی همراست. بلاتکلیفی و عدم اطمینان و ترس مداوم و وضعیت نامعلومی حقوقی آینده، و حتی اخراج، همه اینها کشنده است. 

پنجشنبه، دی ۲۰، ۱۴۰۳

آتش سوزی لاس انجلیس: ناله های که شنیده نمی شود

 چند روز است که منطقه ای بنام پالیسید (palisades) در آتش می سوزد. این منطقه جایی مرفه ای است. من یک هفته قبل آنجا بودم. امروز متوجه شدم که در رسانه ها بیشترین سرو صداهای که شنیده می شود از آدم های پول دار است. از جمله هنرپیشه و بازیگران قبلی و فعلی هالیوود در این منطقه زندگی می کنند. معلوم است که اینها صدای شان بلندتر است. مردم برای آنها دعا می کنند و بعضی هم اشک می ریزند و دعا می‌کنند که خداوند رحم کند.

در یک ویدیوی دیگر دیدم آنهایی که فرار کردند در هوتل های 5 ستاره پناه برده اند. بعضی های دیگر را دوستان شان در خانه و ویلاهای شان را جای داده اند. در ایمیل گروهی کمیونیتی، از دیشب تا حال چندین ایمیل دیدم که گفته بودند می خواهند برای دوستان شان پناهگاه پیدا کنند. 

من در فکر آن کارگران بیچاره ای هستم که از این خانه ها مواظبت می کردند. نگران آنهای هستم که روزانه برای پاک کاری و نظافت و مواظبت از باغ و باغچه ها تا تهیه غذا و مواظبت از بچه ها و آدم های کهن سال در این منطقه می رفتند و شاید هم زندگی می کردند. اینها کجا بروند؟ اینها کجایند؟ از وضعیت آنها کسی خبر دارد؟ مسلما نه. این وضعیت رقت انگیز نهایتا منجر به فقر بیشتر خواهد شد. در عوض، آن آدم های پول دار، خانه های شان از پول بیمه دوباره آباد خواهند کرد و قطعا داستان آتشسوزی خانه شان هم تبدیل به یک حکایت الهام بخش مملو از استقامت و پایداری خواهد بود. 

چهارشنبه، دی ۱۲، ۱۴۰۳

خودکشی : از دست دادن نبرد با ذهن

بعضی ها می گویند زندگی یک مبارزه است. این نگاه شاید درست باشد اما بستگی به شرایط دارد. از یاد نبریم که ما برای این به دنیا نیامدیم که با زندگی در نبرد باشیم. فکر می کنم بهترین مبارزه حماسی همان مبارزه با ذهنی است که به ما می گوید این زندگی یک نبرد است. این نگاه تقریبا نزدیک به آن دیدگاه fatalistic است. به این معنی که هرچیزی پیش از پیش تعیین شده و غیر قابل تغییر است و زندگی آدمی هم معنی دیگری ندارد جز رنج. پایان دادن به زندگی شاید یک لحظه ضعف در مبارزه شجاعانه برای زندگی است.

از نگاه انتروپولوژی، شجاعت برای زندگی بخشی از تکامل و تحول تدریجی ما انسان هاست. شجاعت برای بقا بخشی از زنده ماندن و زندگی کردن است به این معنی که توانایی رویارویی با ترس و مقابله و استقامت در برابر شرایط ناگوار و چالش برانگیز و فایق آمدن بر آن یک امر ضروری است. منظور تنها شجاعت فزیکی نیست بلکه ذهنی هم است.

یکشنبه، دی ۰۹، ۱۴۰۳

پس از مرگش

روایت این است که مرد جوان هزاره که اخیرا بابت اینکه خانمش او را رها کرده و رفته با یک پیر مرد سفید آمریکایی ازدواج بکند، خودکشی کرده است. ظاهرا، نزدیکانش نیازی به اتوپسی ندیده اند. در طی ۲۴ ساعت آینده دفنش کردند. 

کسی که شاهد دفنش بوده به من گفت: " مراسم دفنش خیلی غم‌انگیز بود." من سرم را بلند کردم و به او نگاه کردم مثل اینکه ازش بپرسم: "خب، مسلماً غم‌انگیز است؛ انتظار دارید که اتفاقی که در آن کسی خودکشی کرده غم‌انگیز نباشد؟"

بعد از مکثی، او ادامه داد: ؛خصوصاً غم‌انگیز بود، خیلی عجیب و مشکوک هم بود، از برای خدا، ۱۷ ساله است، می‌دانی، گریه نکرد. او کنار مادرش ایستاده بود که خودش هم بسیار غمگین و حتی بی‌حس به نظر می‌رسید. هر دو بالای قبر ایستاده بودند. زل می زدند. قبری که دهان باز کرده بود و لحظه ای بعد پدرش را ببلعد. در آن لحظه از خودم پرسیدم، چرا گریه نمی کند؟ این غیرعادی بود و با فرهنگ ما هم‌خوانی ندارد، این را که همه ما می‌دانیم که باید در مرگ عزیزمان گریه کنیم." خانم جوان مکث کرد. بعد  شوهرش در حالی که بچه هایش مشغول آماده کردن کوله‌پشتی‌هایشان بودند و منتظر بودند تا والدین شان بحث را تمام کنند و بروند، ادامه داد: "فکر نمی‌کنم زن از نظر روانی پایدار باشد. شوهرش را من می‌شناختم، آدم درونی و مذهبی بود. مردی ساده که در تلاش بود تا شغل پیدا کند و زبان انگلیسی یاد بگیرد. من قبلاً او را ملاقات کرده بودم و آدم بسیار مهربانی بود."

