یکی از مواردی که واقعاً ذهن آدم را گیج میکند و آدم نمی داند چطور قطعات این پازل را کنار هم بگذارد، داستان اتل زاهد صافی است. پسری که در کودکی به همراه خانواده اش، برای فرار از خشونت، به پاکستان پناه می برد. او تا سن ۱۶ سالگی در پاکستان زندگی می کند و سپس در سال ۲۰۰۳ از طریق پناهندگی همراه خانواده اش به فنلاند میرود. در آن جا زبان فنلاندی را یاد می گیرد، وارد دانشگاه میشود، و مسیر تحصیلی اش را ادامه میدهد.
در سال ۲۰۱۳ به استرالیا مهاجرت می کند. با زنی به نام زینب حسین خیل ازدواج میکند و صاحب شش فرزند میشوند.
اما نکته عجیب ماجرا از اینجا شروع میشود. او در سال 2021 در یک پروژه ضد هزاره شرکت میکند و حتی به پارلمان استرالیا دادخواستی ارائه میدهد مبنی بر اینکه هزاره ها تهدیدی برای امنیت ملی هستند و نباید تعداد بیشتری از آنها به استرالیا وارد شوند.
سه سال بعد، در سن ۳۶ سالگی، خودش را به عنوان اولین مسلمان نامزد پارلمان از منطقه جنوب شرقی ملبورن، برای کرسی "بروس" معرفی میکند، منطقه ای که عمدتاً جمعیت هزارهنشین دارد. از همان مردمی که پیش تر علیه شان موضع گرفته بود، حالا میخواهد رأی بگیرد. مثل اینکه می خواهد بگوید: "من از شما بیزارم، نفرت دارم، اما لطفاً به من رأی دهید تا نماینده تان در پارلمان شوم. تا اگر زورم رسید شما را اخراج کنم و یا حداقل سد راه برای ورود تان به استرالیا شوم." تا الان که داستان همین بوده است.