شنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۹۸

دختران پاکستانی که عروس چینی ها می شوند

این خبر را دیروز در بی بی سی انگلیسی خواندم. چینی ها میروند پاکستان و از آنجا خانم می گیرند. در خیلی موارد، دخترهای که در دام آنها میفتند از اقلیت های مسیحی هستند، گاهی هم مسلمان بودند. پدر و مادرها در بدل ۱۲ هزار دلار یا کمتر دختران شان را عروس مردهای می کنند که زبان همدیگر را نمی فهمند. 
براساس این گزارش، وقتی این دختران به چین می رسند پی میبرند که شوهران شان اصلا آدم های مذهبی نیستند. از آنها مثل برده جنسی استفاده می کنند. با دوستان شان شریک می کنند، کتک می زنند. هرچند همین کارها را مسلمانان هم می کنند اما در مقیاس پاین تر. 

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۹۸

يوغ اسلام

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۹۸

ذهن متوهم مذهبی

وقتی به سخنان و نوشته های بعضی ها - خصوصا در حوزه زبان فارسی - بر میخورم، می بینم نگاه ها چقدر کج و ناقص است، تاسف می خورم. در عصری که ساینس همه چیز را دگرگون کرده است خیلی ها هنوز باور دارند خدای است که همه چیز در دست اوست. وقتی بدن، این فیزیک بیولوژیکی تحت تاثیر محیط قرار میگیره و ملتهب میشود، دلیلش را به خدا ارجاع میدهند. برایش روح میسازند و بال و پر می دهند. این ذهن مذهبی چقدر زندگی و محیط مان را متوهم ساخته است. 

شنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۹۸

شب خوبی

امشب در حاشیه واشنگنتن دی سی هستم. شب خوبی است. بهتر از این نمی تواند باشد. 

جمعه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۹۸

پست عمه سنگری در باره پسر بی تربیت

من از این به بعد وبلاگ های فعال را می خوانم و تا حدی کوشش میکنم اینجا چیزی بنویسم. امروز تازه وبلاگ عمه سنگری را یافتم. چند تا یادداشتش را خواندم. خیلی روان و زیبا مینویسد. لذت بردم.
یادداشت اخیرش را بخوانید. در مورد یک تجربه تلخی نوشته. من ناراحت شدم. متاسفانه بعضی ما افغان اینطوری هستیم. به گفته ایرانی ها ما بی جنبه ایم. من متاثر شدم از اینکه عمه ی ما اینطور برش بی احترامی شده است. من دقیقا درک می کنم او در چه وضعیتی قرار داشته، اگر من می بودم شاید یک بیخ گوشی محکم حواله آن بچه بی ادب می کردم. 

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۸

پادکست گوگل

امروز تازه دریافتم که گوگول سرویس پادکست هم دارد. به این لینک سر بزنید اگر علاقمند بودید دانلودش کنید. یک برنامه توسط شانکار ویدانتام در NPR ثبت میشه بنام "خرد پنهان" (hidden brain)، پیشنهاد میکنم یک بار بشنوید. هرچند من با خیلی چیزهای که تولیدکننده آن انجام میده موافق نیستم اما برنامه هایش در کل با کیفیت است. من با روش کار او مشکل دارم نه محتوای آن.
برنامه ها معمولا روی موضوعات مختلف از جمله سکس، جنسیت، مذهب و فرهنگ هاست البته از منظرهای مختلف از جمله ساینس، روانشناسی و فلسفه ای تکامل بشری. کسانی که در برنامه ها دعوت می شوند اساتید دانشگاه ها و یا کسانی هستند که در این موضوعات تحقیق آکادمیک کرده اند. برای یک بار شنیدن می ارزد.

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۹۸

آخ درد شکم

چند روزه شکم دردم. میدانم مشکلش چیست اما از سر لجاجت دوا نمی خورم. امروز رفتم دوش، نیمه راه شکمم درد گرفت، مجبور شدم نصف راه را قدم بزنم. در کنار پیاده رو دراز کشیدم. برای چند دقیقه خوابم برد. با زنگ بایسکل بیدار شدم بعد راه برگشت را پیش گرفتم. شکم دردی چیزی بدی است. من هرگاه غذای هندی یا چینای میخورم، انتظار ناراحتی معده ام را باید بکشم. از غذای تند و مرچدار هندی خیلی وقت است که فاصله گرفته ام. اما غذای چینای برعکس شکر میاندازند، حتی همان سوی ساس شان شکر دارد. 