بعد از مکثی شوهرش، خانم دوباره ادامه داد: "ما او را می‌شناسیم. او آدم شریف و بی غرضی بود. اما زن آدم خوبی نیست. کدام آدم عاقلی تصمیم می‌گیرد که به محض رسیدن به آمریکا شوهرش را رها کند. خانواده اش را فقط به خاطر ازدواج با یک مرد سفید‌پوست پیر و فرتوت از هم بپاشد تا زندگی بهتری داشته باشد؟ چطور می‌توان مطمئن بود که این مرد مسن، شخص درستی است؟ حتی اگر آدم خوبی هم باشد، آیا حاضر است برای آن زن و بچه هایش پول خرج کند؟ غیرقابل تصور است که او با یک مرد مسن که حتی پولدار هم نیست ازدواج کرده باشد. مرد سفید پیر در یک محله فقیر زندگی می کند و پنج بار هم ازدواج کرده است."

شنیدم که بچه ها خسته شده اند و از خاله‌ شان خواستند که آنها را از آن خانه پیرمرد سفید که اکنون مادرش با او زندگی می کند بیرون کنند . خاله قبول نکرده است. بچه‌ها پریشان و نگران هستند. آنها نمی توانند بیرون بروند چون احساس می کنند محله ناامن است..

پنجشنبه، دی ۰۶، ۱۴۰۳

Time of trauma

دیشب شنیدم که آن مرد جوان هزاره خودکشی کرده است. البته بعد از چندین بار اخطار که شاید خانمش تصمیمش عوض شود و برگردد. ظاهرا نه التماس و نه هم اخطار کارگر میفتند. 

اندک اندک فشار زندگی برایش قابل غیرقابل تحمل می شود. مدتی ترس دارد. ترس از اینکه مبادا اطفالش گرسنه بماند. آدم درونی بود. رفت و آمدش هم محدود بود، هم در اینجا و هم در افغانستان. اینجا اما بدتر.

حدود کمتر از یک سال است که با زن و چهار تا فرزند اینجا آمده اند. هر دو  زبان بلد نیستند. فشار اقتصادی دارند. زن و شوهر همیشه با هم درگیرند. این را حداقل فرزندانش بعد از مرگش گفته اند. 

گفتند که خانمش با یک مرد سفید پیر آمریکایی "جور" آمده و شوهرش را رها می کند. با یک دوستم که در رابطه صحبت کردم گفت خانمه elope کرده، یعنی از پیش شوهرش گریخته است. یک ماه پیش در خواست طلاق کرده و اخیرا، بچه ها را هم با خودش به خانه ای آن مرد سفید پیر می برد. مرد جوان در خانه تنها می مامد. مثل اینکه دنیا سرش فرو می ریزد. دچار مشکل روانی می شود. طاقتش طاق می شود. سرانجام، دو شب پیش به زندگی اش پایان می دهد.

حالا، همه دچار شوک اند اما بیشتر از همه آن خانم مطلقه و فرزندانی که نمیدانند بعد از چند ماه زندگی در آمریکا چه شد که به اینجا ختم شد.

سه‌شنبه، آذر ۲۷، ۱۴۰۳

ذاکره حکمت و یک داستان هزاره ستیزی در وزارت تحصیلات عالی

 من در مورد ذاکره حکمت که یک خانم هزاره و از غزنی است (نمیدانم از کجایی غزنی) قبلا خوانده بودم. امروز در صفحه فارسی بی بی سی مطلبی را در باره او خواندم. اول خوشحال شدم که نوشته اند "زنی از افغانستان." این به این معنی است که بی بی سی تازه متوجه حساسیت استفاده از برچسب "افغان" شده است. یعنی اینکه هزاره افغان نیست و هرکس از افغانستان افغان نیست. 
دوم اینکه حرف خانم حکمت در مورد حذف شدنش نسبت به تحصیل در ترکیه، مرا به یاد یک ملاقات با دکتور عسکر موسوی انداخت. فکر می کنم بهار 2007 بود، با یک دوستی که آن زمان در دانشگاه آمریکایی ها در کابل درس می داد، به دیدن دکتور موسوی رفتیم. فکر می کنم آقای موسوی آن زمان مشاور ارشد علمی در وزارت تحصیلات عالی بود. موضوع بورسیه های خارجی پیش آمد، دکتور موسوی گفت اخیرا لیستی از برندگان بورسیه هندوستان و دو سه کشور دیگر به دستش رسیده بود که حدودا 500 دانشجو باید پذیرفته می شدند. می گفت، وقتی به لیست نگاه کردم، دیدم جلوی بعضی شماره ها اسامی خط خورده اند. مثلا نام ها از مقابل  4، 7، 10، 15، 19، 22 و غیره حذف شده اند. گفت، از کسانی که این لیست را برایم تهیه کرده بودند پرسیدم، این اسامی چرا حذف شده اند. در پاسخ گفتند که اینها اجازه فاملی ندارند و به همین دلیل نمی توانند به خارج سفر کنند. گفت تقاضا کردم که آن لیست اصلی را به من بیاورید تا ببینم اینها کیستند. گفت وقتی لیست را نگاه کردم، دیدم که آن نام های که حذف شده اند و ظاهرا به دلایلی فاملی نمی توانند به خارج سفر کنند حسن، غلام عباس، فاطمه، زینب، قاسم و کاظم و غیره هستند. این افراد همه بچه ها و دخترهای هزاره ها بودند که از لیست خط خورده بودند. ظاهرا، همه مشکل فاملی داشتند.

فکر می کنم، داستان ذاکره حکمت هم یکی از این داستان هاست نه اینکه اسم او را به دلیل دختر بودنش حذف کرده بودند چون دختران بقیه اقوام اسامی شان هنوز در لیست بودند و آنها مشکل فاملی نداشتند و می توانستند خارج سفر کنند. این یک نمونه از ابعاد کلانتر هزاره ستیزی است که در طی 20 سال جمهوریت هزاره ها تجربه کردند که البته تازه نیست.

دوشنبه، آذر ۱۹، ۱۴۰۳

نژادپرستی پنهان: هزاره ستیزی به بهانه مچ گیری

من شنیده بودم که فرحناز فروتن هزاره ستیز جدی است اما باور نمی کردم. فرحناز بخشی از نفرت او علیه هزاره ها خانوادگی و ربط به گذشته دارد. در زمان جنگ های داخلی، پدر فرحناز مدت کوتاهی در غرب کابل در بند حزب وحدت بوده است. این داستان سر دراز دارد. بخشی دیگر نفرت فرحناز در دیاسپورا شکل گرفته است. این نفرت ها بعد از مراوده ها و شکست های مکرر نسبت به دلیل ناتوانی در کار (و حتی بدرفتاری) و عدم توانمندی کارهای سازمانی با هزاره ها در واشنگتن دی سی شکل گرفته است. بخشی دیگر آن دلیل قومی و مذهبی دارد.

تاجیک ها که حالا بخش زیادی از گروه داعشی و طالبان را تشکیل می دهند، از همان گروه های که فرحناز از آنها فرار کرده است برای او مسئله نیست ولی فاطمیون مسئله است. اینکه مسئله‌ی فاطمیون اصلا ربطی به او ندارد بسیار روشن است، این مسئله، مشکل مردم هزاره است. اما وقتی کسی مانند فرحناز فروتن با اطلاعات اندک و درک ناچیز از موضوع فقط در یک بازه زمانی مشخص برایش ربط پیدا می کند، نشان‌ دهنده یک نفرت عمیق از هزاره‌ها است. نحوه موضع‌گیری او، آشکار می‌سازد که نفرت و هزاره ستیزی چقدر بر ذهن او مستولی شده است. این نوع  نفرت و ستیزه قومی را نژاد پرستی پنهان covert racism می‌گویند. پست های فسبوکی هیچ چیز را ثابت نمی کند جز هزاره ستیزی و نژاد پرستی پنهان در ذهن او.

در واشنگتن دی سی و حومه یک کمیونیتی قوی و پرجوشی هزاره ها شکل گرفته است. تابستان سال جاری، در «میله قومی هزاره ها»، فرحناز را با لباس هزارگی دیدم. بچه ها و دختران هزاره با گرمی از او استقبال کرده و با او عکس یادگاری می‌گرفتند. اما اکنون که او از زیر پست نفرت قومی اش بیرون شده، فکر نمی کنم بعد از این او نه تنها استقبال شود بلکه طرد و حضور او در جمع هزاره ها ناخوشایند و اذیت کننده باشد.

جمعه، خرداد ۱۸، ۱۴۰۳

دانشنامه هزاره: چشم انداز یک تحریف

اخیرا شنیدم که دست اندرکاران دانشنامه هزاره دلیلی اینکه که چرا کشتار و قتل عام مردم هزاره، از ارزگان گرفته تا افشار، را در قالب جنگ تعریف و تشریح کرده اند گفته اند که ما نمی خواهیم مردم هزاره را "ضعیف" و یا قربانی جلوه بدهیم. این نگاه جالب است اما مشکلات جدی دارد. 