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۹۸

تمرین علیه فراموشی

امروز، تازه متوجه شدم که من نمی توانم به راحتی فارسی بنویسم. نه اینکه فارسی من خوب بود، همان مقداری که بلد بودم هم کم کم از یادم میرود. اینجا می خواهم برگردم و از هر چیزی بنویسم. خوبی نوشتن در اینجا این است که کسی نه لایک می کند و نه زیاد علاقه مند هست کامنت بنویسد. من که تا حدی می خواهم از فضای اجتماعی دور باشم، این فضا بهترین جایی خواهد بود برای تمرین علیه فراموشی زبان مادری. 

یکشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۹۶

آب - از ترانه های چوبه دار

 این شعر از کریستین مورگینستین شاعر آلمانی است. او تا اوایل قرن بیستم زیست اما مستاصل از زندگی و  لذتش بود. در تمام عمرش آرام نبود.، اکثرا بین آلمان، نیوزلند و ایتالیا راه رفت، همینطوری، به دنبال هیچ. به امید اینکه وضعیت صحی اش بهبود یابد. در خلال این سفرها اما، چیزی که دستگیرش شد ملاقات بعضی اشخاص فلسفی، و ادبی بود که بر زندگی او تاثیر به سزایی گذاشت. رفته رفته با "ادبیات یاوه سرایی" آشنا شد. اصطلاح ادبیات یاوه سرایی به ژانر و یا به کارهای به کار میرفت که نه یاوه سرایی بود و نه هم کمتر از آن، یک چیزی حد وسط.
این شعر زیر را من در یکی از کتاب های درسی ام خواندم. تصمیم گرفتم ترجمه اش کنم. از لحن، ایجازها و ایماها شاید این نتیجه برسید که شعر کریستین هم چیزی در حد ادبیات یاوه سرایی است. 

آب - از ترانه های چوبه دار
------
بدون زمزمه ای
بدون کلمه ای
،آب
 آرام و بی صدا
،جاری است
ورنه
بیان کردن آرامشش
طور دیگری شگفت انگیز نمی بود

تخمیر و تبخیر
عشق و راستی
اینها تازه نیست
که کسی سروده باشد
یا گفته باشد
  این همه بیانگر این است که
سکوت
 دل جریان آب را تسخیر کرده است


Das Wasser - from gallows songs
-------

Ohne Wort, ohne Wort
rinnt das Wasser immerfort;
andernfalls, andernfalls
sprach' es doch nichts andres als:

Bier und Brot, Lieb und Treu,-
und das wäre auch nicht neu.
Dieses zeigt, dieses zeigt,
dass das Wasser besser schweigt.

Poet: Christian Morgenstern- Source
(Trans. Nasim Fekrat, September 02, 2016)

یکشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۹۶

آب زمزم، گندیده ترین آب دنیا


از شگفتی های آب زمزم زیاد شنیدیم که برای هر مرض مداواست. اما اخیرا مسئولان بهداشت در کشورهای غربی نوشیدن این آب مقدس را خطرناک توصیف کرده اند. بنا بر آزمایشات لابراتورای، این آب مقدس ظاهرا یکی از گندیده ترین و خطرناک ترین آب دنیاست.
به نقل از بی بی سی، در سال ۲۰۰۵ میلادی، سازمان استاندارد مواد غذایی (Food Standards Agency) بریتانیا، بعد از تحقیقات و آزمایشات لابراتواری اعلام کرد که آب زمزم حاوی مواد آرسنیک تقریبا سه برابر حد مجاز قانونی مقرر شده توسط سازمان بهداشت جهانی است و علیه نوشیدن آب زمزم به مردم هشدار صادر کرد. بی بی سی تصریح می کند که البته این آزمایش لابراتواری بر آب زمزمی که در بریتانیا (ظاهر جعلی) به فروش می رفت انجا شده بود.

شنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۹۵

اول آنها به دنبال سوسیالیست ها آمدند، سکوت کردم

اول آنها به دنبال سوسیالیست ها آمدند
سکوت کردم
چون فکر کردم من سوسیالیست نیستم

بعد سراغ اعضای اتحادیه های کارگری را گرفتند
سکوت کردم
بعد آنها به دنبال یهودی ها آمدند
سکوت کردم
به این دلیل که من یهودی نبودم

سرانجام،
آنها به سراغ خودم آمدند
کسی نبود اعتراض کند.

First they came for the Socialists, and I did not speak out—
Because I was not a Socialist.
Then they came for the Trade Unionists, and I did not speak out—
Because I was not a Trade Unionist.
Then they came for the Jews, and I did not speak out—
Because I was not a Jew.
Then they came for me—and there was no one left to speak for me.