تصور کنید شما در تمام عمر نه بلکه برای چندین نسل قربانی بودید و هستید. سرانجام نسلی از شما از راه می رسد و تصمیم می گیرد که بابا، دیگر بس است. ما از این موضع و روایت قربانی بودن خسته شده ایم. ما می خواهیم تاریخ مان را طوری روایت کنیم که دیگر احساس ضعیف بودن نکنیم. پس چیزی که ممکن است اتفاق بیافتد این است: وقتی شما تصمیم می گیرید که تاریخ یک گروه قومی را ضعیف نشان ندهید پس حتما قوی معرفی می کنید چون حد وسط وجود ندارد. بنابراین، برای این کار، شما مجبورید به آن فجایج بشری که شما را ضعیف نشان داده اند و یا می دهند یا نپردازید و اگر هم پرداختید طوری آن فجایع را بیان کنید که "ضعیف" ظاهر نشوید. به این کار می گویند تحریف (distortion). 

من به دو نکتهء مهم و تبعات خطرناک این تحریف و یا "ضعیف جلوه ندادن هزاره ها" توسط دست اندرکاران دانشنامه را اشاره می کنم.

یک:
بگذارید با سوال مطرح کنم: نویسندگان و دست اندرکاران دانشنامه هزاره باید توضیح دهند که چگونه و با چه ضوابط و معیاری حقوقی و حقوق بشری به این نتیجه رسیده اند که نسل کشی و قتل عام های هزاره ها را از ارزگان گرفته تا افشار در قالب "جنگ" مطرح کنند؟ آیا آنها با بازماندگان قربانیان این قتل عام ها صحبت کرده اند و می دانند آنها چه درک و حسی از آن فجایع بشری دارند؟ بیشتر از یک قرن از نسل کشی هزاره ها در دوران عبدالرحمان خان می گذرد، دست اندرکاران دانشنامه با چه معیار حقوق بشری و اخلاقی به این نتیجه رسیده اند که در مورد آن قتل عام ها دست به قضاوت ببرند؟ در تیم دانشنامه، آیا افراد و یا تیمی از حقوقدانان حضور دارند که توانسته باشند در تشریح موارد نقض حقوق بشر با استناد به قوانین حقوق بشر بین الملل و سازمان های مدافع حقوق بشر در مورد مدخل های قتل عام های هزاره ها در ارزگان و افشار نظر دهند؟ اگر چنین افراد و یا تیمی وجود دارد، آیا آنها وجه انسانی قضیه قربانیان را چگونه توجیه کرده اند؟ آیا دست اندرکاران دانشنامه هزاره چنین حق و امتیاز اخلاقی را دارند که امروز به بیشتر از ۱۳۰ سال قبل بنگرند و تصمیم بگیرند که روایت از قتل عام های هزاره های را، که اکنون خاک شده اند، طوری ارایه کنند که هزاره های امروزی "ضعیف" و قربانی جلوه داده نشوند؟

دو:
می دانیم که هزاره ها مورد ظلم و ستم بی حد و حصری واقع شده اند و می شوند. قتل عام شده اند و به بردگی گرفته شده اند. آواره و کوچ های اجباری داده شده و می شوند. در طی دو دهه گذشته نیز تحت حاکمیت جمهوریت و اکنون تحت حاکمیت طالبان، هزاره ها بصورت سیستماتیک مورد حملات خونین در مکاتب، مساجد، سالن های ورزشی، سالن های عروسی، شفاخانه، خیابان و در هر جایی ممکن، قرار گرفتند. 

و همه هم می دانیم که در سالهای اخیر فعالیت های زیادی توسط دیاسپورای هزاره صورت گرفته است تا نسل کشی هزاره ها به رسمیت شناخته شود. اکنون این روایت سازی تیم دانشنامه و تحریف رویدادها می تواند درست در نقطه مقابل فعالیت دیاسپورای هزاره قرار گیرد و اینجاست که این روایت مشکل آفرین می شود. سد راه می شود. چون برای ضعیف جلوه ندادن هزاره ها، آنها را باید قوی نشان بدهیم و برای این کار، باید از ابعاد انسانی قضیه قربانی بودن  و یا ویکتیمهود (victimhood) هزاره ها چشم پوشی کنیم.

اینجاست که ما با ابعاد وحشتناک این نوع تحریف روایات روبرو می شویم. اکنون سوالی که مطرح می شود این است که آیا گروه دانشنامه هزاره ناخواسته علیه جریان داد خواهی برای شناسایی نسل کشی هزاره ها قرار نگرفته اند؟ آیا آنها واقعا از این مسئله آگاه اند که ممکن است در آینده دانشنامه ای را که آنها تهیه کرده اند/می کنند علیه هزاره استفاده نخواهد شد؟

بنابراین، خوب است که تیم دانشنامه اگر کار و فعالیت خود را ادامه دهند مسولیت تاریخ و حقوقی دارند که در روایت این گونه مسایل توجه بیشتری کنند و قبل از ادامه کار به سوالات مطرح شده در مورد این مسائل پاسخ روشن دهند.

مطلب مرتبط:
جدال بر سر دانشنامه هزاره و بحث هویتی هزاره

جمعه، فروردین ۱۰، ۱۴۰۳

جدال بر سر دانشنامه هزاره و بحث هویتی هزاره

دانشنامه هزاره
در اوج بحث ها روی دانشنامه هزاره در فضای مجازی، چند روز پیش، محفلی زیر عنوان نقد و بررسی این اثر در واشنگتن دی سی برگزار شد. من نیز در این محفل دعوت شده بودم. اما به دلیل کمبود وقت، نتوانستم همه ای حرف های را که در نظر داشتم در آن محفل مطرح کنم. در این نوشته تلاش می کنم به بعض نکاتی بپردازم که آن محفل نتوانستم به شکل مفصل بیان کنم. فکر می کنم این بحث ها تاثیر مستقیم بر شکل گیری هویت افراد و جامعه هزاره در عالم دیاسپورا دارد. 

فعلا در افغانستان، هزاره به حاشیه رانده شده اند. به عبارت دیگر، بی ربط (irrelevant) شده اند. سوالی که باید پرسیده شود این است که وقتی آدم ها و گروه های قومی از لحاظ سیاسی بی ربط می شوند، چه می کنند؟ چرا هویت آنهم در عالم دیاسپورا به یک دسکورس تبدیل می شود؟ آیا دسکورس هویتی یک نوع مقاومت در برابری بی ربطی سیاسی و حاشیه رانده شدن و به نحوی ابراز ربط بودن و موجودیت است؟ هرچند من در این نوشته بصورت مستقیم به این سوالات نمی پردازم ولی وقتی ما از هویت هزاره ها در وضعیت موجود سخن به میان می آوریم، می شود روی این سوال ها در کانتکست کلانتر و فراگیرتر فکر کرد.

تمام جر و بحث ها حول محور دانشنامه هزاره هم ارتباط تنگاتنگی با بحث هویت قومی هزاره ها در عالم دیاسپورا دارد. مهمترین سوال این جر و بحث ها هم این بوده است: آیا این دانشنامه توانسته است به سوالات هویتی هزاره ها پاسخ دهد؟ آیا این دانشنامه دانشنامه هزاره است؟

آنچه من از بحث ها دریافتم این است که منتقدان می گویند این کتاب (دانشنامه هزاره) مبرا از دو موضوع مهم است.

اول کانتکست: منظوراز کانتکست شرایطی و وضعیتی است که یک رویداد، ایده و یا حرکت را شکل می دهد و یا این رویدادها در آن شکل می گیرد. خیلی مدخل ها اصلا کانتکست مشخصی ندارند. مثلا، در مدخل "ائتلاف چهارگانه" (صفحه ۲۱۹) کانتکست بوجود آمدن این گروه ائتلافی مشخص نیست. معلوم نیست به چه هدفی و چرا این ائتلاف ها شکل گرفت. همینطور مدخل های دیگر، مثل ابن سینا، و افردای دیگر و مدخل های در مورد گیاهان. بصورت کوتاه، در نبود کانتکست، دامنه درک از رویداد برای خواننده محدود است.

دوم روایت: روایت عبارت بازگویی باورپذیر وقایع انسانی است. روایت یعنی روش و راهی برای ارایه مجموعه ای رویدادها که منعکس کننده ای دیگاه و ارزشها است، می باشد. روایت به رویدادها ساختار و فرم می بخشد و در نهایت به مردم دلایل فکر و عمل می دهد. در نبود کانتکست، روایت گم و ناپدید است. به همین خاطر است که مدخل های آدم ها، گیاه ها و رویدادها در کنار هم آمده اند اما مشخص نیست اینها چه رابطه اجتماعی، سیاسی و تاریخی با همدیگر دارند. البته نیاز هم نیست که با همدیگر ربط داشته باشند. حالا، ممکن است خود همین روایت نداشتن عمدی باشد که این خود می تواند به نحوی روایت تلقی شود. حرف اصلی کسانی که تا حال در مورد دانشنامه نقد نوشته اند این است که این دانشنامه روایت هزارگی ندارد. به بیان دیگر، این دانشنامه برای قوم هزاره نیست چون کانتکست که هویت هزاره معاصر در آن شکل گرفته است و روایتی که بر مبنای آن استوار باشد نادیده گرفته شده است. 