شعر از مارتین نیمولر (Martin Niemöller (1892–1984
ترجمه: نسیم فکرت
تاریخ: ۲۴ جولای. ۲۰۱۶

جمعه، بهمن ۰۹، ۱۳۹۴

و این قبیل مزخرفات

با عجیب مزخرفاتی که ما گرفتار نیستیم. کشور داره در حال بهم ریختن است، روزانه ده ها سرباز در جبهه های جنگ علیه طالبان جان میسپارند سرخط خبرها نمی شوند اما در باره یک چیز مزخرف بنام "قدوس" در فسبوک هم ویدیو برای تلویزیون شان میسازند و هم یک صفحه را پر می کنند. چقدر اذهان ها تهی از ابتکار و نوآوری شده است. چقدر ما را به مسیر پیش پاافتادگی سوق می دهند. چقدر جامعه دارد اندک انک با استحاله فرهنگ مبتذل و معمولی که از طریق انترنت پخش و نشر می شوند و اندک تاثیر در زندگی روز مره ی مردمی که با گرسنگی و فقر دست به گریبانند، عادت می کنند.

دوشنبه، دی ۱۴، ۱۳۹۴

کتاب "آخرین هزاره، یک مدرسه و آینده افغانستان"

کتاب "آخرین هزاره، یک مدرسه و آینده افغانستان" توسط جیفری استرن (jeffrey Stern) نویسنده و ژورنالیست آمریکایی قرار است به تاریخ ۲۶ جنوری به بازار کتاب عرض شود. 
من دیشب تمامش کردم. اگر فرصتی بود در مورد این کتاب به فارسی خواهم نوشت. اما اینجا می خواهم به دوستان پیشنهاد کنم که خواندن این کتاب را از دست ندهند. برعکس کتابهای که هنوز نگاشته شده اند و می شوند تصویر بدی از وضعیت زنان و در کل وضعیت افغانستان ترسیم می کنند اما این کتاب مملو از امیدها و برنامه های است که دختران جوان هزاره در فقیرترین محله کابل در دستور کار دارند و می خواهند آینده سازان افغانستان باشند.

خواندن این کتاب را از دست ندهید. اگر در غرب زندگی می کنید، همین لحظه می توانید از آمازون دستور خریدش را صادر کنید.

کتاب "آخرین هزاره، یک مدرسه و آینده افغانستان "  توسط جیفری ای استرن

یکشنبه، دی ۰۶، ۱۳۹۴

دلبر سبزه رنگ

من این سبک  - ظاهرا خراسانی است - را بیشتر ترجیح میدهم به آهنگ های افغانی که اکثرا به سبک هندی خوانده می شوند. درود بر هرات و جوانانش مانند اشکان عرب.

شنبه، دی ۰۵، ۱۳۹۴

ترهات گویی خودویرانگر

به اسمیت میگم زیاد به این واژه مدرن و مدیرنیزم گیر نده، نمیشه به همه چیز قالب ساخت ولی او به self-destructive prattle اش ادامه میده. این -ایزم ها مشکلش اینجاست که فقط در یک محیط و برای عده خاصی و در زمینه خاصی به کار برده میشن. امروز برش پیشنهاد کردم که بیا باهم یک پیاله چای آویشن نوش جان کنیم تا زنگاری -ایزم ها را از ذهن مان پاک کنیم. دنیا و وراجی هایش به هیچ نمی ارزه.

Submission to peace

می فرمایند که اسلام یعنی  'submission to peace' (اطاعت و یا فرمانبرداری از صلح) است. این ادعای است اکثر مدافعان اسلام در آمریکا در مباحث و گفتگوهای رسمی و غیررسمی استفاده می کنند. اگر بشود اسلام را آنطوری معنی کنیم، آنوقت می شود گروه طالبان را هم جستجوگران علم و معرفت معنی کنیم. اسلام را آنقدر انعطاف پذیر کرده اند که هرچیز می شود معنی اش کرد.

فصلی به آخر

سال ۲۰۱۵ به آخر می رسد و به زودی سال نوی را آغاز خواهیم کرد. چه سالهای را که بیهوده پرپر کرده ام و بیهوده برنامه ریزی کرده ام اما هرگز دنبال نکردم. اعتراف می کنم که من هم برای مدتی یک شکست خورده بودم. شکست خورده ای که نمیدانست از ته چاه چطوری بیرون بجهد. الان فکر می کنم آن روزهای تار چقدر بر روح سایه افکنده بودند بی آنکه من متوجه آن بشوم.