بستر شکل گیری هویت قومی هزاره

هویت یک امر سیاسی است. وقتی ما از هویت صحبت می کنیم از ابزاری نام می بریم که برای چارچوب بندی ادعاهای سیاسی و ترویج طرز فکری با در نظرداشت تحریک و جهت دهی کنش های اجتماعی و سیاسی در یک کانتکست کلانتر نابری ها و بی عدالتی ها و به منظور تمایز و تعلق پذیری گروهی و نهایتا به رسمیت شناختن و کسب قدرت استفاده می شود. وقتی ما از هویت هزاره صحبت می کنیم در حقیقت منظور ما هویت سیاسی و اجتماعی این قوم است. هویت قومی هزاره در یک بستر و زمان مشخصی شکل گیری و بازسازی شده است. تا دهه ۱۹۹۰، هزاره بودن و هزاره زیستن جرم بود. به نازلترین طبقه اجتماعی قرار گرفته بودند. در طول تاریخ از حضور اجتماعی و سیاسی به دلایل مختلف مستثنی و از حقوق برابر محروم بودند. طعنه نژادی خدا سگم را هزاره نکند گویایی این نگاه و برخوردها علیه هزاره ها بوده است. یعنی هزاره آنقدر پست است که حتی سگ شده نمی تواند چون به سگ می شود اعتماد و احترام کرد اما به هزاره نه. اما به مرور زمان جایگاه اجتماعی و سیاسی هزاره ها تغییر می کند. این تغییر از دهه ۱۹۸۰ شروع و نهایتا در دهه ۱۹۹۰ به اوج خود می رسد. برای اولین بار مزاری علنا می گوید که ما می خواهیم هزاره بودن جرم نباشد. بستر شکل گیری و بازسازی هویت سیاسی و اجتماعی هزاره ها در این دوره و با مقاومت جریان عدالت خواهی مزاری شکل گرفت. هر دانشنامه ای و تاریخی اگر برای هزاره ها و در مورد هزاره ها نگاشته شود، این کانتکست و بستر هویتی معاصر هزاره را نادیده بگیرد، تقریبا دست به انکار تاریخ هویت سیاسی و اجتماعی هزاره ها زده است. من اینجا به دو دلیل از بعد فرهنگی هویت قومی نام نمی برم چون بعد فرهنگی بصورت پیش فرض در نظر گرفته شده و دلیل دوم اینکه هویت های فرهنگی قابل تکثیر و تغییر اند. همین حالا پشتون های در خاک ایران/خاک افغان همجوار ولسوالی جاغوری زندگی می کنند که به زبان هزارگی صحبت می کنند. رسم و رواج شان هزارگی است. صنایع دستی زنان شان و دیزاین درون و بیرون خانه های شان هزارگی است اما پشتونند. این ویدیو را ببینید.

هویت قومی هزاره چیست و چگونه شکل گرفته است؟

تعریف معاصر از هویت قومی چه بصورت انفرادی و چه بصورت گروهی، این است که بنیاد آن را حس تعلق پذیری (sense of belonging) شکل می دهد و این حس تعلق پذیری بیشتر اجتماعی و سیاسی است. اگر بخواهیم از قومیت یک تعریف واضح ارائه کنیم چند چیز اصلی را به صورت عمومی در نظر بگیرم. و ان اینکه آگاهی و بیداری (awareness) و احساس افراد و اعضای یک گروه "ما" و اعمال رفتار آنها در پرتو این احساس و آگاهی نسبت به خود و دیگران. اگر بیشتر توضیح بدهم به این معنی است که یک فرد هزاره در قدم اول، حداقل درک و آگاهی از تاریخ جنوساید، قتل عام ها، بردگی، ظلم و حقارت هزاره ها داشته باشد. در قدم دوم، با برخورداری از این آگاهی و بیداری از تاریخ خود احساس و حساسیت (sensibilities) به افراد و اعضای جامعه "ما" را داشته باشد. باید احساس کند که کسانی دیگری هم هستند که مثل او تجربه مشابهی دارد. در قدم سوم، رفتار و کردار (attitudes and behaviors) این افراد مطابق با آن آگاهی و احساسش نسبت به گروه "ما" باشد. یعنی برای پایان بخشیدن رنج خود و اعضای جامعه خود اهتمام بورزد. البته توقع نداشته باشیم که هر فردی در جامع هزاره شامل این تعریف شود. ممکن است بعضی ها ظلم و تحقیر را تجربه نکرده باشد اما درک کافی از تاریخ و رنج هزاره داشته باشد. البته این را می خواهم بیان کنم که با اینگونه تعریف از هویت قومی نباید خطوط مرزی تعیین کنیم.

ممکن است با چنین تعریفی از قوم و قومیت هزاره می شود بستری برای هم پذیری ایجاد کرد و این خود می تواند حس تعلق پذیری در افرادی که تجربه مشابهی دارند ایجاد کند. فارغ از اینکه آنها را به گروه های مختلف قومی و مذهبی نسبت بدهیم.  مثلا هزاره های اسماعیلی ممکن است تجربه های هزاره های شیعی را داشته باشند. وقتی طالبان، در دوره اول، در آخر سال ۱۹۹۹ به دره کیان دست به کشتار زدند نپرسیدند شما کیستید و مذهب شما چیست. چون برای طالبان یک چیز مشخص بود: اینها چهره هزارگی دارند و بعلاوه سنی هم نیستند. گفتند هزاره اند و کافرند. بکشید. ممکن است این تعریف  شامل حال همهء هزاره های سنی نشود ولی ممکن است بعضی از آنها تجربه شبیه تجربه های هزاره های شیعی و اسماعیلی داشته باشند. بگذارید یک مثال بیاورم. من در این اواخر با خانمی مصاحبه کردم که میگفت وقتی جنگ های داخلی در کابل شروع شده بود، شاهراه همه بر روی هزاره ها بسته شده بودند. آنها یک هزاره سنی سرخ پارسا را با موترش کرایه کردند تا آنها را به طرف شمال انتقال بدهند. او می گفت وقتی در سرای شمالی رسیدیم، سربازان شورای نظار آمدند و جیغ زدند که اوه هزاره فلان و بهمان، تو هزاره آوردی؟ پایین شو! میگفت، سربازان شروع کردن به سیلی کاری راننده، در میانه سیلی های که بر صورت راننده فرو می آمد، راننده جیغ میزد که من هزاره نیستم، من سنی هستم. سرباز شورای نظار، دوباره فحش می داد که اوه هزاره فلان و بهمان به بینی و چشمانت نگاه کن که هزاره استی. ما شاهدیم که در این اواخر بعضی روشنفکران هزاره های سنی به مرور زمان حس تعلق پذیری نسبت به هزاره بودن و هزاره شدن پیدا کرده اند. من به این خاطر از روشنفکران هزاره های سنی نام می برم که برای اکثر هزاره های سنی هویت مذهبی شان اولیت دارد. نگاه آنها نسبت به هزاره های شیعی همان نگاه غالب سنی های پشتون و تاجیک است ک هزاره ها را رافضی می پندارند. در خیلی از جنگ ها (و در برخی مواقع شاید هم کشتار) علیه هزاره های شیعی، هزاره های سنی پیش قدم بوده اند.* ولی در میان آنها، هستند کسانی با افتخار می گویند که ما هم هزاره ایم و این "هزاره شدن" (becoming Hazara) یک چنین پروسه ای طولانی و وحشتناکی را طی کرده است. (من از کلمه هزاره شدن استفاده می کنم چون هزاره هنوزم هم در حال شدن است). بستر و کانتکست هزاره شدن دهه نود میلادی است و با جریان عدالت خواهی بابه مزاری رقم خورده است. الان گروه های کوچک و بزرگی در بدخشان و کسانی که در میان تاجیک ها ساکن هستند ترسی از بردن کلمه هزاره ندارند، با افتخار می گویند ما هم هزاره ایم. چنین چیزی ۲۰ یا ۳۰ سال پیش امکان پذیر نبود.

براساس آنچه گفته آمد، وقتی ما اگر چنین تعریف جامعی از هویت قومی هزاره داشته باشیم، نیازی نیست خط و نشانی تعریف کنیم. افراد و گروه های اجتماعی با تجربه مشابه و با آگاهی از تاریخ و با اعمال و برخوردهای مطابق با آن تجربه، یا بصورت انفرادی و یا گروهی، احساس تعلق پذیری کنند. وادار کردن دیگران و یا هزاره پنداشتن دیگران، ممکن است با مخالفت و پایداری افراد این گروه ها ختم شود. یاد مان نرود که خیلی از افرادی که برای هزاره ها کار کرده اند و می کنند مسلما هزاره نبوده اند اما آنها حس و درک هزاره بودن دارند. 

بازسازی هویت قومی:

نکته مهمی را که در باره شکل گیری و بازسازی هویت هزاره و پروسه هزاره شدن در دهه نود میلادی درنظر گرفت بعدی روشنفکری آن است. من تعجب کردم که دست اندرکاران دانشنامه چطور حجم بزرگ نشریاتی که باعث تولید دانشی که بنیانهای فکری-هویتی هزاره شدن را شکل داد نادیده گرفته اند. چه خوش مان بیاید یا نیاید، نشریه های امروز ما و عصر برای عدالت، بنیان های فکری و فرایند شکل گیری مفاهیم هویت قومی هزاره شدن و هزاره بودن را در جوانان آگاه هزاره آن زمان شکل داد. در کنار آن خیلی از نشریه های دیگری بودند که در این پروسه سهم گرفتند مثلا فصلنامه سراج که اکثر افرادی که در دانشنامه دخیل هستند نویسندگان و گردانندگان این نشریه بودند. جایی تعجب است که این قدر منابع که خود دانشنامه اند و منابع مهمی برای شناخت قوم هزاره در این دهه تولید شده اند نادیده گرفته شده است. 