*
برگشت به این صفحه سخت و سختر می شود. نوشتن هم انگیزه می خواهد، انگیزه ای که دیگر فکر می کنم برای فارسی نوشتن آنهم در وبلاگ کلا کمرنگ شده است. مدتی در این فکر بودم که شاید بتوانم این وبلاگ را هر روز به روز کنم اما مشغله ها از هر گوشه و کناری دست به دست هم دادند و ورود به اینجا را برای من محدود و محدودتر کردند. 
اکنون من مانده ام و این عالم از سرگردانی ها، تصمیم دارم هر از چندگاهی اینجا بیایم و مشق فارسی بکنم تا حداقل همین فارسی که این اندازه میدانم از یاد نبرم. 

جمعه، فروردین ۲۱، ۱۳۹۴

تظاهرات سرتاسری هزاره های دایاسپورا

امروز و دیروز، هزاره های دایاسپورا، در سرتاسر جهان برای آزادی ۳۱ نفر مسافری که اخیرا در ولایت زابل توسط افراد سیاهپوش و نقابدار ربوده شده اند دست به تظاهرات می زنند. کسانی که در این تظاهرات شرکت می کنند، بد نیست برخی موضوعات اساسی که در طول تاریخ هزاره از آن رنج برده اند را رک و بی پرده به گوش گروه های مدافع حقوق بشر و کشورهای حامی اقلیت ها رسانیده شود. 

چهارشنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۹۴

پرتو قوله بچش!

پرتو قوله بچش!
چطور استی او بیادره؟ تو بتی یک پکه نصوار نی!

منبع عکس اینجا

دوشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۹۴

ژاکت گلدار و شلوار رنگی عبدالله عبدالله

این عکس را جان کری از دیدارش با اشرف غنی و عبدالله عبدالله در کمپ دیوید در تویترش نشر کرده بود. وقتی این عکس را دیدم، مرا واداشت تا به دنبال ویدیواش بگردم. می خواستم ببینم عبدالله عبدالله که با ژاکت گلدار و شلوار آبی رنگ چطور دیده می شود. یک لحظه خواستم به جایی عبدالله من از لباس پوشیدنش خجالت بکشم.
این مرد از بسکه فکر و ذکرش به لباس، موی و کفشش است کدهای نگفته ای دیدارهای دیپلوماتیک را از یاد برده بود. در کمپ دیوید، ظاهرا قرار نبوده که کراوات ببندند اما غیررسمی اش هم این طور نیست که لباس های رنگی و شیک بپوشند. حقیقت این است که بیشتر از این نمیشود از او انتظار داشت. وقتی به حرفها و قول های تو خالی او، و سبک لباس پوشیدن او فکر می کنم بالآخره به این نتیجه می رسم که او بیشتر از این نمی توانست بشود. در سفر آمریکا، آقاي عبدالله ظاهرا مغلوب فریبندگی های ظاهری قضایا شده بود - شاید هم کیف كرده باشد. اما کسی که بیشتر حرفش خریدار داشت اشرف غنی بود، عبدالله در سایه غنی نقشش كمرنگ شده بود. فکر نمی کنم کسی او را جدی گرفته باشد. صحبت های معدودی که هم داشت چیز جالبی درش نبود.

جمعه، فروردین ۰۷، ۱۳۹۴

محمود بلیغ: مرد سازندگی و امید

خبر شدم که محمود بلیغ نامزد وزیر فواید عامه شده است. خوشحال شدم که سرانجام کسی می آید که مرد سازندگی و امید است. به خود بالیدم که او را کمی میشناسم. سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵، او معاون مدیر مسئول هفته نامه اقتدار ملي بود، من و محمد عرفانی به دفتر اقتدار ملی ميرفتيم و ساعت ها هر سه تاي مان صحبت می کردیم، چای می خوردیم و گاهی کارت بازی می کردیم. من از دوست دیرینه ام محمد عرفانی سپاسگزارم از اینکه مرا با آقای بلیغ آشنا کرد.

یادم می آید که محمد به بلیغ می گفت این مهندسی به تو نمی آید. راستی کسی هم باورش نمی شد که محمود بلیغ مهندسی خوانده باشد چون آنزمان، به او منحیث یک نویسنده و تحلیلگر نگاه می کردند. من بعدها، اندک اندک به ابعاد بزرگی و استعداد او پی بردم. آدم های با دانش، صادق و متین عمیق هستند و شناختن آنان زمان می برد. محمود بلیغ یکی از این آدم هاست که من در زندگی ام دیده ام. امیدوارم آنانی که در روزهای آینده در مجلس به او رای می دهند عینک تعصب و هزاره سیتزی را کنار بگذارند و به جای آن، به کارنامه و تخصص آقای بلیغ نگاه کنند.

برای آشنای بیشتر با محمود بلیغ، بیوگرافی اش را اینجا بخوانید و کارنامه کامل او را منحیث مشاور عالی شرکت عمران و همچنین رئیس بنیاد مهرگان عمران در اینجا بخوانید.

دوشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۹۴

اول می کشند، بعد ازش تجلیل می کنند

ویدیوی تشییع جنازه فرخنده را در بی بی سی دیدم، زنان خشمگین فریاد می زنند 'ما همه فرخنده ایم،' ظاهرا، کسانی هم هستند که از گوشهء جیغ می زند الله اکبر؛ همان الله اکبرهای که فرود آمدن سنگ و چوب را بر پیکر فرخنده بدرقه می کردند.  خشم و احساس همه آنهایی که در مراسم تشییع جنازه آن جوان نگون بخت شرکت کردند قابل درک و تحسین است .

بعضی تظاهرکنندگان زن به رسانه ها گفته اند که خواهان عدالتند، خیلی خوب. اما وقتی می گویند افغانستان خطرناک ترین جای برای زنان هستند یعنی که حرف های دیگران را تکرار می کنند. رسانه های غربی وقتی در مورد وضعیت زنان و اطفال افغانستان گزارش می نویسند، یکی از تعبیرهای که همیشه استفاه می شود همین "افغانستان خطرناک ترین جای" را به کار می برند. من مطمئنم زنان در کابل می توانند حرف های خوبتر و جدی تری بزنند به جایی توسل شدن به کلیشه گویی.

مقالهء اشرف غنی و عبدالله در واشنگتن پست

مقاله ای با عنوانی "اهمیت اتحاد افغانستان و آمریکا" توسط اشرف غنی و عبدالله عبدالله در ۲۰ مارچ در روزنامه واشنگتن پست نشر شده است که در آن هر دو رهبر از عملی ساختن تعهدات حکومت وحدت ملی سخن می گویند. مقاله به مخاطب خاصی آمریکایی - مردم و دولت - نوشته شده است و حس خوبی به خواننده می دهد که سرانجام کسانی هستند که از کمک های بیدریغ آمریکا قدردانی می کنند اما در حین حال میخواهند وقار شان را حفظ کنند. این نوع زبان دیپلوماتیک در تاریخ روابط دو کشور بی سابقه است وقتی به ۱۴ سال گذشته، خصوصا اگر رفتارهای حامدی کرزی را در نظر بگیریم. 

جمعه، اسفند ۲۹، ۱۳۹۳

جشن نوروز در کاخ سفید با میزبانی میشل اوباما

روز چهار شنبه، تاریخ ۱۱ دهم مارچ، کاخ سفید جشن نوروزی با میزبانی بانوی اول ایالات متحده آمریکا، میشل اوباما برگزار کرده بود که در آن افراد زیادی از جوامع دیاسپورای افغانی، ایرانی، تاجیکی و بقیه ملیت ها دعوت شده بودند. 
گروه رقص راه ابریشم رقص های سنتی افغانی و ایرانی را اجرا کردند. من از رقص افغانی فیلم گرفتم. از دیدنش لذت ببرید. راستی قبل از همه، سال نو تبریک.
خبرش قبلا در بی بی سی نشر شده بود. و در اینجا خانم میشل اوبا پیام نوروزی اش را به شرکت کنندگان بیان می کند.

پنجشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۹۳

مردی که در حاشیه از خشم می ترکد

نیویورک تایمز در شماره امروزش مقاله ای در مورد جنرال عبدالرشید دوستم نشر کرده که از هرجهت خواندنی است. برخلاف انتظار، مقاله شرح خنده داری است بر مردی که اکنون به حاشیه رانده شده است و حرف او را کسی نمی شنود. حس همدردی و تأسف از همان آوانی که آقای دوستم طبل همکاری با اشرف غنی را نواخت، در اذهان بعضی ها ریشه دوانید، اما آقای دوستم چاره ای نداشت جز اینکه به قولش وفا کند. او اگر کار دیگری می کرد شاید افغانستان الان وضعیتش طور دیگری بود. 

contact

نام

ایمیل *

پیام *