از دانشنامه چه توقعی می رود؟

برای آنعده از هزاره های که تاریخ، هویت و روایت قومی مهم است دانشنامه نویسی را برابر با تاریخ نویسی می دانند. هر ملت و قومی تاریخش را برای خودش و به شیوه خود و دیگاه و درک از خود و تاریخ خود می نویسد. مثلا تاریخ آمریکا به شیوه های مختلفی روایت شده است. در کتاب های درسی، تاریخ آمریکا از دید آمریکایی های سفید، کریستوفر کلمبوس یک قهرمان است که قاره آمریکا که از آن بنام "جهان نو" یاد می کنند، را کشف کرد و اروپای های سفید که آمریکا را اشغال کردند از آنها منحیث نجات دهندگان بشریت و پیامبران مدنیت تعریف شده است. یک روز هم بنام کریستوفر کلومبس نامگذاری شده است که تعطیل عمومی است. این در حالیست که تاریخی که توسط بومی های آمریکا نوشته است کریستوفر کلمبوس را یک آدم ستمگر و گمراه و مهاجرین سفید اروپایی را قاتلان و غاصبان سرزمین های شان می پندارند که میلیون ها بومی را قتل عام کردند. تاریخ آمریکا از دید سیاهان آمریکایی، تاریخ بردگی، ظلم و بیدادگری است. یکی از دست اندرکاران دانشنامه در جلسه عرض کرد که ما دانشنامه را برای مخاطب جهانی تهیه کرده ایم. این ادعا مانند این میماند که توقع کنیم آمریکا تاریخش را نه برای آمریکایی ها و نسل های بعدی اش بلکه برای اروپایی ها، چینی ها و عرب ها بنویسد. منتقدین وقتی می بینند دانشنامه هزاره نه تنها به سوال های هویتی آنها پاسخ نداده است بلکه در پی اصلاح روایت های نادرست درباره مردم هزاره هم نپرداخته، دچار ناامیدی شده اند. از سوی دیگر، موافقین دانشنامه برای پاسخ دادن به ناامیدی خلق شده تلاش کرده اند طفره بروند. مثلا به دفاعیه هایی برمی خوریم که گفته اند “مخاطب ما جهانی است”. و گفته اند “ما کار ارزشی نمی کنیم.”

یکی از انتقادها نحوه روایت قتل عام ها از ارزگان گرفته تا قتل عام افشار است. نهادهای حقوق بشری بین المللی کشتار مردم بیگناه افشار را قتل عام تعریف می کند اما در دانشنامه، قتل عام افشار یک جنگ معرفی شده است که می تواند خیلی ساده گذری از آنچه در افشار رخداده است باشد. عنصر ذهنی و اراده افرادی که در افشار دست به قتل عام زده اند و با خون هزاره بر دیوار یادگاری نوشتند، نادیده گرفته شده است. تصور کنید که ما از یهودی ها بخواهیم که هولوکاست را برجسته نکنند، چون کلمه هولوکاست "ارزشی" است، به جایی اینکه بگویند هولوکاستی اتفاق افتاد، بگویند جنگ بود، یهودی ها هم در جنگ کشته شده اند. دلیلی ندارد که کشتار سیستماتیک یهودی ها را برجسته کنیم وقتی میبینیم ۷۵ میلیون انسان در جنگ جهانی دوم کشته شدند. بصورت مختصر، تاریخ یعنی روایت و روایت از حال خود و از آن خود کردن. امروزه، در میان دانشمندان علوم اجتماعی این امر بسی جا افتاده است که تاریخ همیشه سابجکتیو (subjective) نوشته شده است و می شود. متاسفانه دانشنامه نه تنها نتوانسته است تاریخ رنج انسان هزاره را آنطور که هزاره ها می خواهد روایت کند بلکه آن را مخدوش کرده است. 

پاورقی:

* در جنگ های کابل، هزاره های سنی در خط اول جبهات شورای نظار قرار داشتند و علیه حزب وحدت در غرب کابل و بعدا در دره غربند جنگیدند. اخیرا، یکی از فعالین اجتماعی هزاره های سنی در ۲۹همین سالگرد مزاری در حومه واشنگتن دی سی صحبت می کرد که از برادران هزاره سنی اش بارها شنیده است که گفته اند در خط اول جبهه علیه حزب وحدت جنگیده اند. او خاطره ای از آنها قصه کرد که گفته بودند، یک وقت بین شورای نظار و حزب وحدت آتش بس صورت می گیرد. هزاره های سنی در خط اول به دمبوره و آوازخوانی صفدرتوکی گوش میدهند. یک دفعه از جبهه مقابل که جبهه حزب وحدت بود صدای می شنوند که می پرسند، آهای شما هم هزاره هستید؟ می گوید، ما در جواب گفتیم، بلی. ما هزاره های دره پنجشیر هستیم. روایت است که دور اول سقوط بامیان، در صف اول گروه طالبان، افرادی از هزاره های سنی حضور داشتند. همینطور در دور دوم که خود شاهد بودیم. و نیز ادعا می شود که بعضی از آن انتحاری ها که در مرکزهای آموزشی هزاره ها در غرب کابل حمله کردند از هزاره های سنی بوده اند.

contact

نام

ایمیل *

پیام